آه خجسته ساعتی که صنما به من رسی

آه خجسته ساعتی که صنما به من رسی پاک و لطیف همچو جان صبحدمی به تن رسی آن سر زلف سرکشت گفته مرا که شب…

ادامه مطلب

اندرآمد شاه شیرینان ترش

اندرآمد شاه شیرینان ترش جان شیرینم فدای آن ترش چشم کژبین را بگفتم کژ مبین کس کند باور گل خندان ترش در هر آن زندان…

ادامه مطلب

آنچ در سینه نهان می‌داری

آنچ در سینه نهان می‌داری درنیابند چه می‌پنداری خفته پنداشته‌ای دل‌ها را که خدایت دهدا بیداری هر درخت آنچ که دارد در دل آن بدیده‌ست…

ادامه مطلب

آن ماه همی‌تابد بر چرخ و زمین یا نی

آن ماه همی‌تابد بر چرخ و زمین یا نی خود نیست بجز آن مه این هست چنین یا نی در هر ره و هر پیشه…

ادامه مطلب

آن عشرت نو که برگرفتیم

آن عشرت نو که برگرفتیم پا دار که ما ز سر گرفتیم آن دلبر خوب باخبر را مست و خوش و بی‌خبر گرفتیم هر لحظه…

ادامه مطلب

آن را که در آخرش خری هست

آن را که در آخرش خری هست او را به طواف رهبری هست بازار جهان به کسب برپاست زین در همه خارش وگری هست تا…

ادامه مطلب

آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده

آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده فردا از او ببینی صد حور رو گشاده بنگر به شهوت خود ساده‌ست و صاف بی‌رنگ…

ادامه مطلب

امروز مرده بین که چه سان زنده می‌شود

امروز مرده بین که چه سان زنده می‌شود آزاد سرو بین که چه سان بنده می‌شود پوسیده استخوان و کفن‌های مرده بین کز روح و…

ادامه مطلب

امروز چرخ را ز مه ما تحیریست

امروز چرخ را ز مه ما تحیریست خورشید را ز غیرت رویش تغیریست صبح وجود را بجز این آفتاب نیست بر ذره ذره وحدت حسنش…

ادامه مطلب

آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله

آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله گفت بیا حریف شو گفتم آمدم هله جام میی که تابشش جان ببرد ز مشتری چرخ…

ادامه مطلب

آمد بت میخانه تا خانه برد ما را

آمد بت میخانه تا خانه برد ما را بنمود بهار نو تا تازه کند ما را بگشاد نشان خود بربست میان خود پر کرد کمان…

ادامه مطلب

الا ای شمع گریان گرم می‌سوز

الا ای شمع گریان گرم می‌سوز خلاص شمع نزدیکست شد روز خلاص شمع‌ها شمعی برآمد که بر زنگی ظلمت‌هاست پیروز نهان شد ظلم و ظلمت‌ها…

ادامه مطلب

اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز

اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز اوزن یلداسنا بو در قلاوز چپانی برک دت قر تن اکشدر اشیت بندن قراقوزیم قراقوز اگر ططسن اگر رومین…

ادامه مطلب

اگر خواهی مرا می در هوا کن

اگر خواهی مرا می در هوا کن وگر سیری ز من رفتم رها کن نیم قانع به یک جام و به صد جام دوساله پیش…

ادامه مطلب

اگر به خشم شود چرخ هفتم از تو بری

اگر به خشم شود چرخ هفتم از تو بری به جان من که نترسی و هیچ غم نخوری اگر دلت به بلا و غمش مشرح…

ادامه مطلب

آفتابی برآمد از اسرار

آفتابی برآمد از اسرار جامه شویی کنیم صوفی وار تن ما خرقه ایست پرتضریب جان ما صوفییست معنی دار خرقه پر ز بند روزی چند…

ادامه مطلب

از کنار خویش یابم هر دمی من بوی یار

از کنار خویش یابم هر دمی من بوی یار چون نگیرم خویش را من هر شبی اندر کنار دوش باغ عشق بودم آن هوس بر…

ادامه مطلب

از دل به دل برادر گویند روزنیست

از دل به دل برادر گویند روزنیست روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر گر فاضل زمانه…

ادامه مطلب

از بامداد روی تو دیدن حیات ماست

از بامداد روی تو دیدن حیات ماست امروز روی خوب تو یا رب چه دلرباست امروز در جمال تو خود لطف دیگرست امروز هر چه…

ادامه مطلب

آرایش باغ آمد این روی چه روی است این

آرایش باغ آمد این روی چه روی است این مستی دماغ آمد این بوی چه بوی است این این خانه جنات است یا کوی خرابات…

ادامه مطلب

کی باشد من با تو باده به گرو خورده

کی باشد من با تو باده به گرو خورده تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده در می شده من غرقه چون ساغر…

ادامه مطلب

گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم

گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم کاندر این مکتب ندارد کر و فری هر معلم متهم شو همچو یوسف تا در آن…

ادامه مطلب

گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند

گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند عالم همه دریا شود دریا ز هیبت…

ادامه مطلب

گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری

گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری در هر دو حال خود را از یار وانگیری پا واگرفتن تو هر دو ز حال کفر…

ادامه مطلب

گر ماه شب افروزان روپوش روا دارد

گر ماه شب افروزان روپوش روا دارد گیرم که بپوشد رو بو را چه دوا دارد گر نیز بپوشد رو ور نیز ببرد بو از…

ادامه مطلب

گر یک سر موی از رخ تو روی نماید

گر یک سر موی از رخ تو روی نماید بر روی زمین خرقه و زنار نماند آن را که دمی روی نمایی ز دو عالم…

ادامه مطلب

گفت مرا آن طبیب رو ترشی خورده‌ای

گفت مرا آن طبیب رو ترشی خورده‌ای گفتم نی گفت نک رنگ ترش کرده‌ای دل چو سیاهی دهد رنگ گواهی دهد عکس برون می‌زند گر…

ادامه مطلب

گل را نگر ز لطف سوی خار آمده

گل را نگر ز لطف سوی خار آمده دل ناز و باز کرده و دلدار آمده مه را نگر برآمده مهمان شب شده دامن کشان…

ادامه مطلب

لا قی‌الفراش نارا کن هکذا حبیبی

لا قی‌الفراش نارا کن هکذا حبیبی فی النار قد تواری کن هکذا حبیبی ذاق القراش ذوقا والشمع ذاب شوقا والدمع منه سارا کن هکذا حبیبی…

ادامه مطلب

ما به خرمنگاه جان بازآمدیم

ما به خرمنگاه جان بازآمدیم جانب شه همچو شهباز آمدیم سیر گشتیم از غریبی و فراق سوی اصل و سوی آغاز آمدیم وارهیدیم از گدایی…

ادامه مطلب

ما که باده ز دست یار خوریم

ما که باده ز دست یار خوریم کی چو اشتر گیاه و خار خوریم ایمنیم از خمار مرگ ایرا می باقی بی‌خمار خوریم جام مردان…

ادامه مطلب

ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما

ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز…

ادامه مطلب

مجلس چو چراغ و تو چو آبی

مجلس چو چراغ و تو چو آبی وز آب چراغ را خرابی خورشید بتافته‌ست بر جمع رو تو ز میان که چون سحابی بر خوان…

ادامه مطلب

مرا پرسی که چونی بین که چونم

مرا پرسی که چونی بین که چونم خرابم بیخودم مست جنونم مرا از کاف و نون آورد در دام از آن هیبت دوتا چون کاف…

ادامه مطلب

مرا سودای آن دلبر ز دانایی و قرایی

مرا سودای آن دلبر ز دانایی و قرایی برون آورد تا گشتم چنین شیدا و سودایی سر سجاده و مسند گرفتم من به جهد و…

ادامه مطلب

مررت بدر فی هواه بحار

مررت بدر فی هواه بحار راوه بدر و فی الدلال و حاروا و شاهدت ماء شابه الروح فی الصفا و یعشق ذاک الماء ما هو…

ادامه مطلب

مست می عشق را حیا نی

مست می عشق را حیا نی وین باده عشق را بها نی آن عشق چو بزم و باده جان را می نوشد و ممکن صلا…

ادامه مطلب

مطرب جان‌های دل برده

مطرب جان‌های دل برده تا به شب تا به شب همین پرده جان‌هایی که مست و مخمورند بر سر باده باده‌ای خورده در خرابات مفردان…

ادامه مطلب

معده را پر کرده‌ای دوش از خمیر و از فطیر

معده را پر کرده‌ای دوش از خمیر و از فطیر خواب آمد چشم پر شد کنچ می‌جستی بگیر بعد پرخوردن چه آید خواب غفلت یا…

ادامه مطلب

مگریز ز آتش که چنین خام بمانی

مگریز ز آتش که چنین خام بمانی گر بجهی از این حلقه در آن دام بمانی مگریز ز یاران تو چو باران و مکش سر…

ادامه مطلب

من اگر مستم اگر هشیارم

من اگر مستم اگر هشیارم بنده چشم خوش آن یارم بی‌خیال رخ آن جان و جهان از خود و جان و جهان بیزارم بنده صورت…

ادامه مطلب

من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش

من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش خویش را غیر مینگار و مران از در خویش سر و پا گم مکن از…

ادامه مطلب

من سرخوش و تو دلخوش غم بی‌دل و بی‌سر به

من سرخوش و تو دلخوش غم بی‌دل و بی‌سر به دل می‌ده و بر می‌خور از دلبر و دل بر به عالم همه چون دریا…

ادامه مطلب

منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین

منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین دلم پرنیش هجران است بهر نوش شمس الدین چو آتش‌های عشق او ز عرش و…

ادامه مطلب

مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب

مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب روی تو چو بدر آمد امشب شب قدر آمد ای…

ادامه مطلب

می‌آید سنجق بهاری

می‌آید سنجق بهاری لشکرکش شور و بی‌قراری گلزار نقاب می‌گشاید بلبل بگرفت باز زاری بر کف بنهاده لاله جامی کای نرگس مست بر چه کاری…

ادامه مطلب

می‌گفت چشم شوخش با طره سیاهش

می‌گفت چشم شوخش با طره سیاهش من دم دهم فلان را تو درربا کلاهش یعقوب را بگویم یوسف به قعر چاهست چون بر سر چه…

ادامه مطلب

نثرنا فی ربیع الوصل بالورد

نثرنا فی ربیع الوصل بالورد حنانینا فنعم الزوج و الفرد ز رویت باغ و عبهر می‌توان کرد ز زلفت مشک و عنبر می‌توان کرد ز…

ادامه مطلب

نشاید از تو چندین جور کردن

نشاید از تو چندین جور کردن نشاید خون مظلومان به گردن مرا بهر تو باید زندگانی وگر نی سهل دارم جان سپردن از آن روزی…

ادامه مطلب

نگشتم از تو هرگز ای صنم سیر

نگشتم از تو هرگز ای صنم سیر ولیک از هجر گشتم دم به دم سیر همی‌بینم رضایت در غم ماست چگونه گردد این بی‌دل ز…

ادامه مطلب