ز باد حضرت قدسی بنفشه زار چه می‌شد

ز باد حضرت قدسی بنفشه زار چه می‌شد درخت‌های حقایق از آن بهار چه می‌شد دل از دیار خلایق بشد به شهر حقایق خدای داند…

ادامه مطلب

روی نیکت بد کند من نیک را بر بد نهم

روی نیکت بد کند من نیک را بر بد نهم عاشقی بس پخته‌ام این ننگ را بر خود نهم ننگ عاشق ننگ دارد از همه…

ادامه مطلب

روز باران است و ما جو می کنیم

روز باران است و ما جو می کنیم بر امید وصل دستی می زنیم ابرها آبستن از دریای عشق ما ز ابر عشق هم آبستنیم…

ادامه مطلب

رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری

رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری سوی دریای معانی که گرامی گهری برگذشتی ز بسی منزل اگر یادت هست مکن استیزه کز این…

ادامه مطلب

رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم

رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم هم بی‌دل و بیمارم هم عاشق و سرمستم صد گونه خلل دارم ای کاش یکی بودی با…

ادامه مطلب

رحم بر یار کی کند هم یار

رحم بر یار کی کند هم یار آه بیمار کی شنود بیمار اشک‌های بهار مشفق کو تا ز گل پر کنند دامن خار اکثروا ذکر…

ادامه مطلب

دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن

دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش…

ادامه مطلب

دی سحری بر گذری گفت مرا یار

دی سحری بر گذری گفت مرا یار شیفته و بی‌خبری چند از این کار چهره من رشک گل و دیده خود را کرده پر از…

ادامه مطلب

دود دل ما نشان سوداست

دود دل ما نشان سوداست وان دود که از دلست پیداست هر موج که می‌زند دل از خون آن دل نبود مگر که دریاست بیگانه…

ادامه مطلب

دلم را ناله سرنای باید

دلم را ناله سرنای باید که از سرنای بوی یار آید به جان خواهم نوای عاشقانه کز آن ناله جمال جان نماید همی‌نالم که از…

ادامه مطلب

دل من که باشد که تو را نباشد

دل من که باشد که تو را نباشد تن من کی باشد که فنا نباشد فلکش گرفتم چو مهش گرفتم چه زنند هر دو چو…

ادامه مطلب

دل بی‌قرار را گو که چو مستقر نداری

دل بی‌قرار را گو که چو مستقر نداری سوی مستقر اصلی ز چه رو سفر نداری به دم خوش سحرگه همه خلق زنده گردد تو…

ادامه مطلب

دزدید جمله رخت ما لولی و لولی زاده‌ای

دزدید جمله رخت ما لولی و لولی زاده‌ای در هیچ مسجد مکر او نگذاشته سجاده‌ای خرقه فلک ده شاخ از او برج قمر سوراخ از…

ادامه مطلب

به خدمت لبت آمد به انتجاع شکر

به خدمت لبت آمد به انتجاع شکر که از لب شکرین بخش یک دو صاع شکر تو ارتقا به سخا جو مگو نه گو آری…

ادامه مطلب

در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانی

در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانی بر روی تو نشیند ای ننگ زندگانی هر ذره‌ای دوان است تا زندگی بیابد تو ذره‌ای نداری آهنگ…

ادامه مطلب

در خانه خود یافتم از شاه نشانی

در خانه خود یافتم از شاه نشانی انگشتری لعل و کمر خاصه کانی دوش آمده بوده‌ست و مرا خواب ببرده آن شاه دلارامم و آن…

ادامه مطلب

دانی کامروز از چه زردم

دانی کامروز از چه زردم ای تو همه شب حریف نردم در نرد دل از تو متهم شد کو مهره ربود از نبردم گفتم که…

ادامه مطلب

خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم

خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم خویش را چون سرکه دیدم در شکر آمیختم کاسه پرزهر بودم سوی تریاق آمدم ساغری دردی بدم…

ادامه مطلب

خواجه غلط کرده‌ای در صفت یار خویش

خواجه غلط کرده‌ای در صفت یار خویش سست گمان بوده‌ای عاقبت کار خویش در هوس گلرخان سست زنخ گشته‌ای های اگر دیدیی روی چو گلنار…

ادامه مطلب

خنک آن جان که رود مست و خرامان بر او

خنک آن جان که رود مست و خرامان بر او برهد از خر تن در سفر مصدر او خلع نعلین کند وز خود و دنیا…

ادامه مطلب

خدایگان جمال و خلاصه خوبی

خدایگان جمال و خلاصه خوبی به جان و عقل درآمد به رسم گل کوبی بیا بیا که حیات و نجات خلق تویی بیا بیا که…

ادامه مطلب

حلقه دل زدم شبی در هوس سلام دل

حلقه دل زدم شبی در هوس سلام دل بانگ رسید کیست آن گفتم من غلام دل شعله نور آن قمر می‌زد از شکاف در بر…

ادامه مطلب

چیزی مگو که گنج نهانی خریده‌ام

چیزی مگو که گنج نهانی خریده‌ام جان داده‌ام ولیک جهانی خریده‌ام رویم چو زرگر است از او این سخن شنو دادم قراضه زر و کانی…

ادامه مطلب

چون عزم سفر کردی فی لطف امان الله

چون عزم سفر کردی فی لطف امان الله پیروز تو واگردی فی لطف امان الله ای شادکن دل‌ها اندر همه منزل‌ها در حسن و وفا…

ادامه مطلب

چون جغد بود اصلش کی صورت باز آید

چون جغد بود اصلش کی صورت باز آید چون سیر خورد مردم کی بوی پیاز آید چون افتد شیر نر از حمله حیز و غر…

ادامه مطلب

چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا

چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شد که…

ادامه مطلب

چو زد فراق تو بر سر مرا به نیرو سنگ

چو زد فراق تو بر سر مرا به نیرو سنگ رسید بر سر من بعد از آن ز هر سو سنگ هزار سنگ ز آفاق…

ادامه مطلب

چو او باشد دل دلسوز ما را

چو او باشد دل دلسوز ما را چه باشد شب چه باشد روز ما را که خورشید ار فروشد ار برآمد بس است این جان…

ادامه مطلب

چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم

چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم ز کشاکش چو کمانم به…

ادامه مطلب

چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد

چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد نگرد شتر به اشتر که بیا که ساربان شد ز چپ و ز راست بنگر به قطارهای…

ادامه مطلب

چند نهان داری آن خنده را

چند نهان داری آن خنده را آن مه تابنده فرخنده را بنده کند روی تو صد شاه را شاه کند خنده تو بنده را خنده…

ادامه مطلب

چنان مست است از آن دم جان آدم

چنان مست است از آن دم جان آدم که نشناسد از آن دم جان آدم ز شور اوست چندین جوش دریا ز سرمستی او مست…

ادامه مطلب

چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم

چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم پیش آن عید ازل جان بهر قربان می برم چون کبوترخانه جان‌ها از او معمور گشت…

ادامه مطلب

جمله یاران تو سنگند و توی مرجان چرا

جمله یاران تو سنگند و توی مرجان چرا آسمان با جملگان جسمست و با تو جان چرا چون تو آیی جزو جزوم جمله دستک می‌زنند…

ادامه مطلب

جانا نخست ما را مرد مدام گردان

جانا نخست ما را مرد مدام گردان وآنگه مدام درده ما را مدام گردان از ما و خدمت ما چیزی نیاید ای جان هم تو…

ادامه مطلب

جان من جان تو جانت جان من

جان من جان تو جانت جان من هیچ دیدستی دو جان در یک بدن ای تن ار بی‌او به صد جان زنده‌ای جان طلب کن…

ادامه مطلب

جامم بشکست ای جان پهلوش خلل دارد

جامم بشکست ای جان پهلوش خلل دارد در جمع چنین مستان جامی چه محل دارد گر بشکند این جامم من غصه نیاشامم جامی دگر آن…

ادامه مطلب

تو نور دیده جان یا دو دیده مایی

تو نور دیده جان یا دو دیده مایی که شعله شعله به نور بصر درافزایی تو آفتاب و دلم همچو سایه در پی تو دو…

ادامه مطلب

تو را در دلبری دستی تمامست

تو را در دلبری دستی تمامست مرا در بی‌دلی درد و سقامست بجز با روی خوبت عشقبازی حرامست و حرامست و حرامست همه فانی و…

ادامه مطلب

تو چرا جمله نبات و شکری

تو چرا جمله نبات و شکری تو چرا دلبر و شیرین نظری تو چرا همچو گل خندانی تو چرا تازه چو شاخ شجری تو به…

ادامه مطلب

تماشا مرو نک تماشا تویی

تماشا مرو نک تماشا تویی جهان و نهان و هویدا تویی چه این جا روی و چه آن جا روی که مقصود از این جا…

ادامه مطلب

تا نقش خیال دوست با ماست

تا نقش خیال دوست با ماست ما را همه عمر خود تماشاست آن جا که وصال دوستانست والله که میان خانه صحراست وان جا که…

ادامه مطلب

تا چه عشق است آن صنم را با دل پرخون شده

تا چه عشق است آن صنم را با دل پرخون شده هر زمان گوید که چونی ای دل بی‌چون شده دم به دم او کف…

ادامه مطلب

پیشتر آ ای صنم شنگ من

پیشتر آ ای صنم شنگ من ای صنم همدل و همرنگ من شیوه گری بین که دلم تنگ شد تا تو بگوییش که دلتنگ من…

ادامه مطلب

پریر آن چهره یارم چه خوش بود

پریر آن چهره یارم چه خوش بود عتاب و ناز دلدارم چه خوش بود به یادم نیست هیچ آن ماجراها ولیکن زین خبر دارم چه…

ادامه مطلب

بیخود شده‌ام لیکن بیخودتر از این خواهم

بیخود شده‌ام لیکن بیخودتر از این خواهم با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم من تاج نمی‌خواهم من تخت نمی‌خواهم در خدمتت افتاده…

ادامه مطلب

بیار ساقی بادت فدا سر و دستار

بیار ساقی بادت فدا سر و دستار ز هر کجا که دهد دست جام جان دست آر درآی مست و خرامان و ساغر اندر دست…

ادامه مطلب

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد چرا با آینه ما روگرانیم کریمان…

ادامه مطلب

بیا ای غم که تو بس باوفایی

بیا ای غم که تو بس باوفایی که ابر قطره‌های اشک‌هایی زنی درویش آمد سوی عباس که تعلیمم بده نوعی گدایی در حیلت خدا بر…

ادامه مطلب

بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن

بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن بی او نتوان شستن بی‌او نتوان خفتن ای حلقه زن این در در باز نتان کردن زیرا که…

ادامه مطلب