ای دل صافی دم ثابت قدم

ای دل صافی دم ثابت قدم جئت لکی تنذر خیر الامم سر ننهی جز به اشارات دل بر ورق عشق ازل چون قلم از طرب…

ادامه مطلب

ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد

ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد مرغت شکار گردد صید حلال گیرد مه می‌دود چو آیی در ظل آفتابی بدری شود اگر چه…

ادامه مطلب

ای خیالی که به دل می‌گذری

ای خیالی که به دل می‌گذری نی خیالی نی پری نی بشری اثر پای تو را می‌جویم نه زمین و نه فلک می‌سپری گر ز…

ادامه مطلب

ای خفته به یاد یار برخیز

ای خفته به یاد یار برخیز می‌آید یار غار برخیز زنهارده خلایق آمد برخیز تو زینهار برخیز جان بخش هزار عیسی آمد ای مرده به…

ادامه مطلب

آتشی از تو در دهان دارم

آتشی از تو در دهان دارم لیک صد مهر بر زبان دارم دو جهان را کند یکی لقمه شعله‌هایی که در نهان دارم گر جهان…

ادامه مطلب

ای تو ز خوبی خویش آینه را مشتری

ای تو ز خوبی خویش آینه را مشتری سوخته باد آینه تا تو در او ننگری جان من از بحر عشق آب چو آتش بخورد…

ادامه مطلب

ای بی تو حیات‌ها فسرده

ای بی تو حیات‌ها فسرده وی بی‌تو سماع مرده مرده ما بر در عشق حلقه کوبان تو قفل زده کلید برده هر آتش زنده از…

ادامه مطلب

ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی

ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی با حلقه عشاقان رو بر در حیرانی در زلف چو چوگانت غلطیده بسی جان‌ها وز بهر…

ادامه مطلب

ای آنک تو خواب ما ببستی

ای آنک تو خواب ما ببستی رفتی و به گوشه‌ای نشستی اندر دلم آمدی چو ماهی چون دل به تو بنگرید جستی چون گلشن نیستی…

ادامه مطلب

ای از کرم تو کار ما راست

ای از کرم تو کار ما راست هر جای که خرمی‌ست ما راست عاشق به جهان چه غصه دارد تا جام شراب وصل برجاست هر…

ادامه مطلب

آه در آن شمع منور چه بود

آه در آن شمع منور چه بود کآتش زد در دل و دل را ربود ای زده اندر دل من آتشی سوختم ای دوست بیا…

ادامه مطلب

اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر

اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر زیرا برهنه‌ای تو و اندیشه زمهریر اندیشه می‌کنی که رهی از زحیر و رنج اندیشه کردن آمد سرچشمه…

ادامه مطلب

آنچ گل سرخ قبا می‌کند

آنچ گل سرخ قبا می‌کند دانم من کان ز کجا می‌کند بید پیاده که کشیدست صف آنچ گذشتست قضا می‌کند سوسن با تیغ و سمن…

ادامه مطلب

آن مطرب ما خوشست و چنگش

آن مطرب ما خوشست و چنگش دیوانه شود دل از ترنگش چون چنگ زند یکی تو بنگر کز لطف چگونه گشت رنگش گر تنگ آیی…

ادامه مطلب

آن شنیدی که خضر تخته کشتی بشکست

آن شنیدی که خضر تخته کشتی بشکست تا که کشتی ز کف ظالم جبار برست خضر وقت تو عشق است که صوفی ز شکست صافیست…

ادامه مطلب

آن را که درون دل عشق و طلبی باشد

آن را که درون دل عشق و طلبی باشد چون دل نگشاید در آن را سببی باشد رو بر در دل بنشین کان دلبر پنهانی…

ادامه مطلب

آن بنده آواره بازآمد و بازآمد

آن بنده آواره بازآمد و بازآمد چون شمع به پیش تو در سوز و گداز آمد چون عبهر و قند ای جان در روش بخند…

ادامه مطلب

امروز مستان را نگر در مست ما آویخته

امروز مستان را نگر در مست ما آویخته افکنده عقل و عافیت و اندر بلا آویخته گفتم که ای مستان جان می‌خورده از دستان جان…

ادامه مطلب

امروز چنانم که خر از بار ندانم

امروز چنانم که خر از بار ندانم امروز چنانم که گل از خار ندانم امروز مرا یار بدان حال ز سر برد با یار چنانم…

ادامه مطلب

آمدستیم تا چنان گردیم

آمدستیم تا چنان گردیم که چو خورشید جمله جان گردیم مونس و یار غمگنان باشیم گل و گلزار خاکیان گردیم چند کس را نییم خاص…

ادامه مطلب

آمد بهار ای دوستان منزل به سروستان کنیم

آمد بهار ای دوستان منزل به سروستان کنیم تا بخت در رو خفته را چون بخت سرو استان کنیم همچون غریبان چمن بی‌پا روان گشته…

ادامه مطلب

الا حریم لیلی، علیکم سلامی

الا حریم لیلی، علیکم سلامی ادرتم علینا صفیةالمدام فذا ربیع وصل و نوبة التلاقی و نعمة احاطت جمیعة الانام تداولوا کوسا واسکروا رؤسا کذا بکون…

ادامه مطلب

اگر گم گردد این بی‌دل از آن دلدار جوییدش

اگر گم گردد این بی‌دل از آن دلدار جوییدش وگر اندررمد عاشق به کوی یار جوییدش وگر این بلبل جانم بپرد ناگهان از تن زهر…

ادامه مطلب

اگر درآید ناگه صنم زهی اقبال

اگر درآید ناگه صنم زهی اقبال چو در بتان زند آتش بتم زهی اقبال چنانک دی ز جمالش هزار توبه شکست اگر رسد عجب امروز…

ادامه مطلب

اگر به عقل و کفایت پی جنون باشم

اگر به عقل و کفایت پی جنون باشم میان حلقه عشاق ذوفنون باشم منم به عشق سلیمان زبان من آصف چرا ببسته هر داروی فسون…

ادامه مطلب

آفتابا سوی مه رویان شدی

آفتابا سوی مه رویان شدی چرخ را چون ذره‌ها برهم زدی آتشی در کفر و ایمان شعله زد چون بگستردی تو دین بیخودی پست و…

ادامه مطلب

از لب یار شکر را چه خبر

از لب یار شکر را چه خبر وز رخش شمس و قمر را چه خبر با دمش باد بهاری چه زند وز قدش سرو و…

ادامه مطلب

از دخول هر غری افسرده‌ای در کار من

از دخول هر غری افسرده‌ای در کار من دور بادا وصف نفس آلودشان از یار من دررمید از ننگ ایشان و خبیثی‌ها و مکر از…

ادامه مطلب

از بدی‌ها آن چه گویم هست قصدم خویشتن

از بدی‌ها آن چه گویم هست قصدم خویشتن زانک زهری من ندیدم در جهان چون خویشتن گر اشارت با کسی دیدی ندارم قصد او نی…

ادامه مطلب

ادر کاسی و دعنی عن فنونی

ادر کاسی و دعنی عن فنونی جننت فلا تحدث من جنونی نه چون ماندست ما را، نی چگونه ندانم تو دلاراما که چونی رایت الناس…

ادامه مطلب

کی باشد کاین قفس چمن گردد

کی باشد کاین قفس چمن گردد و اندرخور گام و کام من گردد این زهر کشنده انگبین بخشد وین خار خلنده یاسمن گردد آن ماه…

ادامه مطلب

گر به خلوت دیدمی او را به جایی سیر سیر

گر به خلوت دیدمی او را به جایی سیر سیر بی‌رقیبش دادمی من بوسه‌هایی سیر سیر بس خطاها کرده‌ام دزدیده لیکن آرزوست با لب ترک…

ادامه مطلب

گر جان بجز تو خواهد از خویش برکنیمش

گر جان بجز تو خواهد از خویش برکنیمش ور چرخ سرکش آید بر همدگر زنیمش گر رخت خویش خواهد ما رخت او دهیمش ور قلعه‌ها…

ادامه مطلب

گر روی بگردانی تو پشت قوی داری

گر روی بگردانی تو پشت قوی داری کان روی چو خورشیدت صد گون کندت یاری من بی‌رخ چون ماهت گر روی به ماه آرم مه…

ادامه مطلب

گر لاش نمود راه قلاش

گر لاش نمود راه قلاش ای هر دو جهان غلام آن لاش ای دیده جهان و جان ندیده جانست جهان تو یک نفس باش گردیست…

ادامه مطلب

گر یار لطیف و باوفایی

گر یار لطیف و باوفایی ور از دل و جان از آن مایی خواهم که در این میان درآیی ای ماه بگو که کی برآیی…

ادامه مطلب

گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان

گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان آمد آن گلعذار کوفت مرا بر دهان گفت که سلطان منم جان گلستان منم حضرت چون من شهی…

ادامه مطلب

گل سرخ دیدم شدم زعفرانی

گل سرخ دیدم شدم زعفرانی یکی لعل دیدم شدم زر کانی دلم چون ستاره شبی در نظاره به هر برج می‌شد به چرخ معانی چو…

ادامه مطلب

گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی

گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی از جنبش او جنبش این پرده نبینی از تابش آن مه که در افلاک نهان است صد ماه…

ادامه مطلب

ما به تماشای تو بازآمدیم

ما به تماشای تو بازآمدیم جانب دریای تو بازآمدیم سیل غمت خانه دل را ببرد زود به صحرای تو بازآمدیم چون سر ما مطبخ سودای…

ادامه مطلب

ما صحبت همدگر گزینیم

ما صحبت همدگر گزینیم بر دامن همدگر نشینیم یاران همه پیشتر نشینید تا چهره همدگر ببینیم ما را ز درون موافقت‌هاست تا ظن نبری که…

ادامه مطلب

مانده شده‌ست گوش من از پی انتظار آن

مانده شده‌ست گوش من از پی انتظار آن کز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان خوی شده‌ست گوش را گوش ترانه نوش را کو شنود…

ادامه مطلب

متاز ای دل سوی دریای ناری

متاز ای دل سوی دریای ناری که می‌ترسم که تاب نار ناری وجودت از نی و دارد نوایی ز نی هر دم نوایی نو برآری…

ادامه مطلب

مرا آن دلبر پنهان همی‌گوید به پنهانی

مرا آن دلبر پنهان همی‌گوید به پنهانی به من ده جان به من ده جان چه باشد این گران جانی یکی لحظه قلندر شو قلندر…

ادامه مطلب

مرا گویی چه سانی من چه دانم

مرا گویی چه سانی من چه دانم کدامی وز کیانی من چه دانم مرا گویی چنین سرمست و مخمور ز چه رطل گرانی من چه…

ادامه مطلب

مرغ اندیشه که اندر همه دل‌ها بپری

مرغ اندیشه که اندر همه دل‌ها بپری به خدا کز دل و از دلبر ما بی‌اثری آفتابی که به هر روزنه‌ای درتابی از سر روزن…

ادامه مطلب

مستان می ما را هم ساقی ما باید

مستان می ما را هم ساقی ما باید با آن همه شیرینی گر ترش کند شاید با آن همه حسن آن مه گر ناز کند…

ادامه مطلب

مشو ای دل تو دگرگون که دل یار بداند

مشو ای دل تو دگرگون که دل یار بداند مکن اسرار نهانی که وی اسرار بداند همه را از تو چو خاشاک بر آن آب…

ادامه مطلب

مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند

مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند پرده عشاق را از دل به رونق می‌زند رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون ایستاده بر…

ادامه مطلب

مگر مستی نمی‌دانی که چون زنجیر جنبانی

مگر مستی نمی‌دانی که چون زنجیر جنبانی ز مجنونان زندانی جهانی را بشورانی مگر نشنیده‌ای دستان ز بی‌خویشان و سرمستان وگر نشنیده‌ای بستان به جان…

ادامه مطلب