جهان را بدیدم وفایی ندارد

جهان را بدیدم وفایی ندارد جهان در جهان آشنایی ندارد در این قرص زرین بالا تو منگر که در اندرون بوریایی ندارد بس ابله شتابان…

ادامه مطلب

جانا نظری فرما چون جان نظرهایی

جانا نظری فرما چون جان نظرهایی چون گویم دل بردی چون عین دل مایی جان‌ها همه پا کوبند آن لحظه که دل کوبی دل نیز…

ادامه مطلب

جان منی جان منی جان من

جان منی جان منی جان من آن منی آن منی آن من شاه منی لایق سودای من قند منی لایق دندان من نور منی باش…

ادامه مطلب

جان از سفر دراز آمد

جان از سفر دراز آمد بر خاک در تو بازآمد در نقد وجود هر چه زر بود از گنج عدم به گاز آمد بی مهر…

ادامه مطلب

تو هر روزی از آن پشته برآیی

تو هر روزی از آن پشته برآیی کنی مر تشنه جانان را سقایی تو هر صبحی جهان را نور بخشی که جان جان خورشید سمایی…

ادامه مطلب

تو ز هر ذره وجودت بشنو ناله و زاری

تو ز هر ذره وجودت بشنو ناله و زاری تو یکی شهر بزرگی نه یکی بلکه هزاری همه اجزات خموشند ز تو اسرار نیوشند همه…

ادامه مطلب

تو جانا بی‌وصالش در چه کاری

تو جانا بی‌وصالش در چه کاری به دست خویش بی‌وصلش چه داری همه لافت که زاری‌ها کنم من به نزد او نیرزد خاک زاری اگر…

ادامه مطلب

تنت زین جهان است و دل زان جهان

تنت زین جهان است و دل زان جهان هوا یار این و خدا یار آن دل تو غریب و غم او غریب نیند از زمین…

ادامه مطلب

تاخت رخ آفتاب گشت جهان مست وار

تاخت رخ آفتاب گشت جهان مست وار بر مثل ذره‌ها رقص کنان پیش یار شاه نشسته به تخت عشق گرو کرده رخت رقص کنان هر…

ادامه مطلب

تا چند زنی بر من ز انکار تو خار آخر

تا چند زنی بر من ز انکار تو خار آخر من با تو نمی‌گویم ای مرده پار آخر ماننده ابری تو هم مظلم و بی‌باران…

ادامه مطلب

پیشتر آ روی تو جز نور نیست

پیشتر آ روی تو جز نور نیست کیست که از عشق تو مخمور نیست نی غلطم در طلب جان جان پیش میا پس به مرو…

ادامه مطلب

پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات می‌رسد

پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات می‌رسد آب سیاه درمرو کآب حیات می‌رسد نوبت عشق مشتری بر سر چرخ می‌زند بهر روان عاشقان صد…

ادامه مطلب

بیمار رنج صفرا ذوق شکر نداند

بیمار رنج صفرا ذوق شکر نداند هر سنگ دل در این ره قلب از گهر نداند هر عنکبوت جوله در تار و پود آن چه…

ادامه مطلب

بیار باده که اندر خمار خمارم

بیار باده که اندر خمار خمارم خدا گرفت مرا زان چنین گرفتارم بیار جام شرابی که رشک خورشید است به جان عشق که از غیر…

ادامه مطلب

بیا جانا که امروز آن مایی

بیا جانا که امروز آن مایی کجایی تو کجایی تو کجایی به فر سایه‌ات چون آفتابیم همایی تو همایی تو همایی جهان فانی نماند ز…

ادامه مطلب

بیا با تو مرا کارست امروز

بیا با تو مرا کارست امروز مرا سودای گلزارست امروز بیا دلدار من دلداریی کن که روز لطف و ایثارست امروز دل من جامه‌ها را…

ادامه مطلب

بویی همی‌آید مرا مانا که باشد یار من

بویی همی‌آید مرا مانا که باشد یار من بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من کی یاد من رفت از دلش ای در…

ادامه مطلب

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد خرامان ساقی…

ادامه مطلب

به غم فرونروم باز سوی یار روم

به غم فرونروم باز سوی یار روم در آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم ز برگ ریز خزان فراق سیر شدم به گلشن…

ادامه مطلب

به روح‌های مقدس ز من سلام برید

به روح‌های مقدس ز من سلام برید به عاشقان مقدم ز من پیام برید به روز وصل چو برقم شب فراق چو ابر از این…

ادامه مطلب

ای تو ملول از کار من من تشنه تر هر ساعتی

ای تو ملول از کار من من تشنه تر هر ساعتی آخر چه کم گردد ز تو کز تو برآید حاجتی بر تو زیانی کی…

ادامه مطلب

به حارسان نکوروی من خطاب کنید

به حارسان نکوروی من خطاب کنید که چشم بد را از یوسفان به خواب کنید گهی به خاطر بیگانگان سؤال دهید گهی دل همه را…

ادامه مطلب

به برج دل رسیدی بیست این جا

به برج دل رسیدی بیست این جا چو آن مه را بدیدی بیست این جا بسی این رخت خود را هر نواحی ز نادانی کشیدی…

ادامه مطلب

بلندتر شده‌ست آفتاب انسانی

بلندتر شده‌ست آفتاب انسانی زهی حلاوت و مستی و عشق و آسانی جهان ز نور تو ناچیز شد چه چیزی تو طلسم دلبریی یا تو…

ادامه مطلب

بگردان شراب ای صنم بی‌درنگ

بگردان شراب ای صنم بی‌درنگ که بزمست و چنگ و ترنگاترنگ ولی بزم روحست و ساقی غیب ببویید بوی و نبینید رنگ تو صحرای دل…

ادامه مطلب

بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکن

بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکن مهر حریف و یار دگر می‌کنی مکن تو در جهان غریبی غربت چه می‌کنی قصد کدام خسته جگر می‌کنی…

ادامه مطلب

برون شو ای غم از سینه که لطف یار می‌آید

برون شو ای غم از سینه که لطف یار می‌آید تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار می‌آید نگویم یار را…

ادامه مطلب

برخیز و بزن یکی نوایی

برخیز و بزن یکی نوایی بر یاد وصال دلربایی هین وقت صبوح شد فتوحی هین وقت دعاست الصلایی بگشا سر خنب خسروانی تا خلق زنند…

ادامه مطلب

برآ بر بام و اکنون ماه نو بین

برآ بر بام و اکنون ماه نو بین درآ در باغ و اکنون سیب می چین از آن سیبی که بشکافد در روم رود بوی…

ادامه مطلب

بر آن شده‌ست دلم کآتشی بگیرانم

بر آن شده‌ست دلم کآتشی بگیرانم که هر کی او نمرد پیش تو بمیرانم کمان عشق بدرم که تا بداند عقل که بی‌نظیرم و سلطان…

ادامه مطلب

بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست

بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست که بنده قد و ابروی تست هر کژ و راست فتد به پای تو دولت نهد…

ادامه مطلب

ببست خواب مرا جاودانه دلداری

ببست خواب مرا جاودانه دلداری به زیر سنگ نهان کرد و در بن غاری به خواب هم نتوان دید خواب چشم مرا چو مرده‌ای که…

ادامه مطلب

بازم صنما چه می‌فریبی

بازم صنما چه می‌فریبی بازم به دغا چه می‌فریبی هر لحظه بخوانیم که ای دوست ای دوست مرا چه می‌فریبی عمری تو و عمر را…

ادامه مطلب

باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش

باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش بازگشادیم خوش بال و پر جان خویش باز سعادت رسید دامن ما را کشید بر سر گردون زدیم…

ادامه مطلب

بار دیگر یار ما هنباز کرد

بار دیگر یار ما هنباز کرد اندک اندک خوی از ما بازکرد مکرهای دشمنان در گوش کرد چشم خود بر یار دیگر باز کرد هر…

ادامه مطلب

باده ده ای ساقی جان باده بی‌درد و دغل

باده ده ای ساقی جان باده بی‌درد و دغل کار ندارم جز از این گر بزیم تا به اجل هات حبیبی سکرا لا بفتور و…

ادامه مطلب

با روی تو کفر است به معنی نگریدن

با روی تو کفر است به معنی نگریدن یا باغ صفا را به یکی تره خریدن با پر تو مرغان ضمیر دل ما را در…

ادامه مطلب

ایه یا اهل الفرادیس اقرؤا منشورنا

ایه یا اهل الفرادیس اقرؤا منشورنا و ادهشوا من خمرنا و استسمعوا ناقورنا حورکم تصفر عشقا تنحنی من ناره لو رات فی جنح لیل او…

ادامه مطلب

این عشق جمله عاقل و بیدار می‌کشد

این عشق جمله عاقل و بیدار می‌کشد بی تیغ می‌برد سر و بی‌دار می‌کشد مهمان او شدیم که مهمان همی‌خورد یار کسی شدیم که او…

ادامه مطلب

ایمان بر کفر تو ای شاه چه کس باشد

ایمان بر کفر تو ای شاه چه کس باشد سیمرغ فلک پیما پیش تو مگس باشد آب حیوان ایمان خاک سیهی کفران بر آتش تو…

ادامه مطلب

ای یار یگانه چند خسبی

ای یار یگانه چند خسبی وی شاه زمانه چند خسبی بر روزن توست بنده از کی ای رونق خانه چند خسبی ای کرده به زه…

ادامه مطلب

ای هفت دریا گوهر عطا کن

ای هفت دریا گوهر عطا کن وین مس‌ها را پرکیمیا کن ای شمع مستان وی سرو بستان تا کی ز دستان آخر وفا کن بگریست…

ادامه مطلب

ای مه و ای آفتاب پیش رخت مسخره

ای مه و ای آفتاب پیش رخت مسخره تا چه زند زهره از آینه و جندره پیش تو افتاده ماه بر ره سودای عشق ریخته…

ادامه مطلب

ای گوش من گرفته تویی چشم روشنم

ای گوش من گرفته تویی چشم روشنم باغم چه می بری چو تویی باغ و گلشنم عمری است کز عطای تو من طبل می خورم…

ادامه مطلب

ای که جان‌ها خاک پایت صورت اندیش آمدی

ای که جان‌ها خاک پایت صورت اندیش آمدی دست بر در نه درآ در خانه خویش آمدی نیست بر هستی شکستی گرد چون انگیختی چون…

ادامه مطلب

ای غذای جان مستم نام تو

ای غذای جان مستم نام تو چشم و عقلم روشن از ایام تو شش جهت از روی من شد همچو زر تا بدیدم سیم هفت…

ادامه مطلب

ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا

ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا هین زهره را کالیوه کن زان نغمه‌های جان فزا دعوی خوبی کن بیا تا صد عدو و…

ادامه مطلب

ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی

ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی وی پاکشیده از ره کو شرط همرهی مغز جهان تویی تو و باقی همه حشیش کی یابد آدمی…

ادامه مطلب

ای ساقی باده معانی

ای ساقی باده معانی درده تو شراب ارغوانی زان باده پیر تلخ پاسخ بفزای حلاوت جوانی در بزم سرای شاه جانان نظاره شاهدان جانی جان‌ها…

ادامه مطلب

ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی

ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی حور را از دست داده از پی کمپیرکی من گریبان می‌درانم حیف می‌آید مرا غمزه کمپیرکی زد…

ادامه مطلب