روزی که مرا ز من ستانی

روزی که مرا ز من ستانی ضایع مکن از من آنچ دانی تا با تو چو خاص نور گردم آن نور لطیف جاودانی تا چند…

ادامه مطلب

رو، مسلم تراست بی‌کاری

رو، مسلم تراست بی‌کاری چونک اندر عنایت یاری نقش را کار نیست پیش قلم آن قلم را چه حاجت از یاری؟ همچو بت باش پیش…

ادامه مطلب

رها کن ماجرا ای جان فروکن سر ز بالایی

رها کن ماجرا ای جان فروکن سر ز بالایی که آمد نوبت عشرت زمان مجلس آرایی چه باشد جرم و سهو ما به پیش یرلغ…

ادامه مطلب

رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید

رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید بیابد پاکی مطلق در او هر چه پلید آید چه مقدارست مر جان را که گردد…

ادامه مطلب

راز را اندر میان نه وامگیر

راز را اندر میان نه وامگیر بنده را هر لحظه از بالا مگیر تو نکو دانی که هر چیز از کجاست گر خطاها رفت آن…

ادامه مطلب

دیدم شه خوب خوش لقا را

دیدم شه خوب خوش لقا را آن چشم و چراغ سینه‌ها را آن مونس و غمگسار دل را آن جان و جهان جان فزا را…

ادامه مطلب

دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا

دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا زین سپس باخود نماند بوالعلی و بوالعلا عاقبت از مشرق جان تیغ زد چون آفتاب آن که جان می‌جست…

ادامه مطلب

دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من

دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من که دمم بی‌دم تو چون اجل آمد بر من دل چو دریا شودم چون گهرت…

ادامه مطلب

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد در این بازار عطاران مرو…

ادامه مطلب

دل معشوق سوزیده است بر من

دل معشوق سوزیده است بر من وزان سوزش جهان را سوخت خرمن بزد آتش به جان بنده شمعی کز او شد موم جان سنگ و…

ادامه مطلب

دگرباره چو مه کردیم خرمن

دگرباره چو مه کردیم خرمن خرامیدیم بر کوری دشمن دگربار آفتاب اندر حمل شد بخندانید عالم را چو گلشن ز طنازی شکوفه لب گشاده‌ست به…

ادامه مطلب

درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما

درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما مرگ بادا بی‌شما و جان مبادا بی‌شما سینه‌های عاشقان جز از شما روشن مباد گلبن جان‌های ما…

ادامه مطلب

در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید

در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید گرمی شیر غران تیزی تیغ بران نری جمله…

ادامه مطلب

در دلم چون غمت ای سرو روان برخیزد

در دلم چون غمت ای سرو روان برخیزد همچو سرو این تن من بی‌دل و جان برخیزد من گمانم تو عیان پیش تو من محو…

ادامه مطلب

در بگشا کآمد خامی دگر

در بگشا کآمد خامی دگر پیشکشی کن دو سه جامی دگر هین که رسیدیم به نزدیک ده همره ما شو دو سه گامی دگر هین…

ادامه مطلب

داد جاروبی به دستم آن نگار

داد جاروبی به دستم آن نگار گفت کز دریا برانگیزان غبار باز آن جاروب را ز آتش بسوخت گفت کز آتش تو جاروبی برآر کردم…

ادامه مطلب

خوش می گریزی هر طرف از حلقه ما نی مکن

خوش می گریزی هر طرف از حلقه ما نی مکن ای ماه برهم می زنی عهد ثریا نی مکن تو روز پرنور و لهب ما…

ادامه مطلب

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر تشنه مخمور نگر ای…

ادامه مطلب

خلاصه دو جهان است آن پری چهره

خلاصه دو جهان است آن پری چهره چو او نقاب گشاید فنا شود زهره چو بر براق معانی کنون سوار شود به پیش سلطنت او…

ادامه مطلب

خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری

خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری قمری است رونموده پر نور برگشوده دل و چشم وام…

ادامه مطلب

حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن

حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن می چون ارغوان هشتن ز بانگ ارغنون رفتن برون زرق است یا استم هزاران بار دیدستم…

ادامه مطلب

چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم

چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم یار تنهاماندگان را دم به دم می خواندیم جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند ما…

ادامه مطلب

چون ذره به رقص اندرآییم

چون ذره به رقص اندرآییم خورشید تو را مسخر آییم در هر سحری ز مشرق عشق همچون خورشید ما برآییم در خشک و تر جهان…

ادامه مطلب

چون بر رخ ما عکس جمال تو برآید

چون بر رخ ما عکس جمال تو برآید بر چهره ما خاک چو گلگونه نماید خواهم که ز زنار دو صد خرقه نماید ترسابچه گوید…

ادامه مطلب

چو عشق را هوس بوسه و کنار بود

چو عشق را هوس بوسه و کنار بود که را قرار بود جان که را قرار بود شکارگاه بخندد چو شه شکار رود ولی چه…

ادامه مطلب

چو درد گیرد دندان تو عدو گردد

چو درد گیرد دندان تو عدو گردد زبان تو به طبیبی بگرد او گردد یکی کدو ز کدوها اگر شکست آرد شکسته بند همه گرد…

ادامه مطلب

چو آب آهسته زیر که درآیم

چو آب آهسته زیر که درآیم به ناگه خرمن که درربایم چکم از ناودان من قطره قطره چو طوفان من خراب صد سرایم سرا چه…

ادامه مطلب

چه دلشادم به دلدار خدایی

چه دلشادم به دلدار خدایی خدایا تو نگهدار از جدایی بیا ای خواجه بنگر یار ما را چو از اصحاب و از یاران مایی بدان…

ادامه مطلب

چه باشد پیشه عاشق بجز دیوانگی کردن

چه باشد پیشه عاشق بجز دیوانگی کردن چه باشد ناز معشوقان بجز بیگانگی کردن ز هر ذره بیاموزید پیش نور برجستن ز پروانه بیاموزید آن…

ادامه مطلب

چند روز است که شطرنج عجب می‌بازی

چند روز است که شطرنج عجب می‌بازی دانه بوالعجب و دام عجب می‌سازی کی برد جان ز تو گر ز آنک تو دل سخت کنی…

ادامه مطلب

چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال

چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال خطاب لطف چو شکر به جان رسد که تعال در آب چون نجهد زود ماهی از خشکی چو…

ادامه مطلب

چرا چون ای حیات جان در این عالم وطن داری

چرا چون ای حیات جان در این عالم وطن داری نباشد خاک ره ناطق ندارد سنگ هشیاری چرا زهری دهد تلخی چرا خاری کند تیزی…

ادامه مطلب

جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست

جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست روی بستان را نبیند راه بستان گم کند هر…

ادامه مطلب

جانا بیار باده و بختم تمام کن

جانا بیار باده و بختم تمام کن عیش مرا خجسته چو دارالسلام کن زهره کمین کنیزک بزم و شراب توست دفع کسوف دل کن و…

ادامه مطلب

جان حیوان که ندیده است بجز کاه و عطن

جان حیوان که ندیده است بجز کاه و عطن شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار…

ادامه مطلب

تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی

تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی بر سر و سبلت این خنده زنان خنده زنی ژنده پوشیدی و جامه ملکی برکندی پاره…

ادامه مطلب

تو مرا می بده و مست بخوابان و بهل

تو مرا می بده و مست بخوابان و بهل چون رسد نوبت خدمت نشوم هیچ خجل چو گه خدمت شه آید من می‌دانم گر ز…

ادامه مطلب

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا تو دیدی…

ادامه مطلب

تو تا بنشسته‌ای بر دار فانی

تو تا بنشسته‌ای بر دار فانی نشسته می‌روی و می نبینی نشسته می‌روی این نیز نیکو است اگر رویت در این گفتن سوی او است…

ادامه مطلب

تعال یا مدد العیش و السرور تعال

تعال یا مدد العیش و السرور تعال تعال یا فرج الهم فاتح الاقفال لقاء وجهک فی الهم فالق الاصباح سقا جودک فی الفقر منتهی الاقبال…

ادامه مطلب

تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم

تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدم برف بدم گداختم تا که مرا…

ادامه مطلب

تا به شب ای عارف شیرین نوا

تا به شب ای عارف شیرین نوا آن مایی آن مایی آن ما تا به شب امروز ما را عشرتست الصلا ای پاکبازان الصلا درخرام…

ادامه مطلب

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری بی ز وجود وز عدم باز شدم یکی دری بی‌مه و سال سال‌ها روح زده‌ست بال‌ها نقطه…

ادامه مطلب

پرده دل می‌زند زهره هم از بامداد

پرده دل می‌زند زهره هم از بامداد مژده که آن بوطرب داد طرب‌ها بداد بحر کرم کرد جوش پنبه برون کن ز گوش آنچ کفش…

ادامه مطلب

بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست

بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست بیارید به یک بار همه جان و جهان را به خورشید سپارید که خوش تیغ…

ادامه مطلب

بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس

بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس بیا بیا که حریفان همه به گوش تواند بیا بیا…

ادامه مطلب

بیا بیا که تویی شیر شیر شیر مصاف

بیا بیا که تویی شیر شیر شیر مصاف ز مرغزار برون آ و صف‌ها بشکاف به مدحت آنچ بگویند نیست هیچ دروغ ز هر چه…

ادامه مطلب

بیا ای آنک بردی تو قرارم

بیا ای آنک بردی تو قرارم درآ چون تنگ شکر در کنارم دل سنگین خود را بر دلم نه نمی‌بینی که از غم سنگسارم بیا…

ادامه مطلب

بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این

بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این بوی آن یار جهان آرای جان افزاست این این چنین بویی کز او اجزای عالم مست…

ادامه مطلب

به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی

به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی چه بود حیات بی‌او هوسی و چارمیخی چه بود به…

ادامه مطلب