عشق مرا بر همگان برگزید

عشق مرا بر همگان برگزید آمد و مستانه رخم را گزید شکر کز آن کان زر جعفری روی مرا نادره گازی رسید باد تکبر اگرم…

ادامه مطلب

عشق بین با عاشقان آمیخته

عشق بین با عاشقان آمیخته روح بین با خاکدان آمیخته چند بینی این و آن و نیک و بد بنگر آخر این و آن آمیخته…

ادامه مطلب

عجب آن دلبر زیبا کجا شد

عجب آن دلبر زیبا کجا شد عجب آن سرو خوش بالا کجا شد میان ما چو شمعی نور می‌داد کجا شد ای عجب بی‌ما کجا…

ادامه مطلب

عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری

عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری سلطان بچه‌ای آخر تا چند اسیری سلطان بچه را میر و وزیری همه عار است زنهار بجز عشق…

ادامه مطلب

طوطی جان مست من از شکری چه می‌شود

طوطی جان مست من از شکری چه می‌شود زهره می پرست من از قمری چه می‌شود بحر دلم که موج او از فلک نهم گذشت…

ادامه مطلب

صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند

صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند این دل خسته مجروح مرا جان آرند عاشقان نقش خیال تو چو بینند به خواب ای…

ادامه مطلب

صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد

صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد میان بندید عشرت را که یار اندر کنار آمد بشارت می پرستان را که کار افتاد…

ادامه مطلب

صبر مرا آینه بیماریست

صبر مرا آینه بیماریست آینه عاشق غمخواریست درد نباشد ننماید صبور که دل او روشن یا تاریست آینه جویی‌ست نشان جمال که رخم از عیب…

ادامه مطلب

شنودم من که چاکر را ستودی

شنودم من که چاکر را ستودی کی باشم من تو لطف خود نمودی تو کان لعل و جان کهربایی به رحمت برگ کاهی را ربودی…

ادامه مطلب

شده‌ام سپند حسنت وطنم میان آتش

شده‌ام سپند حسنت وطنم میان آتش چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش چو بسوخت جان عاشق ز حبیب سر برآرد چه بسوخت اندر…

ادامه مطلب

شب شد و هنگام خلوتگاه شد

شب شد و هنگام خلوتگاه شد قبله عشاق روی ماه شد مه پرستان ماه خندیدن گرفت شب روان خیزید وقت راه شد خواب آمد ما…

ادامه مطلب

سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من

سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من سیر و ملول شد ز من خنب…

ادامه مطلب

سه روز شد که نگارین من دگرگونست

سه روز شد که نگارین من دگرگونست شکر ترش نبود آن شکر ترش چونست به چشمه‌ای که در او آب زندگانی بود سبو ببردم و…

ادامه مطلب

سلطان منی سلطان منی

سلطان منی سلطان منی و اندر دل و جان ایمان منی در من بدمی من زنده شوم یک جان چه بود صد جان منی نان…

ادامه مطلب

سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر

سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر طبله کالبد آورده‌ام آخر بنگر بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر شانه‌ها و شبه‌ها…

ادامه مطلب

سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد

سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد به جان رسید فلک از دعا و ناله من…

ادامه مطلب

ساقیا بی‌گه رسیدی می بده مردانه باش

ساقیا بی‌گه رسیدی می بده مردانه باش ساقی دیوانگانی همچو می دیوانه باش سر به سر پر کن قدح را موی را گنجا مده وان…

ادامه مطلب

ساقی تو شراب لامکان را

ساقی تو شراب لامکان را آن نام و نشان بی‌نشان را بفزا که فزایش روانی سرمست و روانه کن روان را یک بار دگر بیا…

ادامه مطلب

زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا

زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر تبارک و تعالی زهی فر زهی نور زهی شر زهی شور زهی…

ادامه مطلب

ز هر چیزی ملول است آن فضولی

ز هر چیزی ملول است آن فضولی ملولش کن خدایا از ملولی به قاصد تا بیاشوبد بجنگد بدو گفتم ملولی هست گولی بخورد آن بازی…

ادامه مطلب

ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات

ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات خیال تو چو درآید به سینه عاشق درون خانه…

ادامه مطلب

ز جام ساقی باقی چو خورده‌ای تو دلا

ز جام ساقی باقی چو خورده‌ای تو دلا که لحظه لحظه برآری ز عربده عللا مگر ز زهره شنیدی دلا به وقت صبوح که بزم…

ادامه مطلب

ز آتش شهوت برآوردم تو را

ز آتش شهوت برآوردم تو را و اندر آتش بازگستردم تو را از دل من زاده‌ای همچون سخن چون سخن من هم فروخوردم تو را…

ادامه مطلب

روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر

روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر باده نکوست لیکن ساقی ز می نکوتر هر بسته‌ای که باشد امروز برگشاید دل در مراد پیچد چون…

ادامه مطلب

روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود

روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود جان نبرد خود ز شیر روبه کور و کبود قاصد ره داد شیر ور نه کی باور کند…

ادامه مطلب

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما صحت تو صحت جان و…

ادامه مطلب

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان به…

ادامه مطلب

ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت

ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت گفت بس چند بود گفتمش از چند گذشت چون چنین است صنم پند مده عاشق را…

ادامه مطلب

دیدم رخ خوب گلشنی را

دیدم رخ خوب گلشنی را آن چشم و چراغ روشنی را آن قبله و سجده گاه جان را آن عشرت و جای ایمنی را دل…

ادامه مطلب

دوش دل عربده گر با کی بود

دوش دل عربده گر با کی بود مشت کی کردست دو چشمش کبود آن دل پرخواره ز عشق شراب هفت قدح از دگران برفزود مست…

ادامه مطلب

دم به دم از ره دل پیک خیالش رسدم

دم به دم از ره دل پیک خیالش رسدم تابشی نو به نو از حسن و جمالش رسدم یا رب این بوی طرب از طرف…

ادامه مطلب

دلا گر مرا تو ببینی ندانی

دلا گر مرا تو ببینی ندانی به جان آتشینم به رخ زعفرانی دل از دل بکندم که تا دل تو باشی ز جان هم بریدم…

ادامه مطلب

دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی

دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی ای عاشق الهی ناموس خلق خواهی ناموس و…

ادامه مطلب

دگربار دگربار ز زنجیر بجستم

دگربار دگربار ز زنجیر بجستم از این بند و از این دام زبون گیر بجستم فلک پیر دوتایی پر از سحر و دغایی به اقبال…

ادامه مطلب

درخت و برگ برآید ز خاک این گوید

درخت و برگ برآید ز خاک این گوید که خواجه هر چه بکاری تو را همان روید تو را اگر نفسی ماند جز که عشق…

ادامه مطلب

در طریقت دو صد کمین دارم

در طریقت دو صد کمین دارم لیک صد چشم خرده بین دارم این نشان‌ها که بر رخم پیداست دانک از شاه همنشین دارم آن یکی…

ادامه مطلب

در خون دلم رسید فتوی

در خون دلم رسید فتوی از جمله مفتیان معنی با خلق بگو که دور باشید از زرق من و فسوس دعوی با دل گفتم چنین…

ادامه مطلب

در این سرما و باران یار خوشتر

در این سرما و باران یار خوشتر نگار اندر کنار و عشق در سر نگار اندر کنار و چون نگاری لطیف و خوب و چست…

ادامه مطلب

خیک دل ما مشک تن ما

خیک دل ما مشک تن ما خوش نازکنان بر پشت سقا از چشمه جان پر کرد شکم کای تشنه بیا ای تشنه بیا سقا پنهان…

ادامه مطلب

خوش بود گر کاهلی یک سو نهی

خوش بود گر کاهلی یک سو نهی وز همه یاران تو زوتر برجهی هست سرتیزی شعار شیر نر هست دم داری در این ره روبهی…

ادامه مطلب

خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند

خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند دیوانه کجا خسبد دیوانه چه شب داند نی روز بود نی شب در مذهب دیوانه آن…

ادامه مطلب

خشمین بر آن کسی شو کز وی گزیر باشد

خشمین بر آن کسی شو کز وی گزیر باشد یا غیر خاک پایش کس دستگیر باشد گیرم کز او بگردی شاه و امیر و فردی…

ادامه مطلب

خداوند خداوندان اسرار

خداوند خداوندان اسرار زهی خورشید در خورشید انوار ز عشق حسن تو خوبان مه رو به رقص اندر مثال چرخ دوار چو بنمایی ز خوبی…

ادامه مطلب

حد البشیر بشاره یا جار

حد البشیر بشاره یا جار دهش الفؤاد بما حداه و حاروا سمعوا نداء الحق من فم طارق قرب الخیام الیکم و الدار و دنا کریم…

ادامه مطلب

چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست

چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست وین همه اوصاف رسوا معدنش آب و گلست از هوا و شهوت ای جان آب و گل…

ادامه مطلب

چون دل جانا بنشین بنشین

چون دل جانا بنشین بنشین چون جان بی‌جا بنشین بنشین بلکا دلکا کم کن یغما ای خوش سیما بنشین بنشین عمری گشتی همچون کشتی اندر…

ادامه مطلب

چون ببینی آفتاب از روی دلبر یاد کن

چون ببینی آفتاب از روی دلبر یاد کن چون ببینی ابر را از اشک چاکر یاد کن چون ببینی ماه نو را همچو من بگداخته…

ادامه مطلب

چو عشق آمد که جان با من سپاری

چو عشق آمد که جان با من سپاری چرا زوتر نگویی کآری آری جهان سوزید ز آتش‌های خوبان جمال عشق و روی عشق باری چو…

ادامه مطلب

چو بی گه آمدی باری درآ مردانه‌ای ساقی

چو بی گه آمدی باری درآ مردانه‌ای ساقی بپیما پنج پیمانه به یک پیمانه‌ای ساقی ز جام باده عرشی حصار فرش ویران کن پس آنگه…

ادامه مطلب

چهره شرمگین تو بستد شرمگان من

چهره شرمگین تو بستد شرمگان من شور تو کرد عاقبت فتنه و شر مکان من مه که نشانده تو است لابه کنان به پیش تو…

ادامه مطلب