ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم

ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم یک حمله مردانه مستانه بکردیم تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم…

ادامه مطلب

ما ز بالاییم و بالا می رویم

ما ز بالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم ما از آن جا و از این جا نیستیم ما ز…

ادامه مطلب

مال است و زر است مکسب تن

مال است و زر است مکسب تن کسب دل دوستی فزودن بستان بی‌دوست هست زندان زندان با دوست هست گلشن گر لذت دوستی نبودی نی…

ادامه مطلب

مبارکی که بود در همه عروسی‌ها

مبارکی که بود در همه عروسی‌ها در این عروسی ما باد ای خدا تنها مبارکی شب قدر و ماه روزه و عید مبارکی ملاقات آدم…

ادامه مطلب

مرا اقبال خندانید آخر

مرا اقبال خندانید آخر عنان این سو بگردانید آخر زمانی مرغ دل بربسته پر بود بدادش پر و پرانید آخر زهی باغی که خندانید از…

ادامه مطلب

مرا در دل همی‌آید که من دل را کنم قربان

مرا در دل همی‌آید که من دل را کنم قربان نباید بددلی کردن بباید کردن این فرمان دل من می نیارامد که من با دل…

ادامه مطلب

مرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار

مرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار روح بخش هر قران و آفتاب هر دیار این جهان و آن جهان هر دو غلام امر تو گر…

ادامه مطلب

مست شدی عاقبت آمدی اندر میان

مست شدی عاقبت آمدی اندر میان مست ز خود می‌شوی کیست دگر در جهان عاقبت امر رست مرغ فلک از قفس عاقبت امر جست تیر…

ادامه مطلب

مشک و عنبر گر ز مشک زلف یارم بو کند

مشک و عنبر گر ز مشک زلف یارم بو کند بوی خود را واهلد در حال و زلفش بو کند کافر و مؤمن گر از…

ادامه مطلب

مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن

مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن چون زنی بر نام شمس الدین تبریزی بزن نام شمس الدین به گوشت بهتر است از جسم…

ادامه مطلب

مکن یار مکن یار مرو ای مه عیار

مکن یار مکن یار مرو ای مه عیار رخ فرخ خود را مپوشان به یکی بار تو دریای الهی همه خلق چو ماهی چو خشک…

ادامه مطلب

من اگر پرغم اگر خندانم

من اگر پرغم اگر خندانم عاشق دولت آن سلطانم هوس عشق ملک تاج من است اگرم تاج دهی نستانم رنگ شاخ گل او برگ من…

ادامه مطلب

من پای همی‌کوبم ای جان و جهان دستی

من پای همی‌کوبم ای جان و جهان دستی ای جان و جهان برجه از بهر دل مستی ای مست مکش محشر بازآی ز شور و…

ادامه مطلب

من ز گوش او بدزدم حلقه دیگر نهان

من ز گوش او بدزدم حلقه دیگر نهان تا نداند چشم دشمن ور بداند گو بدان بر رخم خطی نبشت و من نهان می داشتم…

ادامه مطلب

منم از جان خود بیزار بیزار

منم از جان خود بیزار بیزار اگر باشد تو را از بنده آزار مرا خود جان و دل بهر تو باید که قربان تو باشد…

ادامه مطلب

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد که روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد ز شادی و ز فرح در جهان…

ادامه مطلب

می گزید او آستین را شرمگین در آمدن

می گزید او آستین را شرمگین در آمدن بر سر کویی که پوشد جان‌ها حله بدن آن طرف رندان همه شب جامه‌ها را می کنند…

ادامه مطلب

می‌رسد یوسف مصری همه اقرار دهید

می‌رسد یوسف مصری همه اقرار دهید می‌خرامد چو دو صد تنگ شکر بار دهید جان بدان عشق سپارید و همه روح شوید وز پی صدقه…

ادامه مطلب

نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد

نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد آواره عشق ما آواره نخواهد شد آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز وان را…

ادامه مطلب

نسیت الیوم من عشقی صلاتی

نسیت الیوم من عشقی صلاتی فلا ادری عشائی من غداتی فوجهک سیدی! شمسی و بدری و نثری منک یاقوت الزکاة نداک سکرة الارواح طرا و…

ادامه مطلب

نگارا تو گلی یا جمله قندی

نگارا تو گلی یا جمله قندی که چون بینی مرا چون گل بخندی نگارا تو به بستان آن درختی که چون دیدم تو را بیخم…

ادامه مطلب

نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی

نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی تا صورت خاکی را در چرخ درآوردی ای آب چه می‌شویی وی باد چه می‌جویی ای رعد چه…

ادامه مطلب

نی نی به از این باید با دوست وفا کردن

نی نی به از این باید با دوست وفا کردن نی نی کم از این باید تقصیر و جفا کردن زخمی که زند دستت بر…

ادامه مطلب

هذا طبیبی، عند الدوآء

هذا طبیبی، عند الدوآء هذا حبیبی، عند الوء هذا لباسی، هذا کناسی هذا شرابی، هذا غذایی هذا انیسی، عندالفراق هذا خلاصی، عند البء قالوا تسلی،…

ادامه مطلب

هر چه آن خسرو کند شیرین کند

هر چه آن خسرو کند شیرین کند چون درخت تین که جمله تین کند هر کجا خطبه بخواند بر دو ضد همچو شیر و شهدشان…

ادامه مطلب

هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد

هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد همچو پره و قفل من چون جفت گردم با…

ادامه مطلب

هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد

هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد همچنان باشد کز سمع و بصر بگریزد زان خورد خون جگر عاشق زیرا شیر است شیردل کی…

ادامه مطلب

هزار بار کشیده‌ست عشق کافرخو

هزار بار کشیده‌ست عشق کافرخو شبم ز بام به حجره ز حجره تا سر کو شب آن چنان به گاه آمده که هی برخیز گرفته…

ادامه مطلب

هلا ای زهره زهرا بکش آن گوش زهرا را

هلا ای زهره زهرا بکش آن گوش زهرا را تقاضایی نهادستی در این جذبه دل ما را منم ناکام کام تو برای صید و دام…

ادامه مطلب

هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب

هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب که براق بر در آمد فاذا فرغت فانصب چو طریق بسته بودست و طمع گسسته بودست تو…

ادامه مطلب

هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب

هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب تن و دل ما مسخر او که می‌نپرد بجز بر او فما طلبوا سوی سقمی فطاب علی…

ادامه مطلب

همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر

همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر همه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردی منشین ز پای…

ادامه مطلب

واقعه‌ای بدیده‌ام لایق لطف و آفرین

واقعه‌ای بدیده‌ام لایق لطف و آفرین خیز معبرالزمان صورت خواب من ببین خواب بدیده‌ام قمر چیست قمر به خواب در زانک به خواب حل شود…

ادامه مطلب

وقتت خوش ای حبیبی، بشنو بحق یاری

وقتت خوش ای حبیبی، بشنو بحق یاری ارحم حنین قلبی لا تسع فی ضراری دل را مکن چو خاره، مگزین ز ما کناره یا منیة…

ادامه مطلب

یا ساقی اسقنی براح

یا ساقی اسقنی براح عجل فقد استضا صباحی واستنور جملة النواحی یا معتمدی و یا شفایی یا ساقیتی و نور عینی یا راحة مهجتی وزینی…

ادامه مطلب

یا من بنا قصر الکمال مشیدا

یا من بنا قصر الکمال مشیدا لا زال سعدا بالسعود مؤیدا هز القلوب و ردها بصدوده فغدا دماء العاشقین مبددا یا ساکنین محال العشق فی…

ادامه مطلب

یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین

یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین در پی سرو روان چشمه و گلزار بین برجه و کاهل مباش در ره عیش…

ادامه مطلب

یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند

یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند دیوانگان بندی زنجیرها دریدند بس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشان گویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدند…

ادامه مطلب

فدیتتک یا ستی الناسیه

فدیتتک یا ستی الناسیه الی کم تشد فم الخابیه الا فاملئی منه لی کاسه تذکرنی صفوه ناسیه فما کاسه منه الا نجی و تأتی باخت…

ادامه مطلب

کس بی‌کسی نماند می‌دان تو این قدر

کس بی‌کسی نماند می‌دان تو این قدر گر با یکی نسازی آید یکی دگر زین خانه گر روم من و خانه تهی کنم آید یکی…

ادامه مطلب

کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی

کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی که با صد رو طمع دارد ز روز عشق فردایی طمع دارند و نبودشان که شاه جان کند…

ادامه مطلب

قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند

قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند هین که آمد دود غم تا خلق را غمگین کند ای تو رنگ عافیت زیرا که…

ادامه مطلب

قبله امروز جز شهنشه نیست

قبله امروز جز شهنشه نیست هر که آید به در بگو ره نیست عذر گو وز بهانه آگه باش همه خفتند و یک کس آگه…

ادامه مطلب

در میان عاشقان عاقل مبا

در میان عاشقان عاقل مبا خاصه اندر عشق این لعلین قبا دور بادا عاقلان از عاشقان دور بادا بوی گلخن از صبا گر درآید عاقلی…

ادامه مطلب

غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را

غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را کو به یک جو برنسنجد هیچ صاحب تاج را اطلس و دیباج بافد عاشق از خون جگر تا…

ادامه مطلب

عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر

عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر هر که جز عاشقان ماهی بی‌آب دان مرده و پژمرده…

ادامه مطلب

عشقا تو را قاضی برم کاشکستیم همچون صنم

عشقا تو را قاضی برم کاشکستیم همچون صنم از من نخواهد کس گوا که شاهدم نی ضامنم مقضی تویی قاضی تویی مستقبل و ماضی تویی…

ادامه مطلب

عشق تو آورد قدح پر ز بلاها

عشق تو آورد قدح پر ز بلاها گفتم می می‌نخورم پیش تو شاها داد می معرفتش آن شکرستان مست شدم برد مرا تا به کجاها…

ادامه مطلب

عالم گرفت نورم بنگر به چشم‌هایم

عالم گرفت نورم بنگر به چشم‌هایم نامم بها نهادند گر چه که بی‌بهایم زان لقمه کس نخورده‌ست یک ذره زان نبرده‌ست بنگر به عزت من…

ادامه مطلب

عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند

عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند خوش به هر قطره دو صد گوهر جان بردارند همه از کار از آن روی معطل شده‌اند…

ادامه مطلب