چون در عدم آییم و سر از یار برآریم

چون در عدم آییم و سر از یار برآریم از سنگ سیه نعره اقرار برآریم بر کارگه دوست چو بر کار نشینیم مر جمله جهان…

ادامه مطلب

چو یکی ساغر مردی ز خم یار برآرم

چو یکی ساغر مردی ز خم یار برآرم دو جهان را و نهان را همه از کار برآرم ز پس کوه برآیم علم عشق نمایم…

ادامه مطلب

چو شب شد جملگان در خواب رفتند

چو شب شد جملگان در خواب رفتند همه چون ماهیان در آب رفتند دو چشم عاشقان بیدار تا روز همه شب سوی آن محراب رفتند…

ادامه مطلب

چو برقی می‌جهد چیزی عجب آن دلستان باشد

چو برقی می‌جهد چیزی عجب آن دلستان باشد از آن گوشه چه می‌تابد عجب آن لعل کان باشد چیست از دور آن گوهر عجب ماهست…

ادامه مطلب

چه نزدیک است جان تو به جانم

چه نزدیک است جان تو به جانم که هر چیزی که اندیشی بدانم ضمیر همدگر دانند یاران نباشم یار صادق گر ندانم چو آب صاف…

ادامه مطلب

چه خیره می‌نگری در رخ من ای برنا

چه خیره می‌نگری در رخ من ای برنا مگر که در رخمست آیتی از آن سودا مگر که بر رخ من داغ عشق می‌بینی میان…

ادامه مطلب

چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را

چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را می‌دان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما ور خود برآید بر سما کی تیره گردد…

ادامه مطلب

چند از این قیل و قال عشق پرست و ببال

چند از این قیل و قال عشق پرست و ببال تا تو بمانی چو عشق در دو جهان بی‌زوال چند کشی بار هجر غصه و…

ادامه مطلب

چشم تو ناز می‌کند ناز جهان تو را رسد

چشم تو ناز می‌کند ناز جهان تو را رسد حسن و نمک تو را بود ناز دگر که را رسد چشم تو ناز می‌کند لعل…

ادامه مطلب

چرا شاید چو ما شه زادگانیم

چرا شاید چو ما شه زادگانیم که جز صورت ز یک دیگر ندانیم چو مرغ خانه تا کی دانه چینیم چه شد دریا چو ما…

ادامه مطلب

جانی که ز نور مصطفی زاد

جانی که ز نور مصطفی زاد با او تو مگو ز داد و بیداد هرگز ماهی سباحت آموخت آزادی جست سرو آزاد خاری که ز…

ادامه مطلب

جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای

جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای نی غلطم، در دل ما بوده‌ای دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام ای که تو سلطان وفا بوده‌ای آه…

ادامه مطلب

جان پیش تو هر ساعت می‌ریزد و می‌روید

جان پیش تو هر ساعت می‌ریزد و می‌روید از بهر یکی جان کس چون با تو سخن گوید هر جا که نهی پایی از خاک…

ادامه مطلب

توبه سفر گیرد با پای لنگ

توبه سفر گیرد با پای لنگ صبر فروافتد در چاه تنگ جز من و ساقی بنماند کسی چون کند آن چنگ ترنگاترنگ عقل چو این…

ادامه مطلب

تو سبب سازی و دانایی آن سلطان بین

تو سبب سازی و دانایی آن سلطان بین آنچ ممکن نبود در کف او امکان بین آهن اندر کف او نرمتر از مومی بین پیش…

ادامه مطلب

تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری

تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری چگونه رطل گران خوار را به دست آری به جان من به خرابات آی یک لحظه تو نیز…

ادامه مطلب

تو آب روشنی تو در این آب گل مکن

تو آب روشنی تو در این آب گل مکن دل را مپوش پرده دل را تو دل مکن پاکان به گرد در به تماشا نشسته‌اند…

ادامه مطلب

ترکبن طبقا عن طبق مولائی

ترکبن طبقا عن طبق مولائی انت کالروح و نحن لک کالاعضء کیف یبقی فطنا، من نزل‌العشق به کیف یروی کبد ذاب من استسقاء کم خلقنا…

ادامه مطلب

تا شدستی امیر چوگانی

تا شدستی امیر چوگانی ما شدستیم گوی میدانی ما در این دور مست و بی‌خبریم سر این دور را تو می‌دانی چون به دور و…

ادامه مطلب

پیغام زاهدان را کآمد بلای توبه

پیغام زاهدان را کآمد بلای توبه با آن جمال و خوبی آخر چه جای توبه هم زهد برشکسته هم توبه توبه کرده چون هست عاشقان…

ادامه مطلب

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست نظاره تو بر همه جان‌ها مبارکست یک لحظه سایه از سر ما دورتر مکن دانسته‌ای که سایه…

ادامه مطلب

پر ده آن جام می را ساقیا بار دیگر

پر ده آن جام می را ساقیا بار دیگر نیست در دین و دنیا همچو تو یار دیگر کفر دان در طریقت جهل دان در…

ادامه مطلب

بیامد عید ای ساقی عنایت را نمی‌دانی

بیامد عید ای ساقی عنایت را نمی‌دانی غلامانند سلطان را بیارا بزم سلطانی منم مخمور و مست تو قدح خواهم ز دست تو قدح از…

ادامه مطلب

بیا کامروز بیرون از جهانم

بیا کامروز بیرون از جهانم بیا کامروز من از خود نهانم گرفتم دشنه‌ای وز خود بریدم نه آن خود نه آن دیگرانم غلط کردم نبریدم…

ادامه مطلب

بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن

بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن اگر بوسه به جانی است فریضه است خریدن چو آن بوسه پاک است نه اندرخور خاک…

ادامه مطلب

بیا امروز ما مهمان میریم

بیا امروز ما مهمان میریم بیا تا پیش میر خود بمیریم ز مرگ ما جهانی زنده گردد ازیرا ما نه قربان حقیریم به مرغی جبرئیلی…

ادامه مطلب

بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن

بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن ای به خطا تو مجوی خویشتن اندر ختن گر به بر اندرکشی سیمبری چون تو کو بوسه جان…

ادامه مطلب

به گوش دل پنهانی بگفت رحمت کل

به گوش دل پنهانی بگفت رحمت کل که هر چه خواهی می‌کن ولی ز ما مسکل تو آن ما و من آن تو همچو دیده…

ادامه مطلب

به شاه نهانی رسیدی که نوشت

به شاه نهانی رسیدی که نوشت می آسمانی چشیدی که نوشت نگار ختن را حیات چمن را میان گلستان کشیدی که نوشت ایا جان دلبر…

ادامه مطلب

ای جان گذرکرده از این گنبد ناری

ای جان گذرکرده از این گنبد ناری در سلطنت فقر و فنا کار تو داری ای رخت کشیده به نهان خانه بینش وی کشته وجود…

ادامه مطلب

به حق آنک بخواندی مرا ز گوشه بام

به حق آنک بخواندی مرا ز گوشه بام اشارتی که بکردی به سر به جای سلام به حق آنک گشادی کمر که می نروم که…

ادامه مطلب

به تن این جا به باطن در چه کاری

به تن این جا به باطن در چه کاری شکاری می‌کنی یا تو شکاری کز او در آینه ساعت به ساعت همی‌تابد عجب نقش و…

ادامه مطلب

بنشسته به گوشه‌ای دو سه مست ترانه گو

بنشسته به گوشه‌ای دو سه مست ترانه گو ز دل و جان لطیفتر شده مهمان عنده ز طرب چون حشر شود سرشان مستتر شود فتد…

ادامه مطلب

بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم

بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم شکسته بسته می گفتم پریر از شرح دل…

ادامه مطلب

بقا اندر بقا باشد طریق کم زنان ای دل

بقا اندر بقا باشد طریق کم زنان ای دل یقین اندر یقین آمد قلندر بی‌گمان ای دل به هر لحظه ز تدبیری به اقلیمی رود…

ادامه مطلب

بزم و شراب لعل و خرابات و کافری

بزم و شراب لعل و خرابات و کافری ملک قلندرست و قلندر از او بری گویی قلندرم من و این دلپذیر نیست زیرا که آفریده…

ادامه مطلب

برخیز و صبوح را بیارا

برخیز و صبوح را بیارا پرلخلخه کن کنار ما را پیش آر شراب رنگ آمیز ای ساقی خوب خوب سیما از من پرسید کو چه…

ادامه مطلب

برای تو فدا کردیم جان‌ها

برای تو فدا کردیم جان‌ها کشیده بهر تو زخم زبان‌ها شنیده طعنه‌های همچو آتش رسیده تیر کاری زان کمان‌ها اگر دل را برون آریم پیشت…

ادامه مطلب

بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی

بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی فغان برخاست از جان‌های مجنونان روحانی میان نعره‌ها بشناخت آواز مرا آن شه که صافی گشته بود آوازم از…

ادامه مطلب

بدار دست ز ریشم که باده‌ای خوردم

بدار دست ز ریشم که باده‌ای خوردم ز بیخودی سر و ریش و سبال گم کردم ز پیشگاه و ز درگاه نیستم آگاه به پیشگاه…

ادامه مطلب

ببین ذرات روحانی که شد تابان از این صحرا

ببین ذرات روحانی که شد تابان از این صحرا ببین این بحر و کشتی‌ها که بر هم می‌زنند این جا ببین عذرا و وامق را…

ادامه مطلب

بانگ برآمد ز خرابات من

بانگ برآمد ز خرابات من یار درآمد به مراعات من تا که بدیدم مه بی‌حد او رفت ز حد ذوق مناجات من موسی جانم به…

ادامه مطلب

بازآمد آستین فشانان

بازآمد آستین فشانان آن دشمن جان و عقل و ایمان غارتگر صد هزار خانه ویران کن صد هزار دکان شورنده صد هزار فتنه حیرتگه صد…

ادامه مطلب

باز بهار می کشد زندگی از بهار من

باز بهار می کشد زندگی از بهار من مجلس و بزم می نهد تا شکند خمار من من دل پردلان بدم قوت صابران بدم برد…

ادامه مطلب

باده ده، ای ساقی هر متقی

باده ده، ای ساقی هر متقی بادهٔ شاهنشهی راوقی جام سخن بخش که از تف او گردد دیوار سیه منطقی بردر و بشکن غم و…

ادامه مطلب

با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا

با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا خاصه که در گشاید و گوید خواجه اندرآ با لب خشک گوید او قصه…

ادامه مطلب

با آن سبک روحی گل وان لطف شه برگ سمن

با آن سبک روحی گل وان لطف شه برگ سمن چون او ببیند روی تو هر برگ او گردد سه من ای گلشن تو زندگی…

ادامه مطلب

این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده

این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده سرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمده خانه در او حیران شده اندیشه…

ادامه مطلب

این ترک ماجرا ز دو حکمت برون نبو

این ترک ماجرا ز دو حکمت برون نبو یا کینه را نهفتن یا عفو و حسن خو یا آنک ماجرا نکنی به هر فرصتی یا…

ادامه مطلب

ایا خورشید بر گردون سواره

ایا خورشید بر گردون سواره به حیله کرده خود را چون ستاره گهی باشی چو دل اندر میانه گهی آیی نشینی بر کناره گهی از…

ادامه مطلب