آنک چنان می‌رود ای عجب او جان کیست

آنک چنان می‌رود ای عجب او جان کیست سخت روان می‌رود سرو خرامان کیست حلقه آن جعد او سلسله پای کیست زلف چلیپا و شش…

ادامه مطلب

اندر قمارخانه چون آمدی به بازی

اندر قمارخانه چون آمدی به بازی کارت شود حقیقت هر چند تو مجازی با جمله سازواری ای جان به نیک خویی این جا که اصل…

ادامه مطلب

آن یار غریب من آمد به سوی خانه

آن یار غریب من آمد به سوی خانه امروز تماشا کن اشکال غریبانه یاران وفا را بین اخوان صفا را بین در رقص که بازآمد…

ادامه مطلب

آن کس که ز جان خود نترسد

آن کس که ز جان خود نترسد از کشتن نیک و بد نترسد وان کس که بدید حسن یوسف از حاسد و از حسد نترسد…

ادامه مطلب

آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من

آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من زین سو بگردان یک نظر…

ادامه مطلب

آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پا

آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پا با تو بگویم حال او برخوان اذا جاء القضا جباروار و زفت او دامن کشان…

ادامه مطلب

امشب از چشم و مغز خواب گریخت

امشب از چشم و مغز خواب گریخت دید دل را چنین خراب گریخت خواب دل را خراب دید و یباب بی نمک بود از این…

ادامه مطلب

امروز سماع است و مدام است و سقایی

امروز سماع است و مدام است و سقایی گردان شده بر جمع قدح‌های عطایی فرمان سقی الله رسیده‌ست بنوشید ای تن همه جان شو نه…

ادامه مطلب

آمده‌ای بی‌گه خامش مشین

آمده‌ای بی‌گه خامش مشین یک قدح مردفکن برگزین آب روان داد ز چشمه حیات تا بدمد سبزه ز آب و ز طین آن می گلگون…

ادامه مطلب

آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم

آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم…

ادامه مطلب

الام طماعیة العاذل

الام طماعیة العاذل ولا رأی فی‌الحب للعاقل برادر، مرا در چنین بی‌دلی ملامت رها کن، اگر عاقلی یراد من‌الطبع نسیانکم و یا بی‌الطباع علی‌الناقل تو…

ادامه مطلب

اگر یار مرا از من غم و سودا نبایستی

اگر یار مرا از من غم و سودا نبایستی مرا صد درد کان بودی مرا صد عقل و رایستی وگر کشتی رخت من نگشتی غرقه…

ادامه مطلب

اگر زمین و فلک را پر از سلام کنیم

اگر زمین و فلک را پر از سلام کنیم وگر سگان تو را فرش سیم خام کنیم وگر همای تو را هر سحر که می…

ادامه مطلب

اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند

اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند اگر این لشکر ما را ز چشم بد شکست…

ادامه مطلب

اگر الطاف شمس الدین بدیده برفتادستی

اگر الطاف شمس الدین بدیده برفتادستی سوی افلاک روحانی دو دیده برگشادستی گشادستی دو دیده پرقدم را نیز از مستی ولی پرسعادت او در آن…

ادامه مطلب

اسفا لقلبی یوما هجرالحبیب داری

اسفا لقلبی یوما هجرالحبیب داری و تحرقت ضلوعی و جوانحی بناری و سعادة لیوم نظرالسعود فینا نزل السهیل سهلا و اقام فی جواری فدخلت لج…

ادامه مطلب

از سرو مرا بوی بالای تو می‌آید

از سرو مرا بوی بالای تو می‌آید وز ماه مرا رنگ و سیمای تو می‌آید هر نی کمر خدمت در پیش تو می‌بندد شکر به…

ادامه مطلب

از پگه ای یار زان عقار سمایی

از پگه ای یار زان عقار سمایی ده به کف ما که نور دیده مایی زانک وظیفه‌ست هر سحر ز کف تو دور بگردان که…

ادامه مطلب

از انبهی ماهی دریا به نهان گشته

از انبهی ماهی دریا به نهان گشته انبه شده قالب‌ها تا پرده جان گشته از فرقت آن دریا چون زهر شده شکر زهر از هوس…

ادامه مطلب

آخر گهر وفا ببارید

آخر گهر وفا ببارید آخر سر عاشقان بخارید ما خاک شما شدیم در خاک تخم ستم و جفا مکارید بر مظلومان راه هجران این ظلم…

ادامه مطلب

کو خر من کو خر من پار بمرد آن خر من

کو خر من کو خر من پار بمرد آن خر من شکر خدا را که خرم برد صداع از سر من گاو اگر نیز رود…

ادامه مطلب

گاه چو اشتر در وحل آیی

گاه چو اشتر در وحل آیی گه چو شکاری در عجل آیی کجکنن اغلن چند گریزی عاقبت آخر در عمل آیی در سوی بی‌سو می‌رو…

ادامه مطلب

گر تو خواهی وطن پر از دلدار

گر تو خواهی وطن پر از دلدار خانه را رو تهی کن از اغیار ور تو خواهی سماع را گیرا دور دارش ز دیده انکار…

ادامه مطلب

گر چه تو نیم شب رسیدستی

گر چه تو نیم شب رسیدستی صبح عشاق را کلیدستی ناپدیدی چو جان در این عالم در جهان دلم پدیدستی همه شب جان تو را…

ادامه مطلب

گر سران را بی‌سری درواستی

گر سران را بی‌سری درواستی سرنگونان را سری درواستی از برای شرح آتش‌های غم یا زبانی یا دلی برجاستی یا شعاعی زان رخ مهتاب او…

ادامه مطلب

گر می‌نکند لبم بیانت

گر می‌نکند لبم بیانت سر می‌گوید به گوش جانت گر لب ز سلام تو خموش است بس هم سخن است با نهایت تن از تو…

ادامه مطلب

گرم درآ و دم مده ساقی بردبار من

گرم درآ و دم مده ساقی بردبار من ای دم تو ندیم من ای رخ تو بهار من هین که خروس بانگ زد بوی صبوح…

ادامه مطلب

گفتم مکن چنین‌ها ای جان چنین نباشد

گفتم مکن چنین‌ها ای جان چنین نباشد غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد غم خود چه زهره دارد تا دست و پا…

ادامه مطلب

گویم سخن شکرنباتت

گویم سخن شکرنباتت یا قصه چشمه حیاتت رخ بر رخ من نهی بگویم کز بهر چه شاه کرد ماتت در خرمنت آتشی درانداخت کز خرمن…

ادامه مطلب

لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار

لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار باز اندر پرده می‌شد همچنین تا هشت بار ساعتی بیرونیان را می‌ربود از عقل و دل ساعتی…

ادامه مطلب

ما دو سه مست خلوتی جمع شدیم این طرف

ما دو سه مست خلوتی جمع شدیم این طرف چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف هر طرفی همی‌رسد مست و خراب جوق…

ادامه مطلب

ما همه از الست همدستیم

ما همه از الست همدستیم عاقبت شکر بازپیوستیم ما همه همدلیم و همراهیم جمله از یک شراب سرمستیم ما ز کونین عشق بگزیدیم جز که…

ادامه مطلب

مبارک باد بر ما این عروسی

مبارک باد بر ما این عروسی خجسته باد ما را این عروسی چو شیر و چون شکر بادا همیشه چو صهبا و چو حلوا این…

ادامه مطلب

مر بحر را ز ماهی دایم گزیر باشد

مر بحر را ز ماهی دایم گزیر باشد زیرا به پیش دریا ماهی حقیر باشد مانند بحر قلزم ماهی نیابی ای جان در بحر قلزم…

ادامه مطلب

مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست

مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست همیشه سجده گهم آستان خرگه توست به هر شبی کشدم تا به روز زنده کند نوای…

ادامه مطلب

مرا هر لحظه قربان است جانی

مرا هر لحظه قربان است جانی تو را هر لحظه در بنده گمانی دو چشم تو بیان حال من بس که روشنتر از این نبود…

ادامه مطلب

مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد

مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد بشکست دام‌ها را بر لامکان برآمد از باده گزافی شد صاف صاف صافی وز درد هر دو عالم…

ادامه مطلب

مستیم و بیخودیم و جمال تو پرده در

مستیم و بیخودیم و جمال تو پرده در زین پس مباش ماها در ابر و پرده در ما جمع عاشقان تو خوش قد و قامتیم…

ادامه مطلب

مطربا اسرار ما را بازگو

مطربا اسرار ما را بازگو قصه‌های جان فزا را بازگو ما دهان بربسته‌ایم امروز از او تو حدیث دلگشا را بازگو من گران گوشم بنه…

ادامه مطلب

مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی

مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی هله ای دیده و نورم گه آن شد که بشورم…

ادامه مطلب

من از سخنان مهرانگیز

من از سخنان مهرانگیز دل پر دارم ز خواب برخیز ای آنک رخ تو همچو آتش یک لحظه ز آتشم مپرهیز شیرم ز تو جوش…

ادامه مطلب

من این ایوان نه تو را نمی‌دانم نمی‌دانم

من این ایوان نه تو را نمی‌دانم نمی‌دانم من این نقاش جادو را نمی‌دانم نمی‌دانم مرا گوید مرو هر سو تو استادی بیا این سو…

ادامه مطلب

من دلق گرو کردم عریان خراباتم

من دلق گرو کردم عریان خراباتم خوردم همه رخت خود مهمان خراباتم ای مطرب زیبارو دستی بزن و برگو تو آن مناجاتی من آن خراباتم…

ادامه مطلب

من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست

من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست همه رفتند و نشستند و دمی جان ننشست هر کی استاد به کاری بنشست آخر کار کار…

ادامه مطلب

مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد

مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد زمین سرسبز و خرم شد زمان لاله زار آمد درختان بین که چون مستان همه…

ادامه مطلب

می پرد این مرغ دیگر در جنان عاشقان

می پرد این مرغ دیگر در جنان عاشقان سوی عنقا می کشاند استخوان عاشقان ای دریغا چشم بودی تا بدیدی در هوا تا روان دیدی…

ادامه مطلب

می‌بینمت که عزم جفا می‌کنی مکن

می‌بینمت که عزم جفا می‌کنی مکن عزم عتاب و فرقت ما می‌کنی مکن در مرغزار غیرت چون شیر خشمگین در خونم ای دو دیده چرا…

ادامه مطلب

ناگهان اندردویدم پیش وی

ناگهان اندردویدم پیش وی بانگ برزد مست عشق او که هی هیچ می‌دانی چه خون ریز است او چون تویی را زهره کی بوده‌ست کی…

ادامه مطلب

نسیم‌الصبح جد بابتشار

نسیم‌الصبح جد بابتشار و بشر حین یأتی بانتشار واتحفنی لباس‌الجد منه فانی من لباس الجد عاری فقد احرقت فی صد و بعد بنار لا تسلنی…

ادامه مطلب

نگارا مردگان از جان چه دانند

نگارا مردگان از جان چه دانند کلاغان قدر تابستان چه دانند بر بیگانگان تا چند باشی بیا جان قدر تو ایشان چه دانند بپوشان قد…

ادامه مطلب