غزلیات – مولانا جلال الدین محمد بلخی
نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد
نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد دل سبد آمد مکن هر سقطی در سبد آنک تواضع کند نگذرد از حد خویش یابد…
هر آنک از سبب وحشت غمی تنهاست
هر آنک از سبب وحشت غمی تنهاست بدانک خصم دلست و مراقب تنهاست به چنگ و تنتن این تن نهادهای گوشی تن تو توده خاکست…
هر روز بامداد به آیین دلبری
هر روز بامداد به آیین دلبری ای جان جان جان به من آیی و دل بری ای کوی من گرفته ز بوی تو گلشنی وی…
هر کس به جنس خویش درآمیخت ای نگار
هر کس به جنس خویش درآمیخت ای نگار هر کس به لایق گهر خود گرفت یار او را که داغ توست نیارد کسی خرید آن…
هر نفسی تازه ترم کز سر روزن بپرم
هر نفسی تازه ترم کز سر روزن بپرم چونک بهارم تو شهی باغ توام شاخ ترم چونک تویی میر مرا در بر خود گیر مرا…
هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی
هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی قمری باخبری درد دوایی عجبی هست در صفه ما صف شکنی کز نظرش تابد از روزن دل نور…
هله ای کیا نفسی بیا
هله ای کیا نفسی بیا در عیش را سره برگشا این فلان چه شد آن فلان چه شد نبود مرا سر ماجرا نهلد کسی سر…
هله هش دار که در شهر دو سه طرارند
هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که…
همه چون ذره روزن ز غمت گشته هوایی
همه چون ذره روزن ز غمت گشته هوایی همه دردی کش و شادان که تو در خانه مایی همه ذرات پریشان همه کالیوه و شادان…
هیچ میدانی چه میگوید رباب
هیچ میدانی چه میگوید رباب ز اشک چشم و از جگرهای کباب پوستیام دور مانده من ز گوشت چون ننالم در فراق و در عذاب…
وسوسه تن گذشت غلغله جان رسید
وسوسه تن گذشت غلغله جان رسید مور فروشد به گور چتر سلیمان رسید این فلک آتشی چند کند سرکشی نوح به کشتی نشست جوشش طوفان…
یا رب چه کس است آن مه یا رب چه کس است آن مه
یا رب چه کس است آن مه یا رب چه کس است آن مه کز چهره بزد آتش در خیمه و در خرگه اندر ذقن…
یا سندا لحاظه عاقلتی و مسکنی
یا سندا لحاظه عاقلتی و مسکنی یا ملکا جواره مکتنفی و مؤمنی انت عماد بنیتی انت عتاد منیتی انت کمال ثروتی انت نصاب مخزنی قره…
یا ولی نعمتی و سلطانی
یا ولی نعمتی و سلطانی سابقالحسن ما له ثانی انت بحر تحیط بالدنیا مدمن جوهر و مرجان کان بنیان عبد کم خربا رمنی هو و…
یارکان رقصی کنید اندر غمم خوشتر از این
یارکان رقصی کنید اندر غمم خوشتر از این کره عشقم رمید و نی لگامستم نی زین پیش روی ماه ما مستانه یک رقصی کنید مطربا…
یکی طوطی مژده آور یکی مرغی خوش آوازی
یکی طوطی مژده آور یکی مرغی خوش آوازی چه باشد گر به سوی ما کند هر روز پروازی دراندازد به جان عاقلان بیخبر سوزی بسازد…
کسی کو را بود در طبع سستی
کسی کو را بود در طبع سستی نخواهد هیچ کس را تندرستی مده دامن به دستان حسودان که ایشان میکشندت سوی پستی زیانتر خویش را…
کجایی ساقیا درده مدامم
کجایی ساقیا درده مدامم که من از جان غلامت را غلامم می اندرده تهی دستم چه داری که از خون جگر پر گشت جامم ز…
کار همه محبان همچون زرست امشب
کار همه محبان همچون زرست امشب جان همه حسودان کور و کرست امشب دریای حسن ایزد چون موج میخرامد خاک ره از قدومش چون عنبرست…
قره العین منی ای جان بلی
قره العین منی ای جان بلی ماه بدری گرد ما گردان بلی صد هزاران آفرین بر روی تو میفرستد حوری و رضوان بلی ای چراغ…
فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری
فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری رومی رخان ماه وش زاییده از خاک حبش…
در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من
در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من هم سوی پنهان خانه رو ای فکرت و ادراک من عالم چه دارد جز دهل…
عیسی روح گرسنهست چو زاغ
عیسی روح گرسنهست چو زاغ خر او میکند ز کنجد کاغ چونک خر خورد جمله کنجد را از چه روغن کشیم بهر چراغ چونک خورشید…
عقل بند ره روانست ای پسر
عقل بند ره روانست ای پسر بند بشکن ره عیانست ای پسر عقل بند و دل فریب و جان حجاب راه از این هر سه…
عشق را با گفت و با ایما چه کار
عشق را با گفت و با ایما چه کار روح را با صورت اسما چه کار عاشقان گویاند در چوگان یار گوی را با دست…
عزیزی و کریم و لطف داری
عزیزی و کریم و لطف داری ولیکن دور شو، چون هوشیاری نشاید عاشقان را یار هشیار ز هشیاران نیاید هیچ یاری مرا یکدم چو ساقی…
عاشقانی که باخبر میرند
عاشقانی که باخبر میرند پیش معشوق چون شکر میرند از الست آب زندگی خوردند لاجرم شیوه دگر میرند چونک در عاشقی حشر کردند نی چو…
عاشق روی جان فزای توییم
عاشق روی جان فزای توییم رحمتی کن که در هوای توییم تو به رخسار آفتابی و مه ما همه ذره در هوای توییم تا تو…
طرفه گرمابه بانی کو ز خلوت برآید
طرفه گرمابه بانی کو ز خلوت برآید نقش گرمابه یک یک در سجود اندرآید نقشهای فسرده بیخبروار مرده ز انعکاسات چشمش چشمشان عبهر آید گوشهاشان…
صنما چونک فریبی همه عیار فریبی
صنما چونک فریبی همه عیار فریبی صنما چون همه جانی دل هشیار فریبی سحری چون قمر آیی به خرابات درآیی بت و بتخانه بسوزی دل…
صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد
صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد صد بحر سلطنت ز تطاول سراب شد صد برج حرص و بخل به خندق دراوفتاد صد بخت نیم…
صبح است و صبوح است بر این بام برآییم
صبح است و صبوح است بر این بام برآییم از ثور گریزیم و به برج قمر آییم پیکار نجوییم و ز اغیار نگوییم هنگام وصال…
شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین
شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین بر سر جمله شهان و سرفرازان نازنین بر سران و سروران صد سر زیاده جاه او در میان…
شد پی این لولیان در حرم ذوالجلال
شد پی این لولیان در حرم ذوالجلال چشمه و سبزه مقام شوخی و دزدی حلال رهزنی آن کس کند کو نشناسد رهی خانه دغل او…
شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر
شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر شادیی کان از دلت آید زهی کان شکر بازخر جان مرا زین هر دو فراش ای خدا…
سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس
سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس گر چه ملول گشتهای کم نزنی ز هیچ کس چونک رسول از قنق گشت ملول…
سماع از بهر جان بیقرارست
سماع از بهر جان بیقرارست سبک برجه چه جای انتظارست مشین این جا تو با اندیشه خویش اگر مردی برو آن جا که یارست مگو…
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش گه میفتد از این سو گه میفتد از آن سو آن کس که…
سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی
سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی سر فروکن به کرم ای که بر این بالایی هر چه گویی تو اگر تلخ و اگر شور…
سبک بنواز ای مطرب ربایی
سبک بنواز ای مطرب ربایی بگردان زوتر ای ساقی شرابی که آورد آن پری رو رنگ دیگر ز چشمه زندگی جوشید آبی چه آتش زد…
ساقی و سردهی ز لب یارم آرزوست
ساقی و سردهی ز لب یارم آرزوست بدمستی ز نرگس خمارم آرزوست هندوی طرهات چه رسن باز لولییست لولی گری طره طرارم آرزوست اندر دلم…
ساخت بغراقان به رسم عید بغراقانیی
ساخت بغراقان به رسم عید بغراقانیی زهره آمد ز آسمان و میزند سرخوانیی جبرئیل آمد به مهمان بار دیگر تا خلیل میکند عجل سمین را…
زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب
زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب دست نگر پا نگر دست بزن پا بکوب مسخره باد گشت هر چه درختست و کشت و آنچ…
ز ما برگشتی و با گل فتادی
ز ما برگشتی و با گل فتادی دو چشم خویش سوی گل گشادی ز شرم روی ما گل از تو بگریخت ز گل واگشتی این…
ز سر بگیرم عیشی چو پا به گنج فروشد
ز سر بگیرم عیشی چو پا به گنج فروشد ز روی پشت و پناهی که پشتها همه رو شد دگر نشینم هرگز برای دل که…
ز بامداد دلم میپرد به سودایی
ز بامداد دلم میپرد به سودایی چو وام دار مرا میکند تقاضایی عجب به خواب چه دیدهست دوش این دل من که هست در سرم…
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش ای قطب آسمانها در آسمان جانها جان گرد توست گردان…
روز شادی است بیا تا همگان یار شویم
روز شادی است بیا تا همگان یار شویم دست با هم بدهیم و بر دلدار شویم چون در او دنگ شویم و همه یک رنگ…
رو قرار از دل مستان بستان
رو قرار از دل مستان بستان رو خراج از گل بستان بستان کله مه ز سر مه برگیر گرو گل ز گلستان بستان سخن جان…
رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو
رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو گفتم فریضه دارم آخر نشان دهید…