دوش همه شب دوش همه شب

دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام افندی آخر شب شد آخر شب شد خوردم می از جام افندی شیر و شکر…

ادامه مطلب

دو چشم آهوانش شیرگیرست

دو چشم آهوانش شیرگیرست کز او بر من روان باران تیرست کمان ابروان و تیر مژگان گواهانند کو بر جان امیرست چو زلف درهمش درهم…

ادامه مطلب

دلارام نهان گشته ز غوغا

دلارام نهان گشته ز غوغا همه رفتند و خلوت شد برون آ برآور بنده را از غرقه خون فرح ده روی زردم را ز صفرا…

ادامه مطلب

دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم

دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم…

ادامه مطلب

دل آمد و دی به گوش جان گفت

دل آمد و دی به گوش جان گفت ای نام تو این که می‌نتان گفت درنده آنک گفت پیدا سوزنده آنک در نهان گفت چه…

ادامه مطلب

درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم

درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم تا نقش‌های خود را یک یک فروتراشیم از خویش خواب گردیم همرنگ آب گردیم ما شاخ یک…

ادامه مطلب

به خدایی که در ازل بوده‌ست

به خدایی که در ازل بوده‌ست حی و دانا و قادر و قیوم نور او شمع‌های عشق فروخت تا بشد صد هزار سر معلوم از…

ادامه مطلب

در دلت چیست عجب که چو شکر می‌خندی

در دلت چیست عجب که چو شکر می‌خندی دوش شب با کی بدی که چو سحر می‌خندی ای بهاری که جهان از دم تو خندان…

ادامه مطلب

در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی

در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی و اندر تتق غیبی صد یوسف کنعانی این صورت تن رفته و آن صورت جا مانده…

ادامه مطلب

دارد درویش نوش دیگر

دارد درویش نوش دیگر و اندر سر و چشم هوش دیگر در وقت سماع صوفیان را از عرش رسد خروش دیگر تو صورت این سماع…

ادامه مطلب

خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی

خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی جان پرانوار همچنانک تو دیدی از چمن یار صد روان مقدس در گل و گلزار همچنانک تو دیدی هر…

ادامه مطلب

خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند می‌دهی

خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند می‌دهی هست شکرلبی اگر سرکه به قند می‌دهی گر تو نمی‌خری مخر می به هوس همی‌خرم عاشق و…

ادامه مطلب

خلق می‌جنبند مانا روز شد

خلق می‌جنبند مانا روز شد روز را جان بخش جانا روز شد چند شب گشتیم ما و چند روز در غم و شادی تو تا…

ادامه مطلب

خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم

خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم شب و روز می بکوشم که برهنه را…

ادامه مطلب

حرام گشت از این پس فغان و غمخواری

حرام گشت از این پس فغان و غمخواری بهشت گشت جهان زانک تو جهان داری مثال ده که نروید ز سینه خار غمی مثال ده…

ادامه مطلب

چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند

چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند نیست عجب که از جنون صد چو مرا چنین کند بال برآرد این دلم چونک غمت پرک…

ادامه مطلب

چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم

چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم از معانی در معانی تا روم من خوشترم در معانی گم شدستم همچنین شیرینتر است سوی صورت…

ادامه مطلب

چون بزند گردنم سجده کند گردنش

چون بزند گردنم سجده کند گردنش شیر خورد خون من ذوق من از خوردنش هین هله شیر شکار پنجه ز من برمدار هین که هزاران…

ادامه مطلب

چو فرستاد عنایت به زمین مشعله‌ها را

چو فرستاد عنایت به زمین مشعله‌ها را که بدر پرده تن را و ببین مشعله‌ها را تو چرا منکر نوری مگر از اصل تو کوری…

ادامه مطلب

چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر

چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر ببست شمس و قمر پیش بندگیش کمر چو روی انور او گشت دیده دیده مقام دیدن حق…

ادامه مطلب

چو اسم شمس دین اسما تو دیدی

چو اسم شمس دین اسما تو دیدی خلاصه او است در اشیاء تو دیدی چه دارد عقل‌ها پیشش ز دانش برابر با سری کش پا…

ادامه مطلب

چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم

چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم میان مجلس جان حلقه حلقه می گردیم همی‌خوریم می جان به حضرت سلطان چنانک بی‌لب و ساغر…

ادامه مطلب

چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی

چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی چون شمع زنده باشی همچون شرر نخسپی درهای آسمان را شب سخت می‌گشاید نیک اختریت باشد گر…

ادامه مطلب

چند روی بی‌خبر آخر بنگر به بام

چند روی بی‌خبر آخر بنگر به بام بام چه باشد بگو بر فلک سبزفام تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان صد مه و صد…

ادامه مطلب

چمن جز عشق تو کاری ندارد

چمن جز عشق تو کاری ندارد وگر دارد چو من باری ندارد چه بی‌ذوقست آن کش عشق نبود چه مرده‌ست آن که او یاری ندارد…

ادامه مطلب

چرا منکر شدی ای میر کوران

چرا منکر شدی ای میر کوران نمی‌گویم که مجنون را مشوران تو می گویی که بنما غیبیان را ستیران را چه نسبت با ستوران در…

ادامه مطلب

جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان

جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان که بحر تلخ بود جای گوهر و مرجان وفای توست یکی بحر دیگر خوش خوار که چارجوی…

ادامه مطلب

جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی

جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی من دم نزنم زیرا دم می‌نزند ماهی بر خیمه این گردون تو دوش قنق بودی مه سجده همی‌کردت…

ادامه مطلب

جان خراباتی و عمر بهار

جان خراباتی و عمر بهار هین که بشد عمر چنین هوشیار جان و جهان جان مرا دست گیر چشم جهان حرف مرا گوش دار صورت…

ادامه مطلب

تویی نقشی که جان‌ها برنتابد

تویی نقشی که جان‌ها برنتابد که قند تو دهان‌ها برنتابد جهان گر چه که صد رو در تو دارد جمالت را جهان‌ها برنتابد روان گشتند…

ادامه مطلب

تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست

تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست چو باز زنده شدی زین سپس بدانی زیست هر آن کسی که چو ادریس مرد و بازآمد…

ادامه مطلب

تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را

تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را ز خون ما قصاصت را بجو این دم…

ادامه مطلب

تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او

تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او بشکن خمار را سر که سر همه شکست او بنواز نغمه تر به نشاط جام احمر…

ادامه مطلب

تشنه خویش کن مده آبم

تشنه خویش کن مده آبم عاشق خویش کن ببر خوابم تا شب و روز در نماز آیم ای خیال خوش تو محرابم گر خیال تو…

ادامه مطلب

تا که درآمد به باغ چهره گلنار تو

تا که درآمد به باغ چهره گلنار تو اه که چه سوز افکند در دل گل نار تو دود دل لاله‌ها ز آتش جان رنگ…

ادامه مطلب

تا به کی ای شکر چو تن بی‌دل و جان فغان کنم

تا به کی ای شکر چو تن بی‌دل و جان فغان کنم چند ز برگ ریز غم زرد شوم خزان کنم از غم و اندهان…

ادامه مطلب

پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم

پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم دیوانه چون نگردم زنجیر چون نگیرم چون باده تو خوردم من محو چون نگردم تو چون میی من…

ادامه مطلب

پرسید کسی که ره کدامست

پرسید کسی که ره کدامست گفتم کاین راه ترک کامست ای عاشق شاه دان که راهت در جست رضای آن همامست چون کام و مراد…

ادامه مطلب

بی‌برگی بستان بین کآمد دی دیوانه

بی‌برگی بستان بین کآمد دی دیوانه خوبان چمن رفتند از باغ سوی خانه زردی رخ بستان کز فرقت آن خوبان بستان شده گورستان زندان شده…

ادامه مطلب

بیا کز غیر تو بیزار گشتم

بیا کز غیر تو بیزار گشتم وگر خفته بدم بیدار گشتم بیا ای جان که تا روز قیامت مقیم خانه خمار گشتم ز پر و…

ادامه مطلب

بیا بیا که چو آب حیات درخوردی

بیا بیا که چو آب حیات درخوردی بیا بیا که شفا و دوای هر دردی بیا بیا که گلستان ثنات می‌گوید بیا بیا بنما کز…

ادامه مطلب

بیا ای جان نو داده جهان را

بیا ای جان نو داده جهان را ببر از کار عقل کاردان را چو تیرم تا نپرانی نپرم بیا بار دگر پر کن کمان را…

ادامه مطلب

بوی باغ و گلستان آید همی

بوی باغ و گلستان آید همی بوی یار مهربان آید همی از نثار جوهر یارم مرا آب دریا تا میان آید همی با خیال گلستانش…

ادامه مطلب

به من نگر به دو رخسار زعفرانی من

به من نگر به دو رخسار زعفرانی من به گونه گونه علامات آن جهانی من به جان پیر قدیمی که در نهاد من است که…

ادامه مطلب

به شکرخنده بتا نرخ شکر می‌شکنی

به شکرخنده بتا نرخ شکر می‌شکنی چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو تا ز شرم تو نریزد…

ادامه مطلب

ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته

ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته سرها بریده بی‌عدد در رزم تو پا کوفته چون عزم میدان زمین کردی…

ادامه مطلب

به حق و حرمت آنک همگان را جانی

به حق و حرمت آنک همگان را جانی قدحی پر کن از آنک صفتش می‌دانی همه را زیر و زبر کن نه زبر مان و…

ادامه مطلب

به جان تو که بگویی وطن کجا داری

به جان تو که بگویی وطن کجا داری که سخت فتنه عقلی و خصم هشیاری چو خارپشت سر اندرکشید عقل امروز که ساقی می گلگون…

ادامه مطلب

به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز

به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز دمی که شعشعه این جمال درتابد صد آفتاب…

ادامه مطلب

بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد

بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد چه نقش‌ها که ببازد چه حیله‌ها که بسازد به نقش…

ادامه مطلب