ماه دیدم شد مرا سودای چرخ

ماه دیدم شد مرا سودای چرخ آن مهی نی کو بود بالای چرخ تو ز چرخی با تو می‌گویم ز چرخ ور نه این خورشید…

ادامه مطلب

مخسب ای یار مهمان دار امشب

مخسب ای یار مهمان دار امشب که تو روحی و ما بیمار امشب برون کن خواب را از چشم اسرار که تا پیدا شود اسرار…

ادامه مطلب

مرا بگاه ده ای ساقی کریم عقار

مرا بگاه ده ای ساقی کریم عقار که دوش هیچ نخفتم ز تشنگی و خمار لبم که نام تو گوید به باده‌اش خوش کن سرم…

ادامه مطلب

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد به خط خویشتن فرمان به دستم داد…

ادامه مطلب

مرغ دل پران مبا جز در هوای بیخودی

مرغ دل پران مبا جز در هوای بیخودی شمع جان تابان مبا جز در سرای بیخودی آفتاب لطف حق بر عاشقان تابنده باد تا بیفتد…

ادامه مطلب

مستی امروز من نیست چو مستی دوش

مستی امروز من نیست چو مستی دوش می‌نکنی باورم کاسه بگیر و بنوش غرق شدم در شراب عقل مرا برد آب گفت خرد الوداع بازنیایم…

ادامه مطلب

مطرب عاشقان بجنبان تار

مطرب عاشقان بجنبان تار بزن آتش به مؤمن و کفار مصلحت نیست عشق را خمشی پرده از روی مصلحت بردار تا بنگریست طفل گهواره کی…

ادامه مطلب

مقام خلوت و یار و سماع و تو خفته

مقام خلوت و یار و سماع و تو خفته که شرم بادت از آن زلف‌های آشفته از این سپس منم و شب روی و حلقه…

ادامه مطلب

ملولان همه رفتند در خانه ببندید

ملولان همه رفتند در خانه ببندید بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید به معراج برآیید چو از آل رسولید رخ ماه ببوسید چو بر…

ادامه مطلب

من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او

من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او که مست و بیخودم از چاشنی محنت او اگر چو چنگ بزارم از او شکایت نیست که…

ادامه مطلب

من چو موسی در زمان آتش شوق و لقا

من چو موسی در زمان آتش شوق و لقا سوی کوه طور رفتم حبذا لی حبذا دیدم آن جا پادشاهی خسروی جان پروری دلربایی جان…

ادامه مطلب

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از…

ادامه مطلب

منم غرقه درون جوی باری

منم غرقه درون جوی باری نهانم می‌خلد در آب خاری اگر چه خار را من می‌نبینم نیم خالی ز زخم خار باری ندانم تا چه…

ادامه مطلب

مولانا مولانا اغنانا اغنانا

مولانا مولانا اغنانا اغنانا امسینا عطشانا اصبحنا ریانا لا تاسی لا تنسی لا تخشی طغیانا اوطانا اوطانا من اجلک اوطانا شرفنا آنسنا ان کنت سکرانا…

ادامه مطلب

می‌آیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن

می‌آیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن برکنده‌ای به خشم دل از یار مهربان از آفتاب روی تو چون شکل خشم تافت پشتم خم…

ادامه مطلب

میندیش میندیش که اندیشه گری‌ها

میندیش میندیش که اندیشه گری‌ها چو نفطند بسوزند ز هر بیخ تری‌ها خرف باش خرف باش ز مستی و ز حیرت که تا جمله نیستان…

ادامه مطلب

ندا رسید به جان‌ها که چند می‌پایید

ندا رسید به جان‌ها که چند می‌پایید به سوی خانه اصلی خویش بازآیید چو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماست به کوه قاف…

ادامه مطلب

نفسی بهوی الحبیب فارت

نفسی بهوی الحبیب فارت لما رات الکوس دارت مدت یدها الی رحیق و النفس بنوره استنارت لما شربته نفس و ترا خفت و تصاعدت و…

ادامه مطلب

نگفتمت مرو آن جا که مبتلات کنند

نگفتمت مرو آن جا که مبتلات کنند که سخت دست درازند بسته پات کنند نگفتمت که بدان سوی دام در دامست چو درفتادی در دام…

ادامه مطلب

نو به نو هر روز باری می کشم

نو به نو هر روز باری می کشم وین بلا از بهر کاری می کشم زحمت سرما و برف ماه دی بر امید نوبهاری می…

ادامه مطلب

نیشکر باید که بندد پیش آن لب‌ها کمر

نیشکر باید که بندد پیش آن لب‌ها کمر خسروی باید که نوشم زان لب شیرین شکر بلک دریاییست عشق و موج رحمت می‌زند ابر بفرستد…

ادامه مطلب

هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست

هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست به هر چه روی نهی بی‌وی ار نکوست بدست چو مغز خام بود در درون…

ادامه مطلب

هر دم ای دل سوی جانان می‌روی

هر دم ای دل سوی جانان می‌روی وز نظرها سخت پنهان می‌روی جامه‌ها را چاک کردی همچو ماه در پی خورشید رخشان می‌روی ای نشسته…

ادامه مطلب

هر کجا که پا نهی ای جان من

هر کجا که پا نهی ای جان من بردمد لاله و بنفشه و یاسمن پاره گل برکنی بر وی دمی بازگردد یا کبوتر یا زغن…

ادامه مطلب

هر لحظه وحی آسمان آید به سر جان‌ها

هر لحظه وحی آسمان آید به سر جان‌ها کاخر چو دردی بر زمین تا چند می‌باشی برآ هر کز گران جانان بود چون درد در…

ادامه مطلب

هست اندر غم تو دلشده دانشمندی

هست اندر غم تو دلشده دانشمندی همچو نقره‌ست در آتشکده دانشمندی بر امید کرم و رحمت بخشایش تو از ره دور به سر آمده دانشمندی…

ادامه مطلب

هله ای شاه مپیچان سر و دستار مرو

هله ای شاه مپیچان سر و دستار مرو هله ای ماه که نغزت رخ و رخسار مرو در همه روی زمین چشم و دل باز…

ادامه مطلب

هله نومید نباشی که تو را یار براند

هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن…

ادامه مطلب

همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم

همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم حرام دارم با مردمان سخن گفتن و چون حدیث…

ادامه مطلب

هین خیره خیره می نگر اندر رخ صفراییم

هین خیره خیره می نگر اندر رخ صفراییم هر کس که او مکی بود داند که من بطحاییم زان لاله روی دلستان روید ز رویم…

ادامه مطلب

ورا خواهم دگر یاری نخواهم

ورا خواهم دگر یاری نخواهم چو گل را یافتم خاری نخواهم تو را گر غیر او یار دگر هست برو آن جا که من باری…

ادامه مطلب

یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آید

یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آید یا نسیمیست کز آن سوی جهان می‌آید یا رب این آب حیات از چه وطن می‌جوشد…

ادامه مطلب

یا عاشقین المقصد سیحوا الی ما ترشدوا

یا عاشقین المقصد سیحوا الی ما ترشدوا و استفتشوا من یسعد یلقون این السید العشق نور مرتفع و السر نعم المکترع نهر الهوی لا ینقطع…

ادامه مطلب

یا منیر الخد یا روح البقا

یا منیر الخد یا روح البقا یا مجیر البدر فی کبد السما انت روح الله فی اوصافه انت کشاف الغطا بحر العطا تقتل العشاق عدلا…

ادامه مطلب

یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابد

یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابد تا ذره صفت ما را کی زیر و زبر یابد آن بخت که را باشد کید به لب…

ادامه مطلب

یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل دانایی

یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل دانایی ببین تو چاره‌ای از نو که الحق سخت بینایی بسی دل‌ها چو گوهرها ز نور لعل تو…

ادامه مطلب

کشید این دل گریبانم به سوی کوی آن یارم

کشید این دل گریبانم به سوی کوی آن یارم در آن کویی که می خوردم گرو شد کفش و دستارم ز عقل خود چو رفتم…

ادامه مطلب

کدام لب که از او بوی جان نمی‌آید

کدام لب که از او بوی جان نمی‌آید کدام دل که در او آن نشان نمی‌آید مثال اشتر هر ذره‌ای چه می‌خاید اگر نواله از…

ادامه مطلب

کافرم ار در دو جهان عشق بود خوشتر از این

کافرم ار در دو جهان عشق بود خوشتر از این دیده ایمان شود ار نوش کند کافر از این عشق بود کان هنر عشق بود…

ادامه مطلب

قرین مه دو مریخند و آن دو چشمت ای دلکش

قرین مه دو مریخند و آن دو چشمت ای دلکش بدان هاروت و ماروتت لجوجان را به بابل کش سلیمانا بدان خاتم که ختم جمله…

ادامه مطلب

فضول گشته‌ام امروز جنگ می جویم

فضول گشته‌ام امروز جنگ می جویم منوش نکته مستان که یاوه می گویم تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم دلا برو تو…

ادامه مطلب

در غم یار، یار بایستی

در غم یار، یار بایستی یا غمم را کنار بایستی زانچ کردم کنون پشیمانم دل امسال پار بایستی دل من شیر بیشه را ماند شیر…

ادامه مطلب

عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان

عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان وز شما کان شکر باد این جهان ای عاشقان نوش و جوش عاشقان تا عرش و تا کرسی…

ادامه مطلب

عقل گوید که من او را به زبان بفریبم

عقل گوید که من او را به زبان بفریبم عشق گوید تو خمش باش به جان بفریبم جان به دل گوید رو بر من و…

ادامه مطلب

عشق در کفر کرد اظهاری

عشق در کفر کرد اظهاری بست ایمان ز ترس زناری بانگ زنهار از جهان برخاست هیچ کس را نداد زنهاری هیچ کنجی نبود بی‌خصمی هیچ…

ادامه مطلب

عدو توبه و صبرم مرا امروز ناگاهان

عدو توبه و صبرم مرا امروز ناگاهان میان راه پیش آمد نوازش کرد چون شاهان گرفته جام چون مستان در او صد عشوه و دستان…

ادامه مطلب

عاشقم از عاشقان نگریختم

عاشقم از عاشقان نگریختم وز مصاف ای پهلوان نگریختم حمله بردم سوی شیران همچو شیر همچو روبه از میان نگریختم قصد بام آسمان می داشتم…

ادامه مطلب

عاشق به سوی عاشق زنجیر همی‌درد

عاشق به سوی عاشق زنجیر همی‌درد دیوانه همی‌گردد تدبیر همی‌درد تقصیر کجا گنجد در گرم روی عاشق کز آتش عشق او تقصیر همی‌درد تا حال…

ادامه مطلب

طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او

طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او تو ببین قدرت حق را چو درآمد خوش و مست او همه امروز چنانیم که…

ادامه مطلب

صنما چنان لطیفی که به جان ما درآیی

صنما چنان لطیفی که به جان ما درآیی صنما به حق لطفت که میان ما درآیی تو جهان پاک داری نه وطن به خاک داری…

ادامه مطلب