زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم

زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم زهی در راه عشق تو دل بریان که من دارم وگر در راه بازار غم…

ادامه مطلب

زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری

زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری چون موی از آن شدم من تا تو سرم بخاری زان دست شستم از خود تا…

ادامه مطلب

ز قیل و قال تو گر خلق بو نبردندی

ز قیل و قال تو گر خلق بو نبردندی ز حسرت و ز فراقت همه بمردندی ز جان خویش اگر بوی تو نیابندی چو استخوان…

ادامه مطلب

ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدست

ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدست به بام چند برآیی و خانه را چه شدست فسرده چند نشینی میان هستی خویش تنور…

ادامه مطلب

ز بامداد چه دشمن کشست دیدن یار

ز بامداد چه دشمن کشست دیدن یار بشارتیست ز عمر عزیز روی نگار ز خواب برجهی و روی یار را بینی زهی سعادت و اقبال…

ادامه مطلب

روی او فتوی دهد کز کعبه بر بتخانه زن

روی او فتوی دهد کز کعبه بر بتخانه زن زلف او دعوی کند کاینک رسن بازی رسن عقل گوید گوهرم گوهر شکستن شرط نیست عشق…

ادامه مطلب

روز ار دو هزار بار می‌آیی

روز ار دو هزار بار می‌آیی هر بار چو جان به کار می‌آیی از بهر حیات و زنده کردن تو در عالم چون بهار می‌آیی…

ادامه مطلب

رو بنمودی به تو گر همگی نه جانمی

رو بنمودی به تو گر همگی نه جانمی دیده شدی نشان من گر نه که بی‌نشانمی سیمبرا نه من زرم لعل لبا نه گوهرم جوهر…

ادامه مطلب

رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب

رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب بنشین میان مستان اینک مه و کواکب آن روز پرعجایب وان محشر قیامت گشتست پیش حسنت مستغرق…

ادامه مطلب

رباب مشرب عشقست و مونس اصحاب

رباب مشرب عشقست و مونس اصحاب که ابر را عربان نام کرده‌اند رباب چنانک ابر سقای گل و گلستانست رباب قوت ضمیرست و ساقی الباب…

ادامه مطلب

دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم

دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم جهت مهر سلیمان همه تن موم شدم وز پی نور شدن…

ادامه مطلب

دوش می گفت جانم کی سپهر معظم

دوش می گفت جانم کی سپهر معظم بس معلق زنانی شعله‌ها اندر اشکم بی‌گنه بی‌جنایت گردشی بی‌نهایت بر تنت در شکایت نیلیی رسم ماتم گه…

ادامه مطلب

دو چیز نخواهد بد در هر دو جهان می دان

دو چیز نخواهد بد در هر دو جهان می دان از عاشق حق توبه وز باد هوا انبان گر توبه شود دریا یک قطره نیابم…

ادامه مطلب

دلا همای وصالی بپر چرا نپری

دلا همای وصالی بپر چرا نپری تو را کسی نشناسد نه آدمی نه پری تو دلبری نه دلی لیک به هر حیله و مکر به…

ادامه مطلب

دل من دل من دل من بر تو

دل من دل من دل من بر تو رخ تو رخ تو رخ بافر تو صنما صنما اگر جان طلبی بدهم بدهم به جان و…

ادامه مطلب

دگرباره شه ساقی رسیدی

دگرباره شه ساقی رسیدی مرا در حلقه مستان کشیدی دگرباره شکستی تو بها را به جامی پرده‌ها را بردریدی دگربار ای خیال فتنه انگیز چو…

ادامه مطلب

درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی

درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی بد نام عشق جان شو، اینست نیکنامی پرذوق، چون صراحی بنشین، اگر نشینی کن کالقدح مذیقا…

ادامه مطلب

به دست هجر تو زارم تو نیز می‌دانی

به دست هجر تو زارم تو نیز می‌دانی طمع به وصل تو دارم، تو نیز می‌دانی چو در دل آمد عشق تو و قرار گرفت…

ادامه مطلب

در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری

در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری اندرآ در باغ تا ناموس گلشن بشکند…

ادامه مطلب

در پرده دل بنگر صد دختر آبستان

در پرده دل بنگر صد دختر آبستان زان گنجگه دل‌ها زان سجده گه مستان بشنو چه به اسرارم می آید از آن طارم یک دم…

ادامه مطلب

داد دهی ساغر و پیمانه را

داد دهی ساغر و پیمانه را مایه دهی مجلس و میخانه را مست کنی نرگس مخمور را پیش کشی آن بت دردانه را جز ز…

ادامه مطلب

خوشی آخر بگو ای یار چونی

خوشی آخر بگو ای یار چونی از این ایام ناهموار چونی به روز و شب مرا اندیشه توست کز این روز و شب خون خوار…

ادامه مطلب

خواجه چرا کرده‌ای روی تو بر ما ترش

خواجه چرا کرده‌ای روی تو بر ما ترش زین شکرستان برو هست کس این جا ترش در شکرستان دل قند بود هم خجل تو ز…

ادامه مطلب

خلق را زیر گنبد دوار

خلق را زیر گنبد دوار چشم‌ها کور و دیدنی بسیار جور او کش از آنک شورش دل نور چشمست یا اولوالابصار بر دو دیده نهم…

ادامه مطلب

خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد

خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد خبرت هست که دی گم شد و تابستان شد خبرت هست که ریحان و قرنفل در باغ…

ادامه مطلب

حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ

حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ چو سگ صداع دهد تن مزن برآور سنگ به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن…

ادامه مطلب

چونک در باغت به زیر سایه طوبیستم

چونک در باغت به زیر سایه طوبیستم گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم همچو سایه بر طوافم گرد نور آفتاب گه سجودش می کنم…

ادامه مطلب

چون روی آتشین را یک دم تو می‌نپوشی

چون روی آتشین را یک دم تو می‌نپوشی ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی ای جان و عقل مسکین کی یابد از تو…

ادامه مطلب

چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی

چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی از بهر خدا بشنو فریاد و علی اللهی در روح نظر کردم بی‌رنگ چو آبی بود ناگاه پدید…

ادامه مطلب

چو عشقش برآرد سر از بی‌قراری

چو عشقش برآرد سر از بی‌قراری تو را کی گذارد که سر را بخاری کجا کار ماند تو را در دو عالم چو از عشق…

ادامه مطلب

چو دید آن طره کافر مسلمان شد مسلمانی

چو دید آن طره کافر مسلمان شد مسلمانی صلا ای کهنه اسلامان به مهمانی به مهمانی دل ایمان ز تو شادان زهی استاد استادان تو…

ادامه مطلب

چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه

چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه ز ذره ذره شنو لا اله الا الله چه جای ذره که چون آفتاب جان آمد ز آفتاب…

ادامه مطلب

چه دیدم خواب شب کامروز مستم

چه دیدم خواب شب کامروز مستم چو مجنونان ز بند عقل جستم به بیداری مگر من خواب بینم که خوابم نیست تا این درد هستم…

ادامه مطلب

چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا

چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا ز روزن سر درآویزد چو قرص ماه خوش سیما درآید جان فزای من گشاید دست و پای…

ادامه مطلب

چند گریزی ای قمر هر طرفی ز کوی من

چند گریزی ای قمر هر طرفی ز کوی من صید توایم و ملک تو گر صنمیم وگر شمن هر نفس از کرانه‌ای ساز کنی بهانه‌ای…

ادامه مطلب

چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا

چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا صنمی که بر جمالش دو جهان نثار بادا ز بگاه میر خوبان به شکار می‌خرامد که…

ادامه مطلب

چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند

چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند جان از پی آن باید تا عیش و طرب بیند سر از پی آن باید تا…

ادامه مطلب

جسته‌اند دیوانگان از سلسله

جسته‌اند دیوانگان از سلسله ز آنک برزد بوی جان از سلسله نعره‌ها از عاشقان برخاسته الامان و الامان از سلسله جان مشتاقان نمی‌گنجد همی در…

ادامه مطلب

جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو

جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا…

ادامه مطلب

جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد

جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد فرد چرا شد عدد از…

ادامه مطلب

جاء الربیع مفتخرا فی جوارنا

جاء الربیع مفتخرا فی جوارنا جاء الحبیب مبتسما وسط دارنا طیبوا و اکرموا و تعالوا التشربوا عند الحبیب مبتشرا فی عقارنا من رام مغنما و…

ادامه مطلب

تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری

تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری چه خوش است این صبوری چه کنم نمی‌گذاری سر این خدای داند که مرا چه می‌دواند…

ادامه مطلب

تو را پندی دهم ای طالب دین

تو را پندی دهم ای طالب دین یکی پندی دلاویزی خوش آیین مشین غافل به پهلوی حریصان که جان گرگین شود از جان گرگین ز…

ادامه مطلب

تو جان و جهانی کریما مرا

تو جان و جهانی کریما مرا چه جان و جهان از کجا تا کجا که جان خود چه باشد بر عاشقان جهان خود چه باشد…

ادامه مطلب

تعالوا بنا نصفوا نخلی التدللا

تعالوا بنا نصفوا نخلی التدللا و من لحظکم نجلی الفؤاد من الجلا نعود الی صفو الرحیق بمجلس تدور بنا الکاسات تتلو علی الولا رحیقا رقیقا…

ادامه مطلب

تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون

تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون تا کی زنی بر خانه‌ها تو قفل با…

ادامه مطلب

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من ذره به ذره چون گهر از تف…

ادامه مطلب

پیش چنین ماه رو گیج شدن واجبست

پیش چنین ماه رو گیج شدن واجبست عشرت پروانه را شمع و لگن واجبست هست ز چنگ غمش گوش مرا کش مکش هر دمم از…

ادامه مطلب

پرده دیگر مزن جز پرده دلدار ما

پرده دیگر مزن جز پرده دلدار ما آن هزاران یوسف شیرین شیرین کار ما یوسفان را مست کرد و پرده‌هاشان بردرید غمزه خونی مست آن…

ادامه مطلب

بی‌دل شده‌ام بهر دل تو

بی‌دل شده‌ام بهر دل تو ساکن شده‌ام در منزل تو صرفه چه کنم در معدن تو زر را چه کنم با حاصل تو شد جمله…

ادامه مطلب