ای بروییده به ناخواست به مانند گیا

ای بروییده به ناخواست به مانند گیا چون تو را نیست نمک خواه برو خواه بیا هر که را نیست نمک گر چه نماید خدمت…

ادامه مطلب

ای اهل صبوح در چه کارید

ای اهل صبوح در چه کارید شب می‌گذرد روا مدارید ماننده آفتاب رخشان از جام صبوح سر برآرید ای شب شمران اگر شمارست باری شب…

ادامه مطلب

ای آسمان این چرخ من زان ماه رو آموختم

ای آسمان این چرخ من زان ماه رو آموختم خورشید او را ذره‌ام این رقص از او آموختم ای مه نقاب روی او ای آب…

ادامه مطلب

آه که دلم برد غمزه‌های نگاری

آه که دلم برد غمزه‌های نگاری شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه درد و غم چون تو یار…

ادامه مطلب

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست و آنک سوگند خورم جز به سر او…

ادامه مطلب

اندر دو کون جانا بی‌تو طرب ندیدم

اندر دو کون جانا بی‌تو طرب ندیدم دیدم بسی عجایب چون تو عجب ندیدم گفتند سوز آتش باشد نصیب کافر محروم ز آتش تو جز…

ادامه مطلب

آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک

آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک شنگینک و منگینک سربسته به زرینک چون منکر مرگست او گوید که اجل کو کو مرگ…

ادامه مطلب

آن کس که تو را بیند وانگه نظرش بر تن

آن کس که تو را بیند وانگه نظرش بر تن ز آیینه ندیده‌ست او الا سیهی آهن از آب حیات تو دور است به ذات…

ادامه مطلب

آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود

آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود چون رسیدش چشم بد کز چشم‌ها مستور بود شادی شب‌های ما کز مشک و عنبر…

ادامه مطلب

آن چهره و پیشانی شد قبله حیرانی

آن چهره و پیشانی شد قبله حیرانی تشویش مسلمانی ای مه تو که را مانی من واله یزدانم در حلقه مردانم زین بیش نمی‌دانم ای…

ادامه مطلب

امروز نیم ملول شادم

امروز نیم ملول شادم غم را همه طاق برنهادم بر سبلت هر کجا ملولی است گر میر من است و اوستادم امروز میان به عیش…

ادامه مطلب

امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم

امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم از تو شکرافشانم این جا هم و آن جا هم دل باده تو خورده وز خانه…

ادامه مطلب

آمدم من بی‌دل و جان ای پسر

آمدم من بی‌دل و جان ای پسر رنگ من بین نقش برخوان ای پسر نی غلط من نامدم تو آمدی در وجود بنده پنهان ای…

ادامه مطلب

آمد بهار خرم و آمد رسول یار

آمد بهار خرم و آمد رسول یار مستیم و عاشقیم و خماریم و بی‌قرار ای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغ مگذار…

ادامه مطلب

الا میر خوبان هلا تا نرنجی

الا میر خوبان هلا تا نرنجی بهانه نگیری و از ما نرنجی تویی یار غارم امید تو دارم که سر را نخارم نگارا نرنجی تو…

ادامه مطلب

اگر مرا تو نخواهی دلم تو را نگذارد

اگر مرا تو نخواهی دلم تو را نگذارد تو هم به صلح گرایی اگر خدا بگمارد هزاران عاشق داری به جان و دل نگرانت که…

ادامه مطلب

اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد

اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد اگر به آب ریاضت برآوری غسلی همه کدورت دل…

ادامه مطلب

اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست

اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست برون شیشه ز حال درون شیشه گواست پدید باشد مستی میان صد هشیار ز بوی رنگ و…

ادامه مطلب

اقتلونی یا ثقاتی ان فی قتلی حیاتی

اقتلونی یا ثقاتی ان فی قتلی حیاتی و مماتی فی حیاتی و حیاتی فی مماتی اقتلونی ذاب جسمی قدح القهوه قسمی هله بشکن قفس ای…

ادامه مطلب

از مه من مست دو صد مشتری

از مه من مست دو صد مشتری غمزه او سحر دو صد سامری هر نفسی شعله زند دین از او سوز نهد در جگر کافری…

ادامه مطلب

از دور بدیده شمس دین را

از دور بدیده شمس دین را فخر تبریز و رشک چین را آن چشم و چراغ آسمان را آن زنده کننده زمین را ای گشته…

ادامه مطلب

از بس که مطرب دل از عشق کرد ناله

از بس که مطرب دل از عشق کرد ناله آن دلبرم درآمد در کف یکی پیاله افکند در سر من آنچ از سرم برآرد نو…

ادامه مطلب

از آتش ناپیدا دارم دل بریانی

از آتش ناپیدا دارم دل بریانی فریاد مسلمانان از دست مسلمانی شهد و شکرش گویم کان گهرش گویم شمع و سحرش خوانم یا نادره سلطانی…

ادامه مطلب

اختران را شب وصلست و نثارست و نثار

اختران را شب وصلست و نثارست و نثار چون سوی چرخ عروسیست ز ماه ده و چار زهره در خویش نگنجد ز نواهای لطیف همچو…

ادامه مطلب

کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم

کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم دیدم جمعیت تو چونک پریشان نشوم کوه ز کوهی برود سنگ ز سنگی بشود پس من اگر آدمیم…

ادامه مطلب

گر این سلطان ما را بنده باشی

گر این سلطان ما را بنده باشی همه گریند و تو در خنده باشی وگر غم پر شود اطراف عالم تو شاد و خرم و…

ادامه مطلب

گر تو ما را به جفای صنمان ترسانی

گر تو ما را به جفای صنمان ترسانی شکم گرسنگان را تو به نان ترسانی و به دشنام بتم آیی و تهدید دهی مردگان را…

ادامه مطلب

گر دم از شادی وگر از غم زنیم

گر دم از شادی وگر از غم زنیم جمع بنشینیم و دم با هم زنیم یار ما افزون رود افزون رویم یار ما گر کم…

ادامه مطلب

گر گمشدگان روزگاریم

گر گمشدگان روزگاریم ره یافتگان کوی یاریم گم گردد روزگار چون ما گر آتش دل بر او گماریم نی سر ماند نه عقل او را…

ادامه مطلب

گر نرگس خون خوارش دربند امانستی

گر نرگس خون خوارش دربند امانستی هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را هم ساغر سلطانی…

ادامه مطلب

گرمابه دهر جان فزا بود

گرمابه دهر جان فزا بود زیرا که در او پری ما بود مر پریان را ز حیرت او هر گوشه مقال و ماجرا بود عقلست…

ادامه مطلب

گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی

گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی گفتی قرار یابم خود بی‌قرار گشتی خضرت چرا نخوانم کآب حیات خوردی پیشت چرا نمیرم چون یار یار گشتی…

ادامه مطلب

گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد

گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد ور زان دو یکی کم شد ما را چه زیان دارد ای در غم بیهوده از بوده…

ادامه مطلب

ما آب دریم ما چه دانیم

ما آب دریم ما چه دانیم چه شور و شریم ما چه دانیم هر دم ز شراب بی‌نشانی خود مستتریم ما چه دانیم تا گوهر…

ادامه مطلب

ما سر و پنجه و قوت نه از این جان داریم

ما سر و پنجه و قوت نه از این جان داریم ما کر و فر سعادت نه ز کیوان داریم آتش دولت ما نیست ز…

ادامه مطلب

مادر عشق طفل عاشق را

مادر عشق طفل عاشق را پیش سلطان بی‌امان نبرد تا نشد بالغ و ز جان فارغ پیش آن جان جان جان نبرد روبه عقل گر…

ادامه مطلب

مبر رنج ای برادر خواجه سختست

مبر رنج ای برادر خواجه سختست به وقت داد و بخشش شوربختست اگر چه باغ را نیمی گرفته‌ست ولیکن سخت بی‌میوه درختست گشاده ابروست و…

ادامه مطلب

مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم

مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم وگر درم نگشایی مقیم درگاهم چو ماهیم که بیفکند موج بیرونش به غیر آب نباشد پناه و…

ادامه مطلب

مرا در خنده می‌آرد بهاری

مرا در خنده می‌آرد بهاری مرا سرگشته می‌دارد خماری مرا در چرخ آورده‌ست ماهی مرا بی‌یار گردانید یاری چو تاری گشتم از آواز چنگی نوایش…

ادامه مطلب

مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر

مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر پدر را نیک واقف دان از آن کژبازی مضمر تو گردی راست اولیتر از آنک کژ نهی…

ادامه مطلب

مست رسید آن بت بی‌باک من

مست رسید آن بت بی‌باک من دردکش و دلخوش و چالاک من گفت به من بنگر و دلشاد شو هیچ به خود منگر غمناک من…

ادامه مطلب

مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی

مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی چو طوفان بر سرم بارد از این سودا ز بالایی مسلمانان مسلمانان به هر روزی یکی شوری به کوی…

ادامه مطلب

مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن

مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن آتش از جرمم بیار و اندر استغفار زن ای کلیم عشق بر فرعون هستی حمله بر بر سر…

ادامه مطلب

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد که بی‌عنایت جان باغ چون لحد باشد چه ریشه برکنی از غصه و پشیمانی چو ریش عقل…

ادامه مطلب

من اشتر مست شهریارم

من اشتر مست شهریارم آن خایم کز گلو برآرم چون گلبن روی اوست خویم اشکوفه من بود نثارم چون بحر اگر ترش کنم رو پرگوهر…

ادامه مطلب

من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم

من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم نی بند خلق باشم نی از کسی تراشم مرغ گشاده پایم برگ…

ادامه مطلب

من رای درا تلالا نوره وسط الفؤاد

من رای درا تلالا نوره وسط الفؤاد بیننا و بینه قبل التجلی الف واد جاء من یحیی الموات و الرمیم و الرفات ایها الاموات قوموا…

ادامه مطلب

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی به عصا شکاف دریا که تو موسی…

ادامه مطلب

مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری

مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری اگر مه را جفا گویم بجنبان سر بگو آری مرا بر تخت خود بنشان دوزانو…

ادامه مطلب

می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا

می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا پیش آر نوشانوش را از…

ادامه مطلب