چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه

چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه ز ذره ذره شنو لا اله الا الله چه جای ذره که چون آفتاب جان آمد ز آفتاب…

ادامه مطلب

چه دیدم خواب شب کامروز مستم

چه دیدم خواب شب کامروز مستم چو مجنونان ز بند عقل جستم به بیداری مگر من خواب بینم که خوابم نیست تا این درد هستم…

ادامه مطلب

چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا

چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا ز روزن سر درآویزد چو قرص ماه خوش سیما درآید جان فزای من گشاید دست و پای…

ادامه مطلب

چند گریزی ای قمر هر طرفی ز کوی من

چند گریزی ای قمر هر طرفی ز کوی من صید توایم و ملک تو گر صنمیم وگر شمن هر نفس از کرانه‌ای ساز کنی بهانه‌ای…

ادامه مطلب

چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا

چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا صنمی که بر جمالش دو جهان نثار بادا ز بگاه میر خوبان به شکار می‌خرامد که…

ادامه مطلب

چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند

چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند جان از پی آن باید تا عیش و طرب بیند سر از پی آن باید تا…

ادامه مطلب

جسته‌اند دیوانگان از سلسله

جسته‌اند دیوانگان از سلسله ز آنک برزد بوی جان از سلسله نعره‌ها از عاشقان برخاسته الامان و الامان از سلسله جان مشتاقان نمی‌گنجد همی در…

ادامه مطلب

جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو

جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا…

ادامه مطلب

جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد

جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد فرد چرا شد عدد از…

ادامه مطلب

جاء الربیع مفتخرا فی جوارنا

جاء الربیع مفتخرا فی جوارنا جاء الحبیب مبتسما وسط دارنا طیبوا و اکرموا و تعالوا التشربوا عند الحبیب مبتشرا فی عقارنا من رام مغنما و…

ادامه مطلب

تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری

تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری چه خوش است این صبوری چه کنم نمی‌گذاری سر این خدای داند که مرا چه می‌دواند…

ادامه مطلب

تو را پندی دهم ای طالب دین

تو را پندی دهم ای طالب دین یکی پندی دلاویزی خوش آیین مشین غافل به پهلوی حریصان که جان گرگین شود از جان گرگین ز…

ادامه مطلب

تو جان و جهانی کریما مرا

تو جان و جهانی کریما مرا چه جان و جهان از کجا تا کجا که جان خود چه باشد بر عاشقان جهان خود چه باشد…

ادامه مطلب

تعالوا بنا نصفوا نخلی التدللا

تعالوا بنا نصفوا نخلی التدللا و من لحظکم نجلی الفؤاد من الجلا نعود الی صفو الرحیق بمجلس تدور بنا الکاسات تتلو علی الولا رحیقا رقیقا…

ادامه مطلب

تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون

تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون تا کی زنی بر خانه‌ها تو قفل با…

ادامه مطلب

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من ذره به ذره چون گهر از تف…

ادامه مطلب

پیش چنین ماه رو گیج شدن واجبست

پیش چنین ماه رو گیج شدن واجبست عشرت پروانه را شمع و لگن واجبست هست ز چنگ غمش گوش مرا کش مکش هر دمم از…

ادامه مطلب

پرده دیگر مزن جز پرده دلدار ما

پرده دیگر مزن جز پرده دلدار ما آن هزاران یوسف شیرین شیرین کار ما یوسفان را مست کرد و پرده‌هاشان بردرید غمزه خونی مست آن…

ادامه مطلب

بی‌دل شده‌ام بهر دل تو

بی‌دل شده‌ام بهر دل تو ساکن شده‌ام در منزل تو صرفه چه کنم در معدن تو زر را چه کنم با حاصل تو شد جمله…

ادامه مطلب

بیا که ساقی عشق شراب باره رسید

بیا که ساقی عشق شراب باره رسید خبر ببر بر بیچارگان که چاره رسید امیر عشق رسید و شرابخانه گشاد شراب همچو عقیقش به سنگ…

ادامه مطلب

بیا بیا که شدم در غم تو سودایی

بیا بیا که شدم در غم تو سودایی درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی عجب عجب که برون آمدی به پرسش من ببین…

ادامه مطلب

بیا ای شاه خودکامه نشین بر تخت خودکامی

بیا ای شاه خودکامه نشین بر تخت خودکامی بیا بر قلب رندان زن که صاحب قرن ایامی برآور دودها از دل بجز در خون مکن…

ادامه مطلب

بوی دلدار ما نمی‌آید

بوی دلدار ما نمی‌آید طوطی این جا شکر نمی‌خاید هر مقامی که رنگ آن گل نیست بلبل جان‌ها بنسراید خوش برآییم دوست حاضر نیست عشق…

ادامه مطلب

به من نگر که منم مونس تو اندر گور

به من نگر که منم مونس تو اندر گور در آن شبی که کنی از دکان و خانه عبور سلام من شنوی در لحد خبر…

ادامه مطلب

به صلح آمد آن ترک تند عربده کن

به صلح آمد آن ترک تند عربده کن گرفت دست مرا گفت تکری یرلغسن سؤال کردم از چرخ و گردش کژ او گزید لب که…

ادامه مطلب

ای جان لطیف و ای جهانم

ای جان لطیف و ای جهانم از خواب گرانت برجهانم بی‌شرم و حیا کنم تقاضا دانی که غریم بی‌امانم گر بر دل تو غبار بینم…

ادامه مطلب

به خانه خانه می‌آرد چو بیذق شاه جان ما را

به خانه خانه می‌آرد چو بیذق شاه جان ما را عجب بردست یا ماتست زیر امتحان ما را همه اجزای ما را او کشانیدست از…

ادامه مطلب

به جان تو که از این دلشده کرانه مکن

به جان تو که از این دلشده کرانه مکن بساز با من مسکین و عزم خانه مکن بهانه‌ها بمیندیش و عذر را بگذار مرا مگیر…

ادامه مطلب

به اهل پرده اسرارها ببر خبری

به اهل پرده اسرارها ببر خبری که پرده‌های شما بردرید از قمری نشسته بودند یک شب نجوم و سیارات برای طلعت آن آفتاب در سمری…

ادامه مطلب

بگویم مثالی از این عشق سوزان

بگویم مثالی از این عشق سوزان یکی آتشی در نهانم فروزان اگر می‌بنالم وگر می‌ننالم به کار است آتش به شب‌ها و روزان همه عقل‌ها…

ادامه مطلب

بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد

بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد معشوق تو…

ادامه مطلب

بسوزانیم سودا و جنون را

بسوزانیم سودا و جنون را درآشامیم هر دم موج خون را حریف دوزخ آشامان مستیم که بشکافند سقف سبزگون را چه خواهد کرد شمع لایزالی…

ادامه مطلب

برنشین ای عزم و منشین ای امید

برنشین ای عزم و منشین ای امید کز رسولانش پیاپی شد نوید دود و بویی می‌رسد از عرش غیب ای نهانان سوی بوی آن پرید…

ادامه مطلب

برخیز تا شراب به رطل و سبو خوریم

برخیز تا شراب به رطل و سبو خوریم بزم شهنشه‌ست نه ما باده می خریم بحری است شهریار و شرابی است خوشگوار درده شراب لعل…

ادامه مطلب

بر ملک نیست نهان حال دل و نیک و بدش

بر ملک نیست نهان حال دل و نیک و بدش نفس اگر سر بکشد گوش کشان می‌کشدش جان دل اصل دل و اصل دلت فصل…

ادامه مطلب

بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی

بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی کف دریا چه کند خواجه بجز دریایی چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی ز پی خشم…

ادامه مطلب

بخت نگار و چشم من هر دو نخسبد در زمن

بخت نگار و چشم من هر دو نخسبد در زمن ای نقش او شمع جهان ای چشم من او را لگن چشم و دماغ از…

ادامه مطلب

ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد

ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد که عشق جان و خرد را به نیم جو نخرد که عشق شیر سیاه‌ست تشنه و خون…

ادامه مطلب

بازرسید آن بت زیبای من

بازرسید آن بت زیبای من خرمی این دم و فردای من در نظرش روشنی چشم من در رخ او باغ و تماشای من عاقبت امر…

ادامه مطلب

باز درآمد طبیب از در ایوب خویش

باز درآمد طبیب از در ایوب خویش یوسف کنعان رسید جانب یعقوب خویش بهر سفر سوی یار خانه برانداخت دل دید که خود بود دل…

ادامه مطلب

بار دگر جانب یار آمدیم

بار دگر جانب یار آمدیم خیره نگر سوی نگار آمدیم بر سر و رو سجده کنان جمله راه تا سر آن گنج چو مار آمدیم…

ادامه مطلب

با یار بساز تا توانی

با یار بساز تا توانی تا بی‌کس و مبتلا نمانی بر آب حیات راه یابی گر سر موافقت بدانی با سایه یار رو یکی شو…

ادامه مطلب

با چنین رفتن به منزل کی رسی

با چنین رفتن به منزل کی رسی با چنین خصلت به حاصل کی رسی بس گران جانی و بس اشتردلی در سبک روحان یک دل…

ادامه مطلب

اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند

اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند اینک آن چوگان سلطانی که در…

ادامه مطلب

این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم

این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم یک لحظه پری شکلم یک لحظه پری خوانم در آتش مشتاقی هم جمعم و هم…

ادامه مطلب

ایا ملتقی العیش کم تبعدی

ایا ملتقی العیش کم تبعدی و یا فرقة الحسب کم تعتدی لیالی الفراق! فکم ذاالجوی؟! ربی الوصل! ما حان ان تهتدی؟! و نشرب من عذب…

ادامه مطلب

ای یار اگر نیکو کنی اقبال خود صدتو کنی

ای یار اگر نیکو کنی اقبال خود صدتو کنی تا بوک رو این سو کنی باشد که با ما خو کنی من گرد ره را…

ادامه مطلب

ای نفس چو سگ آخر تا چند زنی دندان

ای نفس چو سگ آخر تا چند زنی دندان وز کبر کسان رنجی و اندر تو دو صد چندان گریانی و پرزهری با خلق چه…

ادامه مطلب

ای مرغ گیر دام نهانی نهاده‌ای

ای مرغ گیر دام نهانی نهاده‌ای بر روی دام شعر دخانی نهاده‌ای چندین هزار مرغ بدین فن بکشته‌ای پرهای کشته بهر نشانی نهاده‌ای مرغان پاسبان…

ادامه مطلب

ای گزیده یار چونت یافتم

ای گزیده یار چونت یافتم ای دل و دلدار چونت یافتم می گریزی هر زمان از کار ما در میان کار چونت یافتم چند بارم…

ادامه مطلب