غزلیات – مولانا جلال الدین محمد بلخی
بده آن باده به ما باده به ما اولیتر
بده آن باده به ما باده به ما اولیتر هر چه خواهی بکنی لیک وفا اولیتر سر مردان چه کند خوبتر از سجده تو مسجد…
بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا
بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا که حلقه حلقه نشستند و در میان حلوا هزار کاسه سر رفت سوی خوان فلک چو درفتاد از آن…
بانگ تسبیح بشنو از بالا
بانگ تسبیح بشنو از بالا پس تو هم سبح اسمه الاعلی گل و سنبل چرد دلت چون یافت مرغزاری که اخرج المرعی یعلم الجهر نقش…
بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده
بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده دروازه بلا را بر عشق باز کرده بازار یوسفان را از حسن برشکسته دکان شکران را یک یک فراز…
باز ترش شدی مگر یار دگر گزیدهای
باز ترش شدی مگر یار دگر گزیدهای دست جفا گشادهای پای وفا کشیدهای دوش ز درد دل مها تا به سحر نخفتهام ز آنک تو…
بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد
بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد دولت بار دگر در رخ ما رو گشاد سرمه کشید این جهان باز ز دیدار ما گشت جهان…
با من ای عشق امتحانها میکنی
با من ای عشق امتحانها میکنی واقفی بر عجزم اما میکنی ترجمان سر دشمن میشوی ظن کژ را در دلش جا میکنی هم تو اندر…
با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من
با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من بیگانه می باشم چنین با عشق از دست فتن از غایت پیوستگی بیگانه باشد کس بلی…
این کیست این این کیست این در حلقه ناگاه آمده
این کیست این این کیست این در حلقه ناگاه آمده این نور اللهی است این از پیش الله آمده این لطف و رحمت را نگر…
این جا کسی است پنهان دامان من گرفته
این جا کسی است پنهان دامان من گرفته خود را سپس کشیده پیشان من گرفته این جا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از…
ای یوسف مه رویان ای جاه و جمالت خوش
ای یوسف مه رویان ای جاه و جمالت خوش ای خسرو و ای شیرین ای نقش و خیالت خوش ای چهره تو مه وش آبست…
ای هوسهای دلم باری بیا رویی نما
ای هوسهای دلم باری بیا رویی نما ای مراد و حاصلم باری بیا رویی نما مشکل و شوریدهام چون زلف تو چون زلف تو ای…
ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی
ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی گر دلشدهای چند پی نان و کبابی آتش خور در عشق به مانند شترمرغ اندر عقب طعمه چه شاگرد…
ای ماه اگر باز بر این شکل بتابی
ای ماه اگر باز بر این شکل بتابی ما را و جهان را تو در این خانه نیابی چون کوه احد آب شد از شرم…
ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست نقدهایی که نه نقد غم توست آن…
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه…
ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا
ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا از آسمان آمد ندا کای ماه رویان الصلا ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان…
ای شاه مسلمانان وی جان مسلمانی
ای شاه مسلمانان وی جان مسلمانی پنهان شده و افکنده در شهر پریشانی ای آتش در آتش هم میکش و هم میکش سلطان سلاطینی بر…
ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی
ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی چون مرغ…
ای روی مه تو شاد خندان
ای روی مه تو شاد خندان آن روی همیشه باد خندان آن ماه ز هیچ کس نزادهست ور زانک بزاد زاد خندان ای یوسف یوسفان…
ای دوست شکر خوشتر یا آنک شکر سازد
ای دوست شکر خوشتر یا آنک شکر سازد ای دوست قمر خوشتر یا آنک قمر سازد بگذار شکرها را بگذار قمرها را او چیز دگر…
ای دل سرمست، کجا میپری؟
ای دل سرمست، کجا میپری؟ بزم تو کو؟ باده کجا میخوری؟ مایهٔ هر نقش و ترا نقش نی دایهٔ هر جان و تو از جان…
ای دشمن عقل من وی داروی بیهوشی
ای دشمن عقل من وی داروی بیهوشی من خابیه تو در من چون باده همیجوشی اول تو و آخر تو بیرون تو و در سر…
ای خوشا روز که پیش چو تو سلطان میرم
ای خوشا روز که پیش چو تو سلطان میرم پیش کان شکر تو شکرافشان میرم صد هزاران گل صدبرگ ز خاکم روید چونک در سایه…
ای خاک کف پایت رشک فلکی بوده
ای خاک کف پایت رشک فلکی بوده جان من و جان تو در اصل یکی بوده در خانه نقشینی دیدم صنم چینی خون خواره صد…
آتشی نو در وجود اندرزدیم
آتشی نو در وجود اندرزدیم در میان محو نو اندرشدیم نیک و بد اندر جهان هستی است ما نه نیکیم ای برادر نی بدیم هر…
ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی
ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی ای تو جان جان جانم چون ز من پنهان شدی چون فلک از توست روشن پس…
ای بود تو از کی نی وی ملک تو تا کی نی
ای بود تو از کی نی وی ملک تو تا کی نی عشق تو و جان من جز آتش و جز نی نی بر کشته…
ای برادر تو چه مرغی خویشتن را بازبین
ای برادر تو چه مرغی خویشتن را بازبین گر تو دست آموز شاهی خویشتن را باز بین هر کی انبازی برید از خویش آن بازی…
ای آنک جمله عالم از توست یک نشانی
ای آنک جمله عالم از توست یک نشانی زخمت بر این نشانه آمد کنون تو دانی زخمی بزن دگر تو مرهم نخواهم از تو گر…
ای از جمال حسن تو عالم نشانهای
ای از جمال حسن تو عالم نشانهای مقصود حسن توست و دگرها بهانهای نقاش را اگر ز جمال تو قبله نیست مقصود او چه بود…
آه خجسته ساعتی که صنما به من رسی
آه خجسته ساعتی که صنما به من رسی پاک و لطیف همچو جان صبحدمی به تن رسی آن سر زلف سرکشت گفته مرا که شب…
اندرآمد شاه شیرینان ترش
اندرآمد شاه شیرینان ترش جان شیرینم فدای آن ترش چشم کژبین را بگفتم کژ مبین کس کند باور گل خندان ترش در هر آن زندان…
آنچ در سینه نهان میداری
آنچ در سینه نهان میداری درنیابند چه میپنداری خفته پنداشتهای دلها را که خدایت دهدا بیداری هر درخت آنچ که دارد در دل آن بدیدهست…
آن ماه همیتابد بر چرخ و زمین یا نی
آن ماه همیتابد بر چرخ و زمین یا نی خود نیست بجز آن مه این هست چنین یا نی در هر ره و هر پیشه…
آن عشرت نو که برگرفتیم
آن عشرت نو که برگرفتیم پا دار که ما ز سر گرفتیم آن دلبر خوب باخبر را مست و خوش و بیخبر گرفتیم هر لحظه…
آن را که در آخرش خری هست
آن را که در آخرش خری هست او را به طواف رهبری هست بازار جهان به کسب برپاست زین در همه خارش وگری هست تا…
آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده
آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده فردا از او ببینی صد حور رو گشاده بنگر به شهوت خود سادهست و صاف بیرنگ…
امروز مرده بین که چه سان زنده میشود
امروز مرده بین که چه سان زنده میشود آزاد سرو بین که چه سان بنده میشود پوسیده استخوان و کفنهای مرده بین کز روح و…
امروز چرخ را ز مه ما تحیریست
امروز چرخ را ز مه ما تحیریست خورشید را ز غیرت رویش تغیریست صبح وجود را بجز این آفتاب نیست بر ذره ذره وحدت حسنش…
آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله
آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله گفت بیا حریف شو گفتم آمدم هله جام میی که تابشش جان ببرد ز مشتری چرخ…
آمد بت میخانه تا خانه برد ما را
آمد بت میخانه تا خانه برد ما را بنمود بهار نو تا تازه کند ما را بگشاد نشان خود بربست میان خود پر کرد کمان…
الا ای شمع گریان گرم میسوز
الا ای شمع گریان گرم میسوز خلاص شمع نزدیکست شد روز خلاص شمعها شمعی برآمد که بر زنگی ظلمتهاست پیروز نهان شد ظلم و ظلمتها…
اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز
اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز اوزن یلداسنا بو در قلاوز چپانی برک دت قر تن اکشدر اشیت بندن قراقوزیم قراقوز اگر ططسن اگر رومین…
اگر خواهی مرا می در هوا کن
اگر خواهی مرا می در هوا کن وگر سیری ز من رفتم رها کن نیم قانع به یک جام و به صد جام دوساله پیش…
اگر به خشم شود چرخ هفتم از تو بری
اگر به خشم شود چرخ هفتم از تو بری به جان من که نترسی و هیچ غم نخوری اگر دلت به بلا و غمش مشرح…
آفتابی برآمد از اسرار
آفتابی برآمد از اسرار جامه شویی کنیم صوفی وار تن ما خرقه ایست پرتضریب جان ما صوفییست معنی دار خرقه پر ز بند روزی چند…
از کنار خویش یابم هر دمی من بوی یار
از کنار خویش یابم هر دمی من بوی یار چون نگیرم خویش را من هر شبی اندر کنار دوش باغ عشق بودم آن هوس بر…
از دل به دل برادر گویند روزنیست
از دل به دل برادر گویند روزنیست روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر گر فاضل زمانه…
از بامداد روی تو دیدن حیات ماست
از بامداد روی تو دیدن حیات ماست امروز روی خوب تو یا رب چه دلرباست امروز در جمال تو خود لطف دیگرست امروز هر چه…