نهان شدند معانی ز یار بی‌معنی

نهان شدند معانی ز یار بی‌معنی کجا روم که نروید به پیش من دیوی کی دید خربزه زاری لطیف بی‌سرخر که من بجستم عمری ندیده‌ام…

ادامه مطلب

نیم شب از عشق تا دانی چه می‌گوید خروس

نیم شب از عشق تا دانی چه می‌گوید خروس خیز شب را زنده دار و روز روشن نستکوس پرها بر هم زند یعنی دریغا خواجه‌ام…

ادامه مطلب

هر آن دل‌ها که بی‌تو شاد باشد

هر آن دل‌ها که بی‌تو شاد باشد چو خاشاکی میان باد باشد چو مرغ خانگی کز اوج پرد چو شاگردی که بی‌استاد باشد چه ماند…

ادامه مطلب

هر دم سلام آرد کاین نامه از فلانست

هر دم سلام آرد کاین نامه از فلانست گویی سلام و کاغذ در شهر ما گرانست زین مرگ هیچ کوسه ارزان نبرد بوسه بینی دراز…

ادامه مطلب

هر کجا بوی خدا می‌آید

هر کجا بوی خدا می‌آید خلق بین بی‌سر و پا می‌آید زانک جان‌ها همه تشنه‌ست به وی تشنه را بانگ سقا می‌آید شیرخوار کرمند و…

ادامه مطلب

هر لحظه یکی صورت می‌بینی و زادن نی

هر لحظه یکی صورت می‌بینی و زادن نی جز دیده فزودن نی جز چشم گشودن نی از نعمت روحانی در مجلس پنهانی چندانک خوری می…

ادامه مطلب

هست امروز آنچ می‌باید بلی

هست امروز آنچ می‌باید بلی هست نقل و باده بی‌حد بلی هست ای ساقی خوب از بامداد کان شیرینی بنامیزد بلی آفتاب امروز گشته‌ست از…

ادامه مطلب

هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو

هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو بگشا راز با همو که سلام علیکم تو چرا آب و روغنی که سلامی نمی‌کنی چه…

ادامه مطلب

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن منگر که کیست گریان ز جفا…

ادامه مطلب

همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی

همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی در کوی خرابات آ تا دردکشان بینی درکش قدح سودا هل تا بشوی رسوا بربند دو چشم سر…

ادامه مطلب

هیچ خمری بی‌خماری دیده‌ای

هیچ خمری بی‌خماری دیده‌ای هیچ گل بی‌زخم خاری دیده‌ای در گلستان جهان آب و گل بی خزانی نوبهاری دیده‌ای چونک غم پیش آیدت در حق…

ادامه مطلب

ورای پرده جانت دلا خلقان پنهانند

ورای پرده جانت دلا خلقان پنهانند ز زخم تیغ فردیت همه جانند و بی‌جانند تو از نقصان و از بیشی نگویی چند اندیشی درآ در…

ادامه مطلب

یا راهبا انظر الی مصباح

یا راهبا انظر الی مصباح متشعشعا و استغن عن اصباح انظر الی راح تناهی لطفه و سبی النهی یا لطف‌ها من راح فالراح نسخ للعقول…

ادامه مطلب

یا ساقیةالمدام هاتی

یا ساقیةالمدام هاتی وامحوا بمدامة صفاتی من عین مدامة رحیق لا تمزجها من‌الفرات اشبع طربا و رو عیشا لا تخش ملامةالوشاة لا تسکر جاهلا لئیما…

ادامه مطلب

یا منیر البدر قد اوضحت بالبلبال بال

یا منیر البدر قد اوضحت بالبلبال بال بالهوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال کم انادی انظر و نقتبس من نورکم قد رجعنا جانبا من…

ادامه مطلب

یار مرا می‌نهلد تا که بخارم سر خود

یار مرا می‌نهلد تا که بخارم سر خود هیکل یارم که مرا می‌فشرد در بر خود گاه چو قطار شتر می‌کشدم از پی خود گاه…

ادامه مطلب

یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارم

یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارم زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم از قند تو می نوشم با پند تو…

ادامه مطلب

فرود آ تو ز مرکب بار می بین

فرود آ تو ز مرکب بار می بین وجودت را تو پود و تار می بین هر آن گلزار کاندر هجر مانده‌ست سراسر جان او…

ادامه مطلب

کجکنن اغلن اودیا کلکل

کجکنن اغلن اودیا کلکل یوک بلمسک دغدغ کز کل ای سر مستان ای شه مقبل مکرم و مشفق پردل و بی‌دل اول ججکی کم یازده…

ادامه مطلب

کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود

کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود ای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بد هر آدمی را در جهان آورد…

ادامه مطلب

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من قصد کنی بر تن من…

ادامه مطلب

فعل نیکان محرض نیکیست

فعل نیکان محرض نیکیست همچو مطرب که باعث سیکیست بهر تحریض بندگان یزدان از بد و نیک شاکر و شاکیست نکر فرعون و شکر موسی…

ادامه مطلب

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد من در پی آن دلبر عیار برفتم او روی خود آن…

ادامه مطلب

عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدی

عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدی عاشق او شو که دهد ملکت عیش ابدی چونک سپید است و سیه روز و شب عمر…

ادامه مطلب

علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود

علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود بر بهار جان فزا زنهار تو جرمی منه علت…

ادامه مطلب

عشق را جان بی‌قرار بود

عشق را جان بی‌قرار بود یاد جان پیش عشق عار بود سر و جان پیش او حقیر بود هر که را در سر این خمار…

ادامه مطلب

عشق است بر آسمان پریدن

عشق است بر آسمان پریدن صد پرده به هر نفس دریدن اول نفس از نفس گسستن اول قدم از قدم بریدن نادیده گرفتن این جهان…

ادامه مطلب

عاقبت از عاشقان بگریختی

عاقبت از عاشقان بگریختی وز مصاف ای پهلوان بگریختی سوی شیران حمله بردی همچو شیر همچو روبه از میان بگریختی قصد بام آسمان می‌داشتی از…

ادامه مطلب

عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست

عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست سایه زلفین تو در دو جهان جای ماست از قد و بالای اوست عشق که بالا گرفت و…

ادامه مطلب

طواف کعبه دل کن اگر دلی داری

طواف کعبه دل کن اگر دلی داری دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری طواف کعبه صورت حقت بدان فرمود که تا به واسطه آن…

ادامه مطلب

صنما خرگه توم که بسازی و برکنی

صنما خرگه توم که بسازی و برکنی قلمی‌ام به دست تو که تراشی و بشکنی منم آن شقه علم که گهم سرنگون کنی و گهی…

ادامه مطلب

صفت خدای داری چو به سینه‌ای درآیی

صفت خدای داری چو به سینه‌ای درآیی لمعان طور سینا تو ز سینه وانمایی صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور…

ادامه مطلب

صبح آمد و صحیفه مصقول برکشید

صبح آمد و صحیفه مصقول برکشید وز آسمان سپیده کافور بردمید صوفی چرخ خرقه و شال کبود خویش تا جایگاه ناف به عمدا فرودرید رومی…

ادامه مطلب

شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما

شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو…

ادامه مطلب

شد ز غمت خانه سودا دلم

شد ز غمت خانه سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم در طلب زهره رخ ماه رو می نگرد جانب بالا دلم فرش…

ادامه مطلب

شاه گشادست رو دیده شه بین که راست

شاه گشادست رو دیده شه بین که راست باده گلگون شه بر گل و نسرین که راست شاه در این دم به بزم پای طرب…

ادامه مطلب

سیر گشتم ز نازهای خسان

سیر گشتم ز نازهای خسان کم زنم من چو روغن به لسان بعد از این شهد را نهان دارم تا نیفتند اندر او مگسان خویش…

ادامه مطلب

سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام

سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام دل غریب بیابد ز نامه شان آرام شکفته گردد از این باد شاخه‌های خرد گشاده گردد از این زخمه…

ادامه مطلب

سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش

سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش دمی چو جان مجرد رویم در بر عیش ز مرگ خویش شنیدم پیام عیش ابد زهی…

ادامه مطلب

سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر

سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر جان سپر کردم ولیکن تیر کم زن بر سپر این جگر از تیرها شد همچو…

ادامه مطلب

سالکان راه را محرم شدم

سالکان راه را محرم شدم ساکنان قدس را همدم شدم طارمی دیدم برون از شش جهت خاک گشتم فرش آن طارم شدم خون شدم جوشیده…

ادامه مطلب

ساقی من خیزد بی‌گفت من

ساقی من خیزد بی‌گفت من آرد آن باده وافر ثمن حاجت نبود که بگویم بیار بشنود آواز دلم بی‌دهن هست تقاضاگر او لطف او و…

ادامه مطلب

ساقی این جا هست ای مولا بلی

ساقی این جا هست ای مولا بلی ره دهد ما را بر آن بالا بلی پیش آن لب‌های آری گوی او بنده گردد شکر و…

ادامه مطلب

زهره من بر فلک شکل دگر می‌رود

زهره من بر فلک شکل دگر می‌رود در دل و در دیده‌ها همچو نظر می‌رود چشم چو مریخ او مست ز تاریخ او جان به…

ادامه مطلب

ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده

ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده مخور تو بیش که ضایع کنی سراپرده حیات خویش در آن لقمه گر چه پنداری ضمیر را…

ادامه مطلب

ز زخم دف کفم بدرید ای جان

ز زخم دف کفم بدرید ای جان چه بستی کیسه را دستی بجنبان گشادی کن بجنب آخر نه سنگی نه سنگی هم گشاید آب حیوان…

ادامه مطلب

ز بامداد دلم می‌جهد به سودایی

ز بامداد دلم می‌جهد به سودایی ز بامداد پگه می‌زند یکی رایی چگونه آه نگویم که آتشی بفروخت که از پگه دل من گشت آتش…

ادامه مطلب

روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید

روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید ای خنک آن را که او روی شما را ندید من شده مهمان تو در چمن…

ادامه مطلب

روز ما را دیگران را شب شده

روز ما را دیگران را شب شده ز آفتابی اختران را شب شده تیر دولت‌های ما پیروز شد تیر جست و مر کمان را شب…

ادامه مطلب

رو چشم جان را برگشا در بی‌دلان اندرنگر

رو چشم جان را برگشا در بی‌دلان اندرنگر قومی چو دل زیر و زبر قومی چو جان بی‌پا و سر بی‌کسب و بی‌کوشش همه چون…

ادامه مطلب