ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا

ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا هم ناظر روی تو هم مست سبوی تو…

ادامه مطلب

ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را

ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را آن راه زن دل را آن راه بر دین را زان می که ز دل خیزد…

ادامه مطلب

ای روترش به پیشم بد گفته‌ای مرا پس

ای روترش به پیشم بد گفته‌ای مرا پس مردار بوی دارد دایم دهان کرکس آن گفته پلیدت در روی شدت پدیدت پیدا بود خبیثی در…

ادامه مطلب

ای دهان آلوده جانی از کجا می خورده‌ای

ای دهان آلوده جانی از کجا می خورده‌ای و آن طرف کاین باده بودت از کجا ره برده‌ای با کدامین چشم تو از ظلمتی بگذشته‌ای…

ادامه مطلب

ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری

ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری وز شور خویش در من شوریده ننگری بر چهره نزار تو صفرای دلبری است تا خود چه…

ادامه مطلب

ای دریغا در این خانه دمی بگشودی

ای دریغا در این خانه دمی بگشودی مونس خویش بدیدی دل هر موجودی چشم یعقوب به دیدار پسر شاد شدی ساقی وصل شراب صمدی پیمودی…

ادامه مطلب

ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم

ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم من مرد غریبم نه از این شهر جهانم گر دم نزنم تا حسد خلق نجنبد دانم…

ادامه مطلب

ای چشم و چراغ شهریاری

ای چشم و چراغ شهریاری والله به خدا که آن تو داری شمعی که در آسمان نگنجد از گوشه سینه‌ای برآری خورشید به پیش نور…

ادامه مطلب

اتاک عید وصال فلا تذق حزنا

اتاک عید وصال فلا تذق حزنا و نلت خیر ریاض فنعم ما سکنا و زال عنک فراق امر من صبر و محنه فتنتنا و خاب…

ادامه مطلب

ای تو پناه همه روز محن

ای تو پناه همه روز محن بازسپردم به تو من خویشتن قلزم مهری که کناریش نیست قطره آن الفت مرد است و زن شیر دهد…

ادامه مطلب

ای بگفته در دلم اسرارها

ای بگفته در دلم اسرارها وی برای بنده پخته کارها ای خیالت غمگسار سینه‌ها ای جمالت رونق گلزارها ای عطای دست شادی بخش تو دست…

ادامه مطلب

ای ببرده دل تو قصد جان مکن

ای ببرده دل تو قصد جان مکن و آنچ من کردم تو جانا آن مکن بنگر اندر درد من گر صاف نیست درد خود مفرستم…

ادامه مطلب

ای آنک از میانه کران می‌کنی مکن

ای آنک از میانه کران می‌کنی مکن با ما ز خشم روی گران می‌کنی مکن دربند سود خویشی و اندر زیان ما کس زین نکرد…

ادامه مطلب

آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی

آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی گر پیر خرف باشی تو خوب و جوان گردی تن را بدهد هستی جان را بدهد مستی از…

ادامه مطلب

آه از این زشتان که مه رو می‌نمایند از نقاب

آه از این زشتان که مه رو می‌نمایند از نقاب از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب چنگ دجال از درون و…

ادامه مطلب

اندرآ ای مه که بی‌تو ماه را استاره نیست

اندرآ ای مه که بی‌تو ماه را استاره نیست تا خیالت درنیاید پای کوبان چاره نیست چون خیالت بر که آید چشمه‌ها گردد روان خود…

ادامه مطلب

انا فتحنا عینکم فاستبصروا الغیب البصر

انا فتحنا عینکم فاستبصروا الغیب البصر انا قضینا بینکم فاستبشروا بالمنتصر باد صبا ای خوش خبر مژده بیاور دل ببر جانم فدات ای مژده ور…

ادامه مطلب

آن کیست آن آن کیست آن کو سینه را غمگین کند

آن کیست آن آن کیست آن کو سینه را غمگین کند چون پیش او زاری کنی تلخ تو را شیرین کند اول نماید مار کر…

ادامه مطلب

آن شاخ خشک است و سیه‌هان ای صبا بر وی مزن

آن شاخ خشک است و سیه‌هان ای صبا بر وی مزن ای زندگی باغ‌ها وی رنگ بخش مرد و زن هان ای صبای خوب خد…

ادامه مطلب

آن خوب را طلب کن اندر میان حوران

آن خوب را طلب کن اندر میان حوران مشنو کسی که گوید آن فتنه را مشوران در دل چو نقش بندد جان از طرب بخندد…

ادامه مطلب

امشب جان را ببر از تن چاکر تمام

امشب جان را ببر از تن چاکر تمام تا نبود در جهان بیش مرا نقش و نام این دم مست توام رطل دگر دردهم تا…

ادامه مطلب

امروز سرکشان را عشقت جلوه کردن

امروز سرکشان را عشقت جلوه کردن آورد بار دیگر یک یک ببسته گردن رو رو تو در گلستان بنگر به گل پرستان یک لحظه سجده…

ادامه مطلب

امروز جمال تو سیمای دگر دارد

امروز جمال تو سیمای دگر دارد امروز لب نوشت حلوای دگر دارد امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست امروز قد سروت بالای دگر دارد…

ادامه مطلب

آمد سرمست سحر دلبرم

آمد سرمست سحر دلبرم بیخود و بنشست به مجلس برم گرم شد و عربده آغاز کرد گفت که تو نقشی و من آزرم تو به…

ادامه مطلب

الیوم من الوصل نسیم و سعود

الیوم من الوصل نسیم و سعود الیوم اری الحب علی العهد فعودوا رفته‌ست رقیب و بر آن یار نبود او بی‌زحمت دشمن دم عشاق شنود…

ادامه مطلب

الا ای جان جان جان چو می‌بینی چه می‌پرسی

الا ای جان جان جان چو می‌بینی چه می‌پرسی الا ای کان کان کان چو با مایی چه می‌ترسی ز لا و لم مسلم شو…

ادامه مطلب

اگر سرمست اگر مخمور باشم

اگر سرمست اگر مخمور باشم مهل کز مجلس تو دور باشم رخم از قبله جان نور گیرد چو با یاد تو اندر گور باشم قرارم…

ادامه مطلب

اگر چه لطیفی و زیبالقایی

اگر چه لطیفی و زیبالقایی به جان بقا رو ز جان هوایی هوا گاه سردست و گه گرم و سوزان وفا زو چه جویی ببین…

ادامه مطلب

اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان

اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان فلک اندر سجود آید نهد سر از بن دندان الا یا صاح لا تعجل بقتلی قد دنا المقتل…

ادامه مطلب

از یکی آتش برآوردم تو را

از یکی آتش برآوردم تو را در دگر آتش بگستردم تو را از دل من زاده‌ای همچون سخن چون سخن آخر فروخوردم تو را با…

ادامه مطلب

از سوی دل لشکر جان آمدند

از سوی دل لشکر جان آمدند لشکر پیدا و نهان آمدند جامه صبر من از آن چاک شد کز ره جان جامه دران آمدند چادر…

ادامه مطلب

از بهر مرغ خانه چون خانه‌ای بسازی

از بهر مرغ خانه چون خانه‌ای بسازی اشتر در او نگنجد با آن همه درازی آن مرغ خانه عقل است و آن خانه این تن…

ادامه مطلب

از اول امروز چو آشفته و مستیم

از اول امروز چو آشفته و مستیم آشفته بگوییم که آشفته شدستیم آن ساقی بدمست که امروز درآمد صد عذر بگفتیم و زان مست نرستیم…

ادامه مطلب

آخر مراعاتی بکن مر بی‌دلان را ساعتی

آخر مراعاتی بکن مر بی‌دلان را ساعتی ای ماه رو تشریف ده مر آسمان را ساعتی ای آن که هستت در سخن مستی می‌های کهن…

ادامه مطلب

که بوده است تو را دوش یار و همخوابه

که بوده است تو را دوش یار و همخوابه که از خوی تو پر از مشک گشت گرمابه چو شانه سنگ ز عشق تو شاخ…

ادامه مطلب

گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند

گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند عالم همه ویران شود جان غرقه طوفان…

ادامه مطلب

گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم

گر تو خواهی که تو را بی‌کس و تنها نکنم وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار…

ادامه مطلب

گر چه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی

گر چه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی و آنک نفی محض باشد گر چه اثباتی کنی آنک او رد دل است از بددرونی‌های…

ادامه مطلب

گر شراب عشق کار جان حیوانیستی

گر شراب عشق کار جان حیوانیستی عشق شمس الدین به عالم فاش و یک سانیستی گر نه در انوار غیرت غرق بودی عشق او حلقه…

ادامه مطلب

گر ناز تو را به گفت نارم

گر ناز تو را به گفت نارم مهر تو درون سینه دارم بی‌مهر تو گر گلی ببویم در حال بسوز همچو خارم ماننده ماهی ار…

ادامه مطلب

گستاخ مکن تو ناکسان را

گستاخ مکن تو ناکسان را در چشم میار این خسان را درزی دزدی چو یافت فرصت کم آرد جامه رسان را ایشان را دار حلقه…

ادامه مطلب

گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم

گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم گفتا چگونه بندی چیزی که من شکستم با وی چو شهد و شیرم هم دامنش بگیرم اما…

ادامه مطلب

گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی

گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی گهی به هجر گرایی چه آفتی چه بلایی گهی جمال بتانی گهی ز بت شکنانی گهی نه…

ادامه مطلب

لحظه‌ای قصه کنان قصه تبریز کنید

لحظه‌ای قصه کنان قصه تبریز کنید لحظه‌ای قصه آن غمزه خون ریز کنید در فراق لب چون شکر او تلخ شدیم زان شکرهای خدایانه شکرریز…

ادامه مطلب

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر

ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر دیوانگان را می‌کند زنجیر او دیوانه‌تر ای عشق شوخ بوالعجب آورده جان را در…

ادامه مطلب

ما می‌نرویم ای جان زین خانه دگر جایی

ما می‌نرویم ای جان زین خانه دگر جایی یا رب چه خوش است این جا هر لحظه تماشایی هر گوشه یکی باغی هر کنج یکی…

ادامه مطلب

ماییم و دو چشم و جان خیره

ماییم و دو چشم و جان خیره بنگر تو به عاشقان خیره تو چون مه و ما به گرد رویت سرگشته چو آسمان خیره عقل…

ادامه مطلب

مخمورم پرخواره اندازه نمی‌دانم

مخمورم پرخواره اندازه نمی‌دانم جز شیوه آن غمزه غمازه نمی‌دانم یاران به خبر بودند دروازه برون رفتند من بی‌ره و سرمستم دروازه نمی‌دانم آوازه آن…

ادامه مطلب

مرا چون تا قیامت یار اینست

مرا چون تا قیامت یار اینست خراب و مست باشم کار اینست ز کار و کسب ماندم کسبم اینست رخا زر زن تو را دینار…

ادامه مطلب

مرا می‌گفت دوش آن یار عیار

مرا می‌گفت دوش آن یار عیار سگ عاشق به از شیران هشیار جهان پر شد مگر گوشت گرفتست سگ اصحاب کهف و صاحب غار قرین…

ادامه مطلب