عشق تو مست و کف زنانم کرد

عشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد غوره بودم کنون شدم انگور خویشتن را ترش نتانم کرد شکرینست یار…

ادامه مطلب

عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست

عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست هله چون می‌نزند ره ره او را کی زدست او ز هر نیک و بد خلق…

ادامه مطلب

عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی

عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی وز برای امتحان بر نقد مردان آتشی داغ سلطان می‌نهند اندر دل مردان عشق تخت سلطان در میان…

ادامه مطلب

طیب‌الله عیشکم، لا اوحش‌الله من ابی

طیب‌الله عیشکم، لا اوحش‌الله من ابی لست انسی احبتی، والجفا لیس مذهبی سایه بر بندگان فکن، که تو مهتاب هر شبی سخنی گو، خمش مکن،…

ادامه مطلب

طارت حیلی و زال حیلی

طارت حیلی و زال حیلی اصبحت مکابدا لویلی قد اظلم بالجوی نهاری کیف اخبرکم انا بلیلی ما املاء عصتی و وجدی ما افرع من رضاک…

ادامه مطلب

صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری

صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری قمرا می‌رسد تو را که به خورشید بنگری همه عالم چو جان شود همگی گلستان شود شکم…

ادامه مطلب

صد خمار است و طرب در نظر آن دیده

صد خمار است و طرب در نظر آن دیده که در آن روی نظر کرده بود دزدیده صد نشاط است و هوس در سر آن…

ادامه مطلب

شنیدی تو که خط آمد ز خاقان

شنیدی تو که خط آمد ز خاقان که از پرده برون آیند خوبان چنین فرموده است خاقان که امسال شکر خواهم که باشد سخت ارزان…

ادامه مطلب

شکایت‌ها همی‌کردی که بهمن برگ ریز آمد

شکایت‌ها همی‌کردی که بهمن برگ ریز آمد کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد ز رعد آسمان بشنو تو آواز دهل یعنی…

ادامه مطلب

شب گشت ولیک پیش اغیار

شب گشت ولیک پیش اغیار روزست شب من از رخ یار گر عالم جمله خار گیرد ماییم ز دوست غرق گلزار گر گشت جهان خراب…

ادامه مطلب

سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری

سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری وصف قلندرست و قلندر از او بری گویی قلندرم من و این دل پذیر نیست زیرا که آفریده نباشد…

ادامه مطلب

سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من

سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من گفت ای رخ‌های زرد و زعفرانستان من زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب زعفران را گل…

ادامه مطلب

سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید

سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید سلام گرد جهان گشت جز تو نپسندید بگرد بام تو گردان کبوتران سلام که بی‌پناه تو…

ادامه مطلب

سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت توست

سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت توست بستان جام و درآشام که آن شربت توست عدد ذره در این جو هوا عشاقند طرب و…

ادامه مطلب

سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری

سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری سر خنب برگشای و برسان شراب ناری چه شود اگر ز عیسی دو سه مرده زنده گردد…

ادامه مطلب

ساقیا هستند خلقان از می ما دور دور

ساقیا هستند خلقان از می ما دور دور زان جمال و زان کمال و فر و سیما دور دور گر چه پیر کهنه‌ای در حکمت…

ادامه مطلب

ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز

ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز دوش مرا شاه خواند بر سر من حکم راند در تن من خون…

ادامه مطلب

زهی حلاوت پنهان در این خلای شکم

زهی حلاوت پنهان در این خلای شکم مثال چنگ بود آدمی نه بیش و نه کم چنانک گر شکم چنگ پر شود مثلا نه ناله…

ادامه مطلب

زان ازلی نور که پرورده‌اند

زان ازلی نور که پرورده‌اند در تو زیادت نظری کرده‌اند خوش بنگر در همه خورشیدوار تا بگدازند که افسرده‌اند سوی درختان نگر ای نوبهار کز…

ادامه مطلب

ز قند یار تا شاخی نخایم

ز قند یار تا شاخی نخایم نماز شام روزه کی گشایم نمی‌دانم کجا می روید آن قند کز او خوردم نمی‌دانم کجایم عجایب آنک نقلش…

ادامه مطلب

ز حد چون بگذشتی بیا بگوی که چونی

ز حد چون بگذشتی بیا بگوی که چونی ز عشق جیب دریدی در ابتدای جنونی شکست کشتی صبرم هزار بار ز موجت سری برآر ز…

ادامه مطلب

ز اول بامداد سر مستی

ز اول بامداد سر مستی ورنه دستار کژ چرا بستی؟! به خدا دوش تا سحر همه شب باده بی‌صرفه، صرف خوردستی در رخ و رنگ…

ادامه مطلب

روستایی بچه‌ای هست درون بازار

روستایی بچه‌ای هست درون بازار دغلی لاف زنی سخره کنی بس عیار که از او محتسب و مهتر بازار بدرد در فغانند از او از…

ادامه مطلب

روح زیتونیست عاشق نار را

روح زیتونیست عاشق نار را نار می‌جوید چو عاشق یار را روح زیتونی بیفزا ای چراغ ای معطل کرده دست افزار را جان شهوانی که…

ادامه مطلب

رهید جان دوم از خودی و از هستی

رهید جان دوم از خودی و از هستی شده‌ست صید شهنشاه خویش در مستی زهی وجود که جان یافت در عدم ناگاه زهی بلند که…

ادامه مطلب

رشاء العشق حبیبی لشرود و مضل

رشاء العشق حبیبی لشرود و مضل کل قلب لهواه وجد الصبر یصل سنه الوصل قصیر عجل معتجل سنه الهجر طویل و مدید و ممل یملاء…

ادامه مطلب

راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این

راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این بیش فلک نمی‌کشد درد مرا و نی زمین این دل من چه پرغم است وان…

ادامه مطلب

دیدن روی تو هم از بامداد

دیدن روی تو هم از بامداد درد مرا بین که چه آرام داد در دل عشاق چه آتش فکند جانب اسرار چه پیغام داد چون…

ادامه مطلب

دوش همه شب دوش همه شب

دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام افندی آخر شب شد آخر شب شد خوردم می از جام افندی شیر و شکر…

ادامه مطلب

دو چشم آهوانش شیرگیرست

دو چشم آهوانش شیرگیرست کز او بر من روان باران تیرست کمان ابروان و تیر مژگان گواهانند کو بر جان امیرست چو زلف درهمش درهم…

ادامه مطلب

دلارام نهان گشته ز غوغا

دلارام نهان گشته ز غوغا همه رفتند و خلوت شد برون آ برآور بنده را از غرقه خون فرح ده روی زردم را ز صفرا…

ادامه مطلب

دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم

دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم…

ادامه مطلب

دل آمد و دی به گوش جان گفت

دل آمد و دی به گوش جان گفت ای نام تو این که می‌نتان گفت درنده آنک گفت پیدا سوزنده آنک در نهان گفت چه…

ادامه مطلب

درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم

درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم تا نقش‌های خود را یک یک فروتراشیم از خویش خواب گردیم همرنگ آب گردیم ما شاخ یک…

ادامه مطلب

به خدایی که در ازل بوده‌ست

به خدایی که در ازل بوده‌ست حی و دانا و قادر و قیوم نور او شمع‌های عشق فروخت تا بشد صد هزار سر معلوم از…

ادامه مطلب

در دلت چیست عجب که چو شکر می‌خندی

در دلت چیست عجب که چو شکر می‌خندی دوش شب با کی بدی که چو سحر می‌خندی ای بهاری که جهان از دم تو خندان…

ادامه مطلب

در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی

در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی و اندر تتق غیبی صد یوسف کنعانی این صورت تن رفته و آن صورت جا مانده…

ادامه مطلب

دارد درویش نوش دیگر

دارد درویش نوش دیگر و اندر سر و چشم هوش دیگر در وقت سماع صوفیان را از عرش رسد خروش دیگر تو صورت این سماع…

ادامه مطلب

خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی

خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی جان پرانوار همچنانک تو دیدی از چمن یار صد روان مقدس در گل و گلزار همچنانک تو دیدی هر…

ادامه مطلب

خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند می‌دهی

خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند می‌دهی هست شکرلبی اگر سرکه به قند می‌دهی گر تو نمی‌خری مخر می به هوس همی‌خرم عاشق و…

ادامه مطلب

خلق می‌جنبند مانا روز شد

خلق می‌جنبند مانا روز شد روز را جان بخش جانا روز شد چند شب گشتیم ما و چند روز در غم و شادی تو تا…

ادامه مطلب

خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم

خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم شب و روز می بکوشم که برهنه را…

ادامه مطلب

حرام گشت از این پس فغان و غمخواری

حرام گشت از این پس فغان و غمخواری بهشت گشت جهان زانک تو جهان داری مثال ده که نروید ز سینه خار غمی مثال ده…

ادامه مطلب

چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند

چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند نیست عجب که از جنون صد چو مرا چنین کند بال برآرد این دلم چونک غمت پرک…

ادامه مطلب

چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم

چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم از معانی در معانی تا روم من خوشترم در معانی گم شدستم همچنین شیرینتر است سوی صورت…

ادامه مطلب

چون بزند گردنم سجده کند گردنش

چون بزند گردنم سجده کند گردنش شیر خورد خون من ذوق من از خوردنش هین هله شیر شکار پنجه ز من برمدار هین که هزاران…

ادامه مطلب

چو فرستاد عنایت به زمین مشعله‌ها را

چو فرستاد عنایت به زمین مشعله‌ها را که بدر پرده تن را و ببین مشعله‌ها را تو چرا منکر نوری مگر از اصل تو کوری…

ادامه مطلب

چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر

چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر ببست شمس و قمر پیش بندگیش کمر چو روی انور او گشت دیده دیده مقام دیدن حق…

ادامه مطلب

چو اسم شمس دین اسما تو دیدی

چو اسم شمس دین اسما تو دیدی خلاصه او است در اشیاء تو دیدی چه دارد عقل‌ها پیشش ز دانش برابر با سری کش پا…

ادامه مطلب

چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم

چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم میان مجلس جان حلقه حلقه می گردیم همی‌خوریم می جان به حضرت سلطان چنانک بی‌لب و ساغر…

ادامه مطلب