امشب پریان را من تا روز به دلداری

امشب پریان را من تا روز به دلداری در خوردن و شب گردی خواهم که کنم یاری من شیوه پریان را آموخته‌ام شب‌ها وقت حشرانگیزی…

ادامه مطلب

امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را

امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را می‌شد روان بر آسمان همچون روان مصطفی خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل از…

ادامه مطلب

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم آمده‌ام چو عقل و جان از…

ادامه مطلب

آمد خیال آن رخ چون گلستان تو

آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصه‌های شکر از لبان تو گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان جان و جهان چه…

ادامه مطلب

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش سیل…

ادامه مطلب

اگر یار مرا از من برآری

اگر یار مرا از من برآری من او گشتم بگو با او چه داری میان ما چو تو مویی نبینی تو مانی در میان شرمساری…

ادامه مطلب

اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری

اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری گر آفتاب جهانی چو ابر تیره شوی وگر بهار نوی مذهب خزان…

ادامه مطلب

اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری

اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری تو خار را همه گل بین چو بهر گل زاری نمی‌شناسی باشد که خار گل باشد اگر چه…

ادامه مطلب

اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام

اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام فاشربوا من کاس خلد و اترکوا کل الطعام اشبعوا من غیر اکل و اسمعوا من غیر اذن و انطقوا…

ادامه مطلب

از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی

از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی با همه خویشان گرفته شیوه بیگانگی وحش صحرا گشته و رسوای بازاری شده از هوای خانه او…

ادامه مطلب

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن ای سرفراز مردی مردانه بر سرش زن چون آتش آر حمله کو هیزم است جمله از آتش…

ادامه مطلب

از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا

از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا چون در دل ما آیی تو…

ادامه مطلب

از آن مقام که نبود گشاد زود گذر

از آن مقام که نبود گشاد زود گذر برو به سوی خریدار خویش همچون زر درخت اگر متحرک شدی ز جای به جا نه رنج…

ادامه مطلب

آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست

آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست آخر ای کان شکر وقت شکرریزی شدست تو چو آب زندگانی ما چو دانه زیر خاک وقت…

ادامه مطلب

کو مطرب عشق چست دانا

کو مطرب عشق چست دانا کز عشق زند نه از تقاضا مردم به امید و این ندیدم در گور شدم بدین تمنا ای یار عزیز…

ادامه مطلب

گر از شراب دوشین در سر خمار داری

گر از شراب دوشین در سر خمار داری بگذار جام ما را با این چه کار داری ور تازه‌ای نه دوشین بنشین بیا بنوش این…

ادامه مطلب

گر تو را بخت یار خواهد بود

گر تو را بخت یار خواهد بود عشق را با تو کار خواهد بود عمر بی‌عاشقی مدان به حساب کان برون از شمار خواهد بود…

ادامه مطلب

گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق

گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق دررسد در حین مدد از ساقی صهبای عشق ور بدرد طبل شادی لشکر عشاق را مژده انافتحنا…

ادامه مطلب

گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش

گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش ور زانک تو عاشق نه‌ای رو سخره می‌کن خار کش جانی بباید گوهری تا…

ادامه مطلب

گر وسوسه ره دهی به گوشی

گر وسوسه ره دهی به گوشی افسرده شوی بدان ز جوشی آن گرمی چشم را که داری نیش زهر است و شکل نوشی انبار نعیم…

ادامه مطلب

گرمی مجوی الا از سوزش درونی

گرمی مجوی الا از سوزش درونی زیرا نگشت روشن دل ز آتش برونی بیمار رنج باید تا شاه غیب آید در سینه درگشاید گوید ز…

ادامه مطلب

گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند

گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند کاری که بی‌تو گیرم والله که زار ماند گر خمر خلد نوشم با جام‌های زرین…

ادامه مطلب

گوید آن دلبر که چون همدل شدی

گوید آن دلبر که چون همدل شدی با هوس همراه و هم منزل شدی از میان نقش‌ها پنهان شدی در جهان جان‌ها حاصل شدی هم…

ادامه مطلب

لی حبیب حبه یشوی الحشا

لی حبیب حبه یشوی الحشا لو یشا یمشی علی عینی مشا روز آن باشد که روزیم او بود ای خوشا آن روز و روزی ای…

ادامه مطلب

ما زنده به نور کبریاییم

ما زنده به نور کبریاییم بیگانه و سخت آشناییم نفس است چو گرگ لیک در سر بر یوسف مصر برفزاییم مه توبه کند ز خویش…

ادامه مطلب

ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند

ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند و نه زان مفلسکان که بز لاغر گیرند ما از آن سوختگانیم که از لذت سوز آب حیوان…

ادامه مطلب

مباد با کس دیگر ثنا و دشنامش

مباد با کس دیگر ثنا و دشنامش که هر دو آب حیاتست پخته و خامش خمار باده او خوشترست یا مستی که باد تا به…

ادامه مطلب

مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند

مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند نی آن چنان سیلیست این کش کس تواند کرد بند ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی…

ادامه مطلب

مرا حلوا هوس کردست حلوا

مرا حلوا هوس کردست حلوا میفکن وعده حلوا به فردا دل و جانم بدان حلواست پیوست که صوفی را صفا آرد نه صفرا زهی حلوای…

ادامه مطلب

مرا وصال تو باید صبا چه سود کند

مرا وصال تو باید صبا چه سود کند چو من زمین تو گشتم سما چه سود کند ایا بتان شکرلب چو روی شه دیدم مرا…

ادامه مطلب

مروت نیست در سرها که اندازند دستاری

مروت نیست در سرها که اندازند دستاری کجا گیرد نظام ای جان به صرفه خشک بازاری رها کن گرگ خونی را که رو نارد بدان…

ادامه مطلب

مسلمانان مسلمانان مرا ترکی است یغمایی

مسلمانان مسلمانان مرا ترکی است یغمایی که او صف‌های شیران را بدراند به تنهایی کمان را چون بجنباند بلرزد آسمان را دل فروافتد ز بیم…

ادامه مطلب

مطربا در پیش شاهان چون شدستی پرده دار

مطربا در پیش شاهان چون شدستی پرده دار برمدار اندر غزل جز پرده‌های شاهوار بندگانشان دلخوشان و بندگیشان بی‌نشان خوان‌هاشان بی‌خمیر و باده‌هاشان بی‌خمار دیده…

ادامه مطلب

مکن مکن که روا نیست بی‌گنه کشتن

مکن مکن که روا نیست بی‌گنه کشتن مرو مرو که چراغی و دیده روشن چو برگشادی از لطف خویشتن سر خم دماغ ما ز خمار…

ادامه مطلب

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا بر دست من نه جام جان ای…

ادامه مطلب

من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه

من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه در شهر یکی کس را…

ادامه مطلب

من دی نگفتم مر تو را کای بی‌نظیر خوش لقا

من دی نگفتم مر تو را کای بی‌نظیر خوش لقا ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا امروز صد چندان شدی حاجب…

ادامه مطلب

مندیش از آن بت مسیحایی

مندیش از آن بت مسیحایی تا دل نشود سقیم و سودایی لاحول کن و ره سلامت گیر مندیش از آن جمال و زیبایی فرصت ز…

ادامه مطلب

مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی

مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی ز تو پرماه شود چرخ چو بر چرخ برآیی کی بود چرخ و ثریا که بشاید قدمت…

ادامه مطلب

می رسد بوی جگر از دو لبم

می رسد بوی جگر از دو لبم می برآید دودها از یاربم می بنالد آسمان از آه من جان سپردن هر دمی شد مذهبم اندکی…

ادامه مطلب

میر خوبان را دگر منشور خوبی دررسید

میر خوبان را دگر منشور خوبی دررسید در گل و گلزار و نسرین روح دیگر بردمید با ملیحا زاده الرحمن احسانا جدید یا منیرا زاده…

ادامه مطلب

ناله بلبل بهار کنیم

ناله بلبل بهار کنیم تا بدان بلبلان شکار کنیم کار او ناز و کار ما لابه است گر ننالیم پس چه کار کنیم در گلستان…

ادامه مطلب

نزدیک توام مرا مبین دور

نزدیک توام مرا مبین دور پهلوی منی مباش مهجور آن کس که بعید شد ز معمار کی گردد کارهاش معمور چشمی که ز چشم من…

ادامه مطلب

نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری

نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری ببین دریای شیرینی ببین موج گهر باری کی بگریزد ز دست حق کی پرهیزد…

ادامه مطلب

نه آن بی‌بهره دلدارم که از دلدار بگریزم

نه آن بی‌بهره دلدارم که از دلدار بگریزم نه آن خنجر به کف دارم کز این پیکار بگریزم منم آن تخته که با من دروگر…

ادامه مطلب

نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم

نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو…

ادامه مطلب

هذا رشاد الکافرین هذا جزاء الصابرین

هذا رشاد الکافرین هذا جزاء الصابرین هذا معاد الغابرین نعم الرجا نعم المعین صد آفتاب از تو خجل او خوشه چین تو مشتعل نعره زنان…

ادامه مطلب

هر چند که بلبلان گزینند

هر چند که بلبلان گزینند مرغان دگر خمش نشینند خود گیر که خرمنی ندارند نه از خرمن فقر دانه چینند از حلقه برون نه‌ایم ما…

ادامه مطلب

هر زمان لطفت همی در پی رسد

هر زمان لطفت همی در پی رسد ور نه کس را این تقاضا کی رسد مست عشقم دار دایم بی‌خمار من نخواهم مستیی کز می‌رسد…

ادامه مطلب

هر که ز عشاق گریزان شود

هر که ز عشاق گریزان شود بار دگر خواجه پشیمان شود والله منت همه بر جان اوست هر که سوی چشمه حیوان شود هر که…

ادامه مطلب