برآ بر بام و اکنون ماه نو بین

برآ بر بام و اکنون ماه نو بین درآ در باغ و اکنون سیب می چین از آن سیبی که بشکافد در روم رود بوی…

ادامه مطلب

بر آن شده‌ست دلم کآتشی بگیرانم

بر آن شده‌ست دلم کآتشی بگیرانم که هر کی او نمرد پیش تو بمیرانم کمان عشق بدرم که تا بداند عقل که بی‌نظیرم و سلطان…

ادامه مطلب

بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست

بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست که بنده قد و ابروی تست هر کژ و راست فتد به پای تو دولت نهد…

ادامه مطلب

ببست خواب مرا جاودانه دلداری

ببست خواب مرا جاودانه دلداری به زیر سنگ نهان کرد و در بن غاری به خواب هم نتوان دید خواب چشم مرا چو مرده‌ای که…

ادامه مطلب

بازم صنما چه می‌فریبی

بازم صنما چه می‌فریبی بازم به دغا چه می‌فریبی هر لحظه بخوانیم که ای دوست ای دوست مرا چه می‌فریبی عمری تو و عمر را…

ادامه مطلب

باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش

باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش بازگشادیم خوش بال و پر جان خویش باز سعادت رسید دامن ما را کشید بر سر گردون زدیم…

ادامه مطلب

بار دیگر یار ما هنباز کرد

بار دیگر یار ما هنباز کرد اندک اندک خوی از ما بازکرد مکرهای دشمنان در گوش کرد چشم خود بر یار دیگر باز کرد هر…

ادامه مطلب

باده ده ای ساقی جان باده بی‌درد و دغل

باده ده ای ساقی جان باده بی‌درد و دغل کار ندارم جز از این گر بزیم تا به اجل هات حبیبی سکرا لا بفتور و…

ادامه مطلب

با روی تو کفر است به معنی نگریدن

با روی تو کفر است به معنی نگریدن یا باغ صفا را به یکی تره خریدن با پر تو مرغان ضمیر دل ما را در…

ادامه مطلب

ایه یا اهل الفرادیس اقرؤا منشورنا

ایه یا اهل الفرادیس اقرؤا منشورنا و ادهشوا من خمرنا و استسمعوا ناقورنا حورکم تصفر عشقا تنحنی من ناره لو رات فی جنح لیل او…

ادامه مطلب

این عشق جمله عاقل و بیدار می‌کشد

این عشق جمله عاقل و بیدار می‌کشد بی تیغ می‌برد سر و بی‌دار می‌کشد مهمان او شدیم که مهمان همی‌خورد یار کسی شدیم که او…

ادامه مطلب

ایمان بر کفر تو ای شاه چه کس باشد

ایمان بر کفر تو ای شاه چه کس باشد سیمرغ فلک پیما پیش تو مگس باشد آب حیوان ایمان خاک سیهی کفران بر آتش تو…

ادامه مطلب

ای یار یگانه چند خسبی

ای یار یگانه چند خسبی وی شاه زمانه چند خسبی بر روزن توست بنده از کی ای رونق خانه چند خسبی ای کرده به زه…

ادامه مطلب

ای هفت دریا گوهر عطا کن

ای هفت دریا گوهر عطا کن وین مس‌ها را پرکیمیا کن ای شمع مستان وی سرو بستان تا کی ز دستان آخر وفا کن بگریست…

ادامه مطلب

ای مه و ای آفتاب پیش رخت مسخره

ای مه و ای آفتاب پیش رخت مسخره تا چه زند زهره از آینه و جندره پیش تو افتاده ماه بر ره سودای عشق ریخته…

ادامه مطلب

ای گوش من گرفته تویی چشم روشنم

ای گوش من گرفته تویی چشم روشنم باغم چه می بری چو تویی باغ و گلشنم عمری است کز عطای تو من طبل می خورم…

ادامه مطلب

ای که جان‌ها خاک پایت صورت اندیش آمدی

ای که جان‌ها خاک پایت صورت اندیش آمدی دست بر در نه درآ در خانه خویش آمدی نیست بر هستی شکستی گرد چون انگیختی چون…

ادامه مطلب

ای غذای جان مستم نام تو

ای غذای جان مستم نام تو چشم و عقلم روشن از ایام تو شش جهت از روی من شد همچو زر تا بدیدم سیم هفت…

ادامه مطلب

ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا

ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا هین زهره را کالیوه کن زان نغمه‌های جان فزا دعوی خوبی کن بیا تا صد عدو و…

ادامه مطلب

ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی

ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی وی پاکشیده از ره کو شرط همرهی مغز جهان تویی تو و باقی همه حشیش کی یابد آدمی…

ادامه مطلب

ای ساقی باده معانی

ای ساقی باده معانی درده تو شراب ارغوانی زان باده پیر تلخ پاسخ بفزای حلاوت جوانی در بزم سرای شاه جانان نظاره شاهدان جانی جان‌ها…

ادامه مطلب

ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی

ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی حور را از دست داده از پی کمپیرکی من گریبان می‌درانم حیف می‌آید مرا غمزه کمپیرکی زد…

ادامه مطلب

ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی

ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی ما تلخ شدیم و تو در کان شکر رفتی نوری که بدو پرد جان از قفس…

ادامه مطلب

ای دل چون آهنت بوده چو آیینه‌ای

ای دل چون آهنت بوده چو آیینه‌ای آینه با جان من مونس دیرینه‌ای در دل آیینه من در دل من آینه تن کی بود محدثی…

ادامه مطلب

ای دریغا که حریفان همه سر بنهادند

ای دریغا که حریفان همه سر بنهادند باده عشق عمل کرد و همه افتادند همه را از تبش عشق قبا تنگ آمد کله از سر…

ادامه مطلب

ای خواجه تو عاقلانه می‌باش

ای خواجه تو عاقلانه می‌باش چون بی‌خبری ز شور اوباش آن چهره که رشک فخر فقرست با ناخن زشت خویش مخراش آن بت به خیال…

ادامه مطلب

ای چنگ پرده‌های سپاهانم آرزوست

ای چنگ پرده‌های سپاهانم آرزوست وی نای ناله خوش سوزانم آرزوست در پرده حجاز بگو خوش ترانه‌ای من هدهدم صفیر سلیمانم آرزوست از پرده عراق…

ادامه مطلب

آتش افکند در جهان جمشید

آتش افکند در جهان جمشید از پس چار پرده چون خورشید خنک او را که شد برهنه ز بود وای آن را که جست سایه…

ادامه مطلب

ای تو برای آبرو آب حیات ریخته

ای تو برای آبرو آب حیات ریخته زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته مست و خراب این چنین چرخ ندانی از زمین از…

ادامه مطلب

ای بهار سبز و تر شاد آمدی

ای بهار سبز و تر شاد آمدی وی نگار سیمبر شاد آمدی درفکندی در سر و جان فتنه‌ای ای حیات جان و سر شاد آمدی…

ادامه مطلب

ای بخاری را تو جان پنداشته

ای بخاری را تو جان پنداشته حبه زر را تو کان پنداشته ای فرورفته چو قارون در زمین وی زمین را آسمان پنداشته ای بدیده…

ادامه مطلب

ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی

ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی موقوف وقت بودی تعجیل می‌نمودی وقت نماز آمد برجه…

ادامه مطلب

اول نظر ار چه سرسری بود

اول نظر ار چه سرسری بود سرمایه و اصل دلبری بود گر عشق وبال و کافری بود آخر نه به روی آن پری بود زان…

ادامه مطلب

آه از این زشتان که مه رو می‌نمایند از نقاب

آه از این زشتان که مه رو می‌نمایند از نقاب از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب چنگ دجال از درون و…

ادامه مطلب

اندرآ ای مه که بی‌تو ماه را استاره نیست

اندرآ ای مه که بی‌تو ماه را استاره نیست تا خیالت درنیاید پای کوبان چاره نیست چون خیالت بر که آید چشمه‌ها گردد روان خود…

ادامه مطلب

انا فتحنا عینکم فاستبصروا الغیب البصر

انا فتحنا عینکم فاستبصروا الغیب البصر انا قضینا بینکم فاستبشروا بالمنتصر باد صبا ای خوش خبر مژده بیاور دل ببر جانم فدات ای مژده ور…

ادامه مطلب

آن کیست آن آن کیست آن کو سینه را غمگین کند

آن کیست آن آن کیست آن کو سینه را غمگین کند چون پیش او زاری کنی تلخ تو را شیرین کند اول نماید مار کر…

ادامه مطلب

آن شاخ خشک است و سیه‌هان ای صبا بر وی مزن

آن شاخ خشک است و سیه‌هان ای صبا بر وی مزن ای زندگی باغ‌ها وی رنگ بخش مرد و زن هان ای صبای خوب خد…

ادامه مطلب

آن خوب را طلب کن اندر میان حوران

آن خوب را طلب کن اندر میان حوران مشنو کسی که گوید آن فتنه را مشوران در دل چو نقش بندد جان از طرب بخندد…

ادامه مطلب

امشب جان را ببر از تن چاکر تمام

امشب جان را ببر از تن چاکر تمام تا نبود در جهان بیش مرا نقش و نام این دم مست توام رطل دگر دردهم تا…

ادامه مطلب

امروز سرکشان را عشقت جلوه کردن

امروز سرکشان را عشقت جلوه کردن آورد بار دیگر یک یک ببسته گردن رو رو تو در گلستان بنگر به گل پرستان یک لحظه سجده…

ادامه مطلب

امروز جمال تو سیمای دگر دارد

امروز جمال تو سیمای دگر دارد امروز لب نوشت حلوای دگر دارد امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست امروز قد سروت بالای دگر دارد…

ادامه مطلب

آمد سرمست سحر دلبرم

آمد سرمست سحر دلبرم بیخود و بنشست به مجلس برم گرم شد و عربده آغاز کرد گفت که تو نقشی و من آزرم تو به…

ادامه مطلب

الیوم من الوصل نسیم و سعود

الیوم من الوصل نسیم و سعود الیوم اری الحب علی العهد فعودوا رفته‌ست رقیب و بر آن یار نبود او بی‌زحمت دشمن دم عشاق شنود…

ادامه مطلب

الا ای جان جان جان چو می‌بینی چه می‌پرسی

الا ای جان جان جان چو می‌بینی چه می‌پرسی الا ای کان کان کان چو با مایی چه می‌ترسی ز لا و لم مسلم شو…

ادامه مطلب

اگر سرمست اگر مخمور باشم

اگر سرمست اگر مخمور باشم مهل کز مجلس تو دور باشم رخم از قبله جان نور گیرد چو با یاد تو اندر گور باشم قرارم…

ادامه مطلب

اگر چه لطیفی و زیبالقایی

اگر چه لطیفی و زیبالقایی به جان بقا رو ز جان هوایی هوا گاه سردست و گه گرم و سوزان وفا زو چه جویی ببین…

ادامه مطلب

اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان

اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان فلک اندر سجود آید نهد سر از بن دندان الا یا صاح لا تعجل بقتلی قد دنا المقتل…

ادامه مطلب

از یکی آتش برآوردم تو را

از یکی آتش برآوردم تو را در دگر آتش بگستردم تو را از دل من زاده‌ای همچون سخن چون سخن آخر فروخوردم تو را با…

ادامه مطلب

از سوی دل لشکر جان آمدند

از سوی دل لشکر جان آمدند لشکر پیدا و نهان آمدند جامه صبر من از آن چاک شد کز ره جان جامه دران آمدند چادر…

ادامه مطلب