هر لحظه یکی صورت می‌بینی و زادن نی

هر لحظه یکی صورت می‌بینی و زادن نی جز دیده فزودن نی جز چشم گشودن نی از نعمت روحانی در مجلس پنهانی چندانک خوری می…

ادامه مطلب

هست امروز آنچ می‌باید بلی

هست امروز آنچ می‌باید بلی هست نقل و باده بی‌حد بلی هست ای ساقی خوب از بامداد کان شیرینی بنامیزد بلی آفتاب امروز گشته‌ست از…

ادامه مطلب

هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو

هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو بگشا راز با همو که سلام علیکم تو چرا آب و روغنی که سلامی نمی‌کنی چه…

ادامه مطلب

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن منگر که کیست گریان ز جفا…

ادامه مطلب

همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی

همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی در کوی خرابات آ تا دردکشان بینی درکش قدح سودا هل تا بشوی رسوا بربند دو چشم سر…

ادامه مطلب

هیچ خمری بی‌خماری دیده‌ای

هیچ خمری بی‌خماری دیده‌ای هیچ گل بی‌زخم خاری دیده‌ای در گلستان جهان آب و گل بی خزانی نوبهاری دیده‌ای چونک غم پیش آیدت در حق…

ادامه مطلب

ورای پرده جانت دلا خلقان پنهانند

ورای پرده جانت دلا خلقان پنهانند ز زخم تیغ فردیت همه جانند و بی‌جانند تو از نقصان و از بیشی نگویی چند اندیشی درآ در…

ادامه مطلب

یا راهبا انظر الی مصباح

یا راهبا انظر الی مصباح متشعشعا و استغن عن اصباح انظر الی راح تناهی لطفه و سبی النهی یا لطف‌ها من راح فالراح نسخ للعقول…

ادامه مطلب

یا ساقیةالمدام هاتی

یا ساقیةالمدام هاتی وامحوا بمدامة صفاتی من عین مدامة رحیق لا تمزجها من‌الفرات اشبع طربا و رو عیشا لا تخش ملامةالوشاة لا تسکر جاهلا لئیما…

ادامه مطلب

یا منیر البدر قد اوضحت بالبلبال بال

یا منیر البدر قد اوضحت بالبلبال بال بالهوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال کم انادی انظر و نقتبس من نورکم قد رجعنا جانبا من…

ادامه مطلب

یار مرا می‌نهلد تا که بخارم سر خود

یار مرا می‌نهلد تا که بخارم سر خود هیکل یارم که مرا می‌فشرد در بر خود گاه چو قطار شتر می‌کشدم از پی خود گاه…

ادامه مطلب

یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارم

یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارم زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم از قند تو می نوشم با پند تو…

ادامه مطلب

فرود آ تو ز مرکب بار می بین

فرود آ تو ز مرکب بار می بین وجودت را تو پود و تار می بین هر آن گلزار کاندر هجر مانده‌ست سراسر جان او…

ادامه مطلب

کجکنن اغلن اودیا کلکل

کجکنن اغلن اودیا کلکل یوک بلمسک دغدغ کز کل ای سر مستان ای شه مقبل مکرم و مشفق پردل و بی‌دل اول ججکی کم یازده…

ادامه مطلب

کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود

کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود ای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بد هر آدمی را در جهان آورد…

ادامه مطلب

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من قصد کنی بر تن من…

ادامه مطلب

فعل نیکان محرض نیکیست

فعل نیکان محرض نیکیست همچو مطرب که باعث سیکیست بهر تحریض بندگان یزدان از بد و نیک شاکر و شاکیست نکر فرعون و شکر موسی…

ادامه مطلب

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد من در پی آن دلبر عیار برفتم او روی خود آن…

ادامه مطلب

عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدی

عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدی عاشق او شو که دهد ملکت عیش ابدی چونک سپید است و سیه روز و شب عمر…

ادامه مطلب

علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود

علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود بر بهار جان فزا زنهار تو جرمی منه علت…

ادامه مطلب

عشق را جان بی‌قرار بود

عشق را جان بی‌قرار بود یاد جان پیش عشق عار بود سر و جان پیش او حقیر بود هر که را در سر این خمار…

ادامه مطلب

عشق است بر آسمان پریدن

عشق است بر آسمان پریدن صد پرده به هر نفس دریدن اول نفس از نفس گسستن اول قدم از قدم بریدن نادیده گرفتن این جهان…

ادامه مطلب

عاقبت از عاشقان بگریختی

عاقبت از عاشقان بگریختی وز مصاف ای پهلوان بگریختی سوی شیران حمله بردی همچو شیر همچو روبه از میان بگریختی قصد بام آسمان می‌داشتی از…

ادامه مطلب

عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست

عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست سایه زلفین تو در دو جهان جای ماست از قد و بالای اوست عشق که بالا گرفت و…

ادامه مطلب

طواف کعبه دل کن اگر دلی داری

طواف کعبه دل کن اگر دلی داری دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری طواف کعبه صورت حقت بدان فرمود که تا به واسطه آن…

ادامه مطلب

صنما خرگه توم که بسازی و برکنی

صنما خرگه توم که بسازی و برکنی قلمی‌ام به دست تو که تراشی و بشکنی منم آن شقه علم که گهم سرنگون کنی و گهی…

ادامه مطلب

صفت خدای داری چو به سینه‌ای درآیی

صفت خدای داری چو به سینه‌ای درآیی لمعان طور سینا تو ز سینه وانمایی صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور…

ادامه مطلب

صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی

صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی لعل و عقیق می‌کند در دل کان گداییی گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان بود گوهر سنگ…

ادامه مطلب

شمس و قمرم آمد سمع و بصرم آمد

شمس و قمرم آمد سمع و بصرم آمد وان سیمبرم آمد وان کان زرم آمد مستی سرم آمد نور نظرم آمد چیز دگر ار خواهی…

ادامه مطلب

شد جادوی حرام و حق از جادوی بری

شد جادوی حرام و حق از جادوی بری بر تو حرام نیست که محبوب ساحری می‌بند و می‌گشا که همین است جادوی می‌بخش و می‌ربا…

ادامه مطلب

شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود

شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود زانک شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود شاه ما از پرده برجان چو…

ادامه مطلب

سیدی انی کلیل انت فی زی النهار

سیدی انی کلیل انت فی زی النهار اشتکی من طول لیلی الفرار این الفرار لیلتی مدت یداها امسکت ذیل الصباح لیلتی دار قرار دونها دار…

ادامه مطلب

سماع صوفیان می درنگیرد

سماع صوفیان می درنگیرد که آتش هیزمی را تر نگیرد یقین می‌دانک جسمانیست آفت مکوپ این دست تا پا برنگیرد بیابد خلوت عشرت مسیحا اگر…

ادامه مطلب

سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد

سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد ندارد پای عشق او کسی کش عشق سر باشد مراد دل کجا جوید بقای جان کجا…

ادامه مطلب

سخن که خیزد از جان ز جان حجاب کند

سخن که خیزد از جان ز جان حجاب کند ز گوهر و لب دریا زبان حجاب کند بیان حکمت اگر چه شگرف مشعله ایست ز…

ادامه مطلب

سبق الجد الینا نزل الحب علینا

سبق الجد الینا نزل الحب علینا سکن العشق لدینا فسکنا و ثوینا زمن الصحو ندامه زمن السکر کرامه خطر العشق سلامه ففتنا و فنینا فسقانا…

ادامه مطلب

ساقیا این می از انگور کدامین پشته‌ست

ساقیا این می از انگور کدامین پشته‌ست که دل و جان حریفان ز خمار آغشته‌ست خم پیشین بگشا و سر این خم بربند که چو…

ادامه مطلب

ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست

ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و…

ادامه مطلب

زندگانی صدر عالی باد

زندگانی صدر عالی باد ایزدش پاسبان و کالی باد هر چه نسیه‌ست مقبلان را عیش پیش او نقد وقت و حالی باد مجلس گرم پرحلاوت…

ادامه مطلب

ز من و تو شرری زاد در این دل ز چنان رو

ز من و تو شرری زاد در این دل ز چنان رو که خطا بود از این رو و صواب است از آن رو ز…

ادامه مطلب

ز زندان خلق را آزاد کردم

ز زندان خلق را آزاد کردم روان عاشقان را شاد کردم دهان اژدها را بردریدم طریق عشق را آباد کردم ز آبی من جهانی برتنیدم…

ادامه مطلب

ز بانگ پست تو ای دل بلند گشت وجود

ز بانگ پست تو ای دل بلند گشت وجود تو نفخ صوری یا خود قیامت موعود شنوده‌ام که بسی خلق جان بداد و بمرد ز…

ادامه مطلب

روی من از روی تو دارد صد روشنی

روی من از روی تو دارد صد روشنی جان من از جان تو یابد صد ایمنی آهن هستی من صیقل عشقش چو یافت آینه کون…

ادامه مطلب

روز طرب است و سال شادی

روز طرب است و سال شادی کامروز به کوی ما فتادی تاریکی غم تمام برخاست چون شمع در این میان نهادی اندیشه و غم چه…

ادامه مطلب

رو رو که از این جهان گذشتی

رو رو که از این جهان گذشتی وز محنت و امتحان گذشتی ای نقش شدی به سوی نقاش وی جان سوی جان جان گذشتی بر…

ادامه مطلب

رفتم تصدیع از جهان بردم

رفتم تصدیع از جهان بردم بیرون شدم از زحیر و جان بردم کردم بدرود همنشینان را جان را به جهان بی‌نشان بردم زین خانه شش…

ادامه مطلب

رخ نفسی بر رخ این مست نه

رخ نفسی بر رخ این مست نه جنگ و جفا را نفسی پست نه سیم اگر نیست به دست آورم باده چون زر تو بر…

ادامه مطلب

ذاتت عسلست ای جان گفتت عسلی دیگر

ذاتت عسلست ای جان گفتت عسلی دیگر ای عشق تو را در جان هر دم عملی دیگر از روی تو در هر جان باغ و…

ادامه مطلب

دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید

دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود شاخ…

ادامه مطلب

دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا

دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا مست آمد با یکی جامی پر از صرف صفا جام می می‌ریخت ره ره زانک مست…

ادامه مطلب