ز جان سوخته‌ام خلق را حذار کنید

ز جان سوخته‌ام خلق را حذار کنید که الله الله ز آتش رخان فرار کنید که آتش رخشان خاصیت چنین دارد که هر قرار که…

ادامه مطلب

ز آفتاب سعادت مرا شراباتست

ز آفتاب سعادت مرا شراباتست که ذره‌های تنم حلقه خراباتست صلای چهره خورشید ما که فردوسست صلای سایه زلفین او که جناتست به آسمان و…

ادامه مطلب

روزی که مرا ز من ستانی

روزی که مرا ز من ستانی ضایع مکن از من آنچ دانی تا با تو چو خاص نور گردم آن نور لطیف جاودانی تا چند…

ادامه مطلب

رو، مسلم تراست بی‌کاری

رو، مسلم تراست بی‌کاری چونک اندر عنایت یاری نقش را کار نیست پیش قلم آن قلم را چه حاجت از یاری؟ همچو بت باش پیش…

ادامه مطلب

رها کن ماجرا ای جان فروکن سر ز بالایی

رها کن ماجرا ای جان فروکن سر ز بالایی که آمد نوبت عشرت زمان مجلس آرایی چه باشد جرم و سهو ما به پیش یرلغ…

ادامه مطلب

رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید

رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید بیابد پاکی مطلق در او هر چه پلید آید چه مقدارست مر جان را که گردد…

ادامه مطلب

راز را اندر میان نه وامگیر

راز را اندر میان نه وامگیر بنده را هر لحظه از بالا مگیر تو نکو دانی که هر چیز از کجاست گر خطاها رفت آن…

ادامه مطلب

دیدم شه خوب خوش لقا را

دیدم شه خوب خوش لقا را آن چشم و چراغ سینه‌ها را آن مونس و غمگسار دل را آن جان و جهان جان فزا را…

ادامه مطلب

دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا

دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا زین سپس باخود نماند بوالعلی و بوالعلا عاقبت از مشرق جان تیغ زد چون آفتاب آن که جان می‌جست…

ادامه مطلب

دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من

دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من که دمم بی‌دم تو چون اجل آمد بر من دل چو دریا شودم چون گهرت…

ادامه مطلب

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد در این بازار عطاران مرو…

ادامه مطلب

دل معشوق سوزیده است بر من

دل معشوق سوزیده است بر من وزان سوزش جهان را سوخت خرمن بزد آتش به جان بنده شمعی کز او شد موم جان سنگ و…

ادامه مطلب

دگرباره چو مه کردیم خرمن

دگرباره چو مه کردیم خرمن خرامیدیم بر کوری دشمن دگربار آفتاب اندر حمل شد بخندانید عالم را چو گلشن ز طنازی شکوفه لب گشاده‌ست به…

ادامه مطلب

درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما

درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما مرگ بادا بی‌شما و جان مبادا بی‌شما سینه‌های عاشقان جز از شما روشن مباد گلبن جان‌های ما…

ادامه مطلب

در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید

در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید گرمی شیر غران تیزی تیغ بران نری جمله…

ادامه مطلب

در دلم چون غمت ای سرو روان برخیزد

در دلم چون غمت ای سرو روان برخیزد همچو سرو این تن من بی‌دل و جان برخیزد من گمانم تو عیان پیش تو من محو…

ادامه مطلب

در بگشا کآمد خامی دگر

در بگشا کآمد خامی دگر پیشکشی کن دو سه جامی دگر هین که رسیدیم به نزدیک ده همره ما شو دو سه گامی دگر هین…

ادامه مطلب

داد جاروبی به دستم آن نگار

داد جاروبی به دستم آن نگار گفت کز دریا برانگیزان غبار باز آن جاروب را ز آتش بسوخت گفت کز آتش تو جاروبی برآر کردم…

ادامه مطلب

خوش می گریزی هر طرف از حلقه ما نی مکن

خوش می گریزی هر طرف از حلقه ما نی مکن ای ماه برهم می زنی عهد ثریا نی مکن تو روز پرنور و لهب ما…

ادامه مطلب

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر تشنه مخمور نگر ای…

ادامه مطلب

خلاصه دو جهان است آن پری چهره

خلاصه دو جهان است آن پری چهره چو او نقاب گشاید فنا شود زهره چو بر براق معانی کنون سوار شود به پیش سلطنت او…

ادامه مطلب

خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری

خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری قمری است رونموده پر نور برگشوده دل و چشم وام…

ادامه مطلب

حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن

حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن می چون ارغوان هشتن ز بانگ ارغنون رفتن برون زرق است یا استم هزاران بار دیدستم…

ادامه مطلب

چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم

چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم یار تنهاماندگان را دم به دم می خواندیم جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند ما…

ادامه مطلب

چون ذره به رقص اندرآییم

چون ذره به رقص اندرآییم خورشید تو را مسخر آییم در هر سحری ز مشرق عشق همچون خورشید ما برآییم در خشک و تر جهان…

ادامه مطلب

چون بر رخ ما عکس جمال تو برآید

چون بر رخ ما عکس جمال تو برآید بر چهره ما خاک چو گلگونه نماید خواهم که ز زنار دو صد خرقه نماید ترسابچه گوید…

ادامه مطلب

چو عشق را هوس بوسه و کنار بود

چو عشق را هوس بوسه و کنار بود که را قرار بود جان که را قرار بود شکارگاه بخندد چو شه شکار رود ولی چه…

ادامه مطلب

چو درد گیرد دندان تو عدو گردد

چو درد گیرد دندان تو عدو گردد زبان تو به طبیبی بگرد او گردد یکی کدو ز کدوها اگر شکست آرد شکسته بند همه گرد…

ادامه مطلب

چو از سر بگیرم بود سرور او

چو از سر بگیرم بود سرور او چو من دل بجویم بود دلبر او چو من صلح جویم شفیع او بود چو در جنگ آیم…

ادامه مطلب

چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون

چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون خرابات قدیم است آن و تو نو آمده اکنون نباشد مرغ خودبین را به باغ…

ادامه مطلب

چه باده بود که در دور از بگه دادی

چه باده بود که در دور از بگه دادی که می‌شکافد دور زمانه از شادی نبود باده به جان تو راست گو که چه بود…

ادامه مطلب

چند دویدم سوی افندی

چند دویدم سوی افندی شکر که دیدم روی افندی در شب تاری ره متواری رهبر ما شد بوی افندی شادی جان‌ها ذوق دهان‌ها اصل مکان‌ها…

ادامه مطلب

چمنی که جمله گل‌ها به پناه او گریزد

چمنی که جمله گل‌ها به پناه او گریزد که در او خزان نباشد که در او گلی نریزد شجری خوش و خرامان به میانه بیابان…

ادامه مطلب

چرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدار

چرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدار که رخت عمر ز کی باز می‌برد طرار چرا ز خواب و ز طرار می‌نیازاری چرا از او…

ادامه مطلب

جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما

جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی‌چون…

ادامه مطلب

جانا بیار باده و بختم بلند کن

جانا بیار باده و بختم بلند کن زان حلقه‌های زلف دلم را کمند کن مجلس خوش است و ما و حریفان همه خوشیم آتش بیار…

ادامه مطلب

جان خاک آن مهی که خداش است مشتری

جان خاک آن مهی که خداش است مشتری آن کس ملک ندید و نه انسان و نی پری چون از خودی برون شد او آدمی…

ادامه مطلب

تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم

تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم خوش شده‌ام خوش شده‌ام پاره آتش شده‌ام خانه بسوزم…

ادامه مطلب

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را نفسی یار شرابم نفسی…

ادامه مطلب

تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده

تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده بدیده گریه ما را بدین بخندیده بخند جان و جهان چون مقام خنده تو راست بکن که…

ادامه مطلب

تو بشکن چنگ ما را ای معلا

تو بشکن چنگ ما را ای معلا هزاران چنگ دیگر هست این جا چو ما در چنگ عشق اندرفتادیم چه کم آید بر ما چنگ…

ادامه مطلب

تشنه بر لب جو بین که چه در خواب شدست

تشنه بر لب جو بین که چه در خواب شدست بر سر گنج گدا بین که چه پرتاب شدست ای بسا خشک لبا کز گره…

ادامه مطلب

تا که ما از نظر و خوبی تو باخبریم

تا که ما از نظر و خوبی تو باخبریم از بد و نیک جهان همچو جهان بی‌خبریم نظری کرد سوی خوبی تو دیده ما از…

ادامه مطلب

تا به جان مست عشق آن یارم

تا به جان مست عشق آن یارم سرده باده‌های انوارم هر دمی گر نه جان نو دهدم ای دل از جان خویش بیزارم گرد آن…

ادامه مطلب

پیش جوش عفو بی‌حد تو شاه

پیش جوش عفو بی‌حد تو شاه توبه کردن از گناه آمد گناه بس که گمره را کنی بس جست و جو گمرهی گشته‌ست فاضلتر ز…

ادامه مطلب

پرده خوش آن بود کز پس آن پرده دار

پرده خوش آن بود کز پس آن پرده دار با رخ چون آفتاب سایه نماید نگار آید خورشیدوار ذره شود بی‌قرار کان رخ همچون بهار…

ادامه مطلب

بیامدیم دگربار سوی مولایی

بیامدیم دگربار سوی مولایی که تا به زانوی او نیست هیچ دریایی هزار عقل ببندی به هم بدو نرسد کجا رسد به مه چرخ دست…

ادامه مطلب

بیا کز عشق تو دیوانه گشتم

بیا کز عشق تو دیوانه گشتم وگر شهری بدم ویرانه گشتم ز عشق تو ز خان و مان بریدم به درد عشق تو همخانه گشتم…

ادامه مطلب

بیا بیا که تویی جان جان جان سماع

بیا بیا که تویی جان جان جان سماع هزار شمع منور به خاندان سماع چو صد هزار ستاره ز تست روشن دل بیا که ماه…

ادامه مطلب

بیا ای آنک سلطان جمالی

بیا ای آنک سلطان جمالی کمالات کمالان را کمالی خیالی را امین خلق کردی چنانک وهمشان شد که خیالی خیالت شحنه شهر فراق است تو…

ادامه مطلب