اگر عالم همه پرخار باشد

اگر عالم همه پرخار باشد دل عاشق همه گلزار باشد وگر بی‌کار گردد چرخ گردون جهان عاشقان بر کار باشد همه غمگین شوند و جان…

ادامه مطلب

اگر حوا بدانستی ز رنگت

اگر حوا بدانستی ز رنگت سترون ساختی خود را ز ننگت سیاهی جانت ار محسوس گشتی همه عالم شدی زنگی ز زنگت تو آن ماری…

ادامه مطلب

اگر او ماه منستی شب من روز شدستی

اگر او ماه منستی شب من روز شدستی اگر او همرهمستی همه را راه زدستی وگر او چهره مستی به سر دست بخستی ز کجا…

ادامه مطلب

آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شدست

آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شدست در شعاعش همچو ذره جان من رقصان شدست مشتری در طالع است و ماه و زهره در حضور…

ادامه مطلب

از فراق شمس دین افتاده‌ام در تنگنا

از فراق شمس دین افتاده‌ام در تنگنا او مسیح روزگار و درد چشمم بی‌دوا گر چه درد عشق او خود راحت جان منست خون جانم…

ادامه مطلب

از دل رفته نشان می‌آید

از دل رفته نشان می‌آید بوی آن جان و جهان می‌آید نعره و غلغله آن مستان آشکارا و نهان می‌آید گوهر از هر طرفی می‌تابد…

ادامه مطلب

از این تنگین قفس جانا پریدی

از این تنگین قفس جانا پریدی وزین زندان طراران رهیدی ز روی آینه گل دور کردی در آیینه بدیدی آنچ دیدی خبرها می‌شنیدی زیر و…

ادامه مطلب

اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی

اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی و قولوا ان ادوایی قد استولت لافنایی اخلایی اخلایی، مرا جانیست سودایی چو طوفان بر سرم بارد، غم و سودا…

ادامه مطلب

کعبه جان‌ها تویی گرد تو آرم طواف

کعبه جان‌ها تویی گرد تو آرم طواف جغد نیم بر خراب هیچ ندارم طواف پیشه ندارم جز این کار ندارم جز این چون فلکم روز…

ادامه مطلب

کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را

کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را ای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیا دست خود بر سر رنجور بنه که چونی از…

ادامه مطلب

گر تنگ بدی این سینه من

گر تنگ بدی این سینه من روشن نشدی آیینه من ای خار گلی از روضه من دوزخ تبشی از کینه من خورشید جهان دارد اثری…

ادامه مطلب

گر چپ و راست طعنه و تشنیع بیهده‌ست

گر چپ و راست طعنه و تشنیع بیهده‌ست از عشق برنگردد آن کس که دلشده‌ست مه نور می‌فشاند و سگ بانگ می‌کند مه را چه…

ادامه مطلب

گر زان که نه‌ای طالب جوینده شوی با ما

گر زان که نه‌ای طالب جوینده شوی با ما ور زان که نه‌ای مطرب گوینده شوی با ما گر زان که تو قارونی در عشق…

ادامه مطلب

گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم

گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم ور لبش جور کند از بن دندان بکشم ور بسوزد دل مسکین مرا همچو سپند پای کوبان…

ادامه مطلب

گرم درآ و دم مده باده بیار ای صنم

گرم درآ و دم مده باده بیار ای صنم لابه بنده گوش کن گوش مخار ای صنم فوق فلک مکان تو جان و روان روان…

ادامه مطلب

گفتم به مهی کز تو صد گونه طرب دارم

گفتم به مهی کز تو صد گونه طرب دارم گفتا که به غیر آن صد چیز عجب دارم گفتم که در این بازی ما را…

ادامه مطلب

گم شدن در گم شدن دین منست

گم شدن در گم شدن دین منست نیستی در هست آیین منست تا پیاده می‌روم در کوی دوست سبز خنگ چرخ در زین منست چون…

ادامه مطلب

لاله ستانست از عکس تو هر شوره‌ای

لاله ستانست از عکس تو هر شوره‌ای عکس لبت شهد ساخت تلخی هر غوره‌ای مصحف عشق تو را دوش بخواندم به خواب آه که چه…

ادامه مطلب

ما در جهان موافقت کس نمی‌کنیم

ما در جهان موافقت کس نمی‌کنیم ما خانه زیر گنبد اطلس نمی‌کنیم مخمور و مست و تشنه و بسیارخواره‌ایم بس کرده‌اند جمله و ما بس…

ادامه مطلب

ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم

ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم جان داده و دل بسته سودای دمشقیم زان صبح سعادت که بتابید از آن سو هر شام و…

ادامه مطلب

ماها چو به چرخ دل برآیی

ماها چو به چرخ دل برآیی چون جان به تن جهان درآیی ماها چه لطیف و خوش لقایی ای ماه بگو که از کجایی داریم…

ادامه مطلب

مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب

مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب عود را درسوز و بربط را بکوب این ننالد تا نکوبی بر رگش وان دگر در نفی…

ادامه مطلب

مرا اندر جگر بنشست خاری

مرا اندر جگر بنشست خاری بحمدالله ز باغ او است باری یکی اقبال زفتی یافت جانم وگر چه شد تنم در عشق زاری کناری نیست…

ادامه مطلب

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد دو صد…

ادامه مطلب

مرغ خانه با هما پر وا مکن

مرغ خانه با هما پر وا مکن پر نداری نیت صحرا مکن چون سمندر در دل آتش مرو وز مری تو خویش را رسوا مکن…

ادامه مطلب

مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند

مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند آن کو دلش را برده‌ای جان هم غلامت می‌کند ای نیست کرده هست را بشنو سلام مست را مستی…

ادامه مطلب

مطرب چو زخمه‌ها را بر تار می‌کشانی

مطرب چو زخمه‌ها را بر تار می‌کشانی این کاهلان ره را در کار می‌کشانی ای عشق چون درآیی در عالم جدایی این بازماندگان را تا…

ادامه مطلب

مفروشید کمان و زره و تیغ زنان را

مفروشید کمان و زره و تیغ زنان را که سزا نیست سلح‌ها بجز از تیغ زنان را چه کند بنده صورت کمر عشق خدا را…

ادامه مطلب

مگردان روی خود ای دیده رویم

مگردان روی خود ای دیده رویم به من بنگر که تا از تو برویم سبوی جسمم از چشمه‌ات پرآب است مکن ای سنگ دل مشکن…

ادامه مطلب

من آن ماهم که اندر لامکانم

من آن ماهم که اندر لامکانم مجو بیرون مرا در عین جانم تو را هر کس به سوی خویش خواند تو را من جز به…

ادامه مطلب

من چو در گور درون خفته همی‌فرسایم

من چو در گور درون خفته همی‌فرسایم چو بیایی به زیارت سره بیرون آیم نفخ صور منی و محشر من پس چه کنم مرده و…

ادامه مطلب

من طربم طرب منم زهره زند نوای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای من عشق میان عاشقان شیوه کند برای من عشق چو مست و خوش شود بیخود و کش مکش…

ادامه مطلب

منم آن کس که نبینم بزنم فاخته گیرم

منم آن کس که نبینم بزنم فاخته گیرم من از آن خارکشانم که شود خار حریرم به کی مانم به کی مانم که سطرلاب جهانم…

ادامه مطلب

موشکی صندوق را سوراخ کرد

موشکی صندوق را سوراخ کرد خواب گربه موش را گستاخ کرد اندر آتش افکنیم آن موش را همچنان کان مردک طباخ کرد گربه را و…

ادامه مطلب

میان ما درآ ما عاشقانیم

میان ما درآ ما عاشقانیم که تا در باغ عشقت درکشانیم مقیم خانه ما شو چو سایه که ما خورشید را همسایگانیم چو جان اندر…

ادامه مطلب

می‌نروم هیچ از این خانه من

می‌نروم هیچ از این خانه من در تک این خانه گرفتم وطن خانه یار من و دارالقرار کفر بود نیت بیرون شدن سر نهم آن…

ادامه مطلب

ندا آمد به جان از چرخ پروین

ندا آمد به جان از چرخ پروین که بالا رو چو دردی پست منشین کسی اندر سفر چندین نماند جدا از شهر و از یاران…

ادامه مطلب

نعره آن بلبلان از سوی بستان رسید

نعره آن بلبلان از سوی بستان رسید صورت بستان نهان بوی گلستان بدید باد صبا می‌وزد از سر زلف نگار فعل صبا ظاهرست لیک صبا…

ادامه مطلب

نگفتمت که تو سلطان خوبرویانی

نگفتمت که تو سلطان خوبرویانی به جای سبزه تو از خاک خوب رویانی هزار یوسف زیبا برآید از هر چاه چو چرخه و رسن حسن…

ادامه مطلب

نهان شدند معانی ز یار بی‌معنی

نهان شدند معانی ز یار بی‌معنی کجا روم که نروید به پیش من دیوی کی دید خربزه زاری لطیف بی‌سرخر که من بجستم عمری ندیده‌ام…

ادامه مطلب

نیم شب از عشق تا دانی چه می‌گوید خروس

نیم شب از عشق تا دانی چه می‌گوید خروس خیز شب را زنده دار و روز روشن نستکوس پرها بر هم زند یعنی دریغا خواجه‌ام…

ادامه مطلب

هر آن دل‌ها که بی‌تو شاد باشد

هر آن دل‌ها که بی‌تو شاد باشد چو خاشاکی میان باد باشد چو مرغ خانگی کز اوج پرد چو شاگردی که بی‌استاد باشد چه ماند…

ادامه مطلب

هر دم سلام آرد کاین نامه از فلانست

هر دم سلام آرد کاین نامه از فلانست گویی سلام و کاغذ در شهر ما گرانست زین مرگ هیچ کوسه ارزان نبرد بوسه بینی دراز…

ادامه مطلب

هر کجا بوی خدا می‌آید

هر کجا بوی خدا می‌آید خلق بین بی‌سر و پا می‌آید زانک جان‌ها همه تشنه‌ست به وی تشنه را بانگ سقا می‌آید شیرخوار کرمند و…

ادامه مطلب

هر لحظه یکی صورت می‌بینی و زادن نی

هر لحظه یکی صورت می‌بینی و زادن نی جز دیده فزودن نی جز چشم گشودن نی از نعمت روحانی در مجلس پنهانی چندانک خوری می…

ادامه مطلب

هست امروز آنچ می‌باید بلی

هست امروز آنچ می‌باید بلی هست نقل و باده بی‌حد بلی هست ای ساقی خوب از بامداد کان شیرینی بنامیزد بلی آفتاب امروز گشته‌ست از…

ادامه مطلب

هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو

هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو بگشا راز با همو که سلام علیکم تو چرا آب و روغنی که سلامی نمی‌کنی چه…

ادامه مطلب

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن

هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن منگر که کیست گریان ز جفا…

ادامه مطلب

همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی

همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی در کوی خرابات آ تا دردکشان بینی درکش قدح سودا هل تا بشوی رسوا بربند دو چشم سر…

ادامه مطلب

هیچ خمری بی‌خماری دیده‌ای

هیچ خمری بی‌خماری دیده‌ای هیچ گل بی‌زخم خاری دیده‌ای در گلستان جهان آب و گل بی خزانی نوبهاری دیده‌ای چونک غم پیش آیدت در حق…

ادامه مطلب