ای باد بی‌آرام ما با گل بگو پیغام ما

ای باد بی‌آرام ما با گل بگو پیغام ما کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا ای گل ز اصل شکری تو…

ادامه مطلب

ای آسمان که بر سر ما چرخ می‌زنی

ای آسمان که بر سر ما چرخ می‌زنی در عشق آفتاب تو همخرقه منی والله که عاشقی و بگویم نشان عشق بیرون و اندرون همه…

ادامه مطلب

آه که بار دگر آتش در من فتاد

آه که بار دگر آتش در من فتاد وین دل دیوانه باز روی به صحرا نهاد آه که دریای عشق بار دگر موج زد وز…

ادامه مطلب

آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش

آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش و آنک می‌کرد او کرانه در میان آوردمش آنک عشوه کار او بد عشوه‌ای بنمودمش و آنک…

ادامه مطلب

اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست

اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست تو ابر در او کش که بجز خصم قمر نیست ای خشک درختی که در…

ادامه مطلب

آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت

آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای وان…

ادامه مطلب

آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد

آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد وان کس که تو را بیند ای ماه چه غم دارد از رنگ بلور…

ادامه مطلب

آن ساعد سیمین را در گردن ما افکن

آن ساعد سیمین را در گردن ما افکن بر سینه ما بنشین ای جان منت مسکن سرمست شدم ای جان وز دست شدم ای جان…

ادامه مطلب

آن خانه که صد بار در او مایده خوردیم

آن خانه که صد بار در او مایده خوردیم بر گرد حوالی گه آن خانه بگردیم ماییم و حوالی گه آن خانه دولت ما نعمت…

ادامه مطلب

امسال بلبلان چه خبرها همی‌دهند

امسال بلبلان چه خبرها همی‌دهند یا رب به طوطیان چه شکرها همی‌دهند در باغ‌ها درآی تو امسال و درنگر کان شاخه‌های خشک چه برها همی‌دهند…

ادامه مطلب

امروز روز شادی و امسال سال لاغ

امروز روز شادی و امسال سال لاغ نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل چشم…

ادامه مطلب

آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت

آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت آمده‌ام بهار خوش پیش تو ای درخت…

ادامه مطلب

آمد ترش رویی دگر یا زمهریر است او مگر

آمد ترش رویی دگر یا زمهریر است او مگر برریز جامی بر سرش ای ساقی همچون شکر یا می دهش از بلبله یا خود به…

ادامه مطلب

الا هات حمرا کالعندم

الا هات حمرا کالعندم کانی ما زجتها عن دمی و یبدو سناها علی وجنتی اذا انحدرت کاسها عن فمی فطوبی لسکراء من مغنم و تعسا…

ادامه مطلب

اگر مرا تو ندانی بپرس از شب تاری

اگر مرا تو ندانی بپرس از شب تاری شبست محرم عاشق گواه ناله و زاری چه جای شب که هزاران نشانه دارد عاشق کمینه اشک…

ادامه مطلب

اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشد

اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشد گر این درخت بخندد از آن بهار چه باشد وگر به پیش من آید خیال یار که چونی…

ادامه مطلب

اگر تو نیستی در عاشقی خام

اگر تو نیستی در عاشقی خام بیا مگریز از یاران بدنام تو آن مرغی که میل دانه داری نباشد در جهان یک دانه بی‌دام مکن…

ادامه مطلب

اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی

اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی به تبریز آمدی این دم بیابان را بپیمودی بپر ای دل که پر…

ادامه مطلب

از هر چه ترنجیدی با دل تو بگو حالی

از هر چه ترنجیدی با دل تو بگو حالی کای دل تو نمی‌گفتی کز خویش شدم خالی این رنج چو در وا شد دعوی تو…

ادامه مطلب

از دلم صورت آن خوب ختن می‌نرود

از دلم صورت آن خوب ختن می‌نرود چاشنی شکر او ز دهن می‌نرود بالله ار شور کنم هر نفسی عیب مگیر گر برفت از دل…

ادامه مطلب

از بهر چه در غم و زحیرید

از بهر چه در غم و زحیرید وقت سفرست خر بگیرید خیزید روان شوید یاران تا همچو روان صفا پذیرید پران باشید در پی صید…

ادامه مطلب

از اصل چو حورزاد باشیم

از اصل چو حورزاد باشیم شاید که همیشه شاد باشیم ما داد طرب دهیم تا ما در عشق امیرداد باشیم چون عشق بنا نهاد ما…

ادامه مطلب

آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا

آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا صد هزاران سر سر جان شنیدستی دلا از ورای پرده‌ها تو گشته‌ای چون می از او پرده خوبان…

ادامه مطلب

کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم

کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم دیدم جمعیت تو چونک پریشان نشوم کوه ز کوهی برود سنگ ز سنگی بشود پس من اگر آدمیم…

ادامه مطلب

گر این سلطان ما را بنده باشی

گر این سلطان ما را بنده باشی همه گریند و تو در خنده باشی وگر غم پر شود اطراف عالم تو شاد و خرم و…

ادامه مطلب

گر تو ما را به جفای صنمان ترسانی

گر تو ما را به جفای صنمان ترسانی شکم گرسنگان را تو به نان ترسانی و به دشنام بتم آیی و تهدید دهی مردگان را…

ادامه مطلب

گر دم از شادی وگر از غم زنیم

گر دم از شادی وگر از غم زنیم جمع بنشینیم و دم با هم زنیم یار ما افزون رود افزون رویم یار ما گر کم…

ادامه مطلب

گر گمشدگان روزگاریم

گر گمشدگان روزگاریم ره یافتگان کوی یاریم گم گردد روزگار چون ما گر آتش دل بر او گماریم نی سر ماند نه عقل او را…

ادامه مطلب

گر نرگس خون خوارش دربند امانستی

گر نرگس خون خوارش دربند امانستی هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را هم ساغر سلطانی…

ادامه مطلب

گرمابه دهر جان فزا بود

گرمابه دهر جان فزا بود زیرا که در او پری ما بود مر پریان را ز حیرت او هر گوشه مقال و ماجرا بود عقلست…

ادامه مطلب

گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی

گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی گفتی قرار یابم خود بی‌قرار گشتی خضرت چرا نخوانم کآب حیات خوردی پیشت چرا نمیرم چون یار یار گشتی…

ادامه مطلب

گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد

گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد ور زان دو یکی کم شد ما را چه زیان دارد ای در غم بیهوده از بوده…

ادامه مطلب

ما آب دریم ما چه دانیم

ما آب دریم ما چه دانیم چه شور و شریم ما چه دانیم هر دم ز شراب بی‌نشانی خود مستتریم ما چه دانیم تا گوهر…

ادامه مطلب

ما سر و پنجه و قوت نه از این جان داریم

ما سر و پنجه و قوت نه از این جان داریم ما کر و فر سعادت نه ز کیوان داریم آتش دولت ما نیست ز…

ادامه مطلب

مادر عشق طفل عاشق را

مادر عشق طفل عاشق را پیش سلطان بی‌امان نبرد تا نشد بالغ و ز جان فارغ پیش آن جان جان جان نبرد روبه عقل گر…

ادامه مطلب

مبر رنج ای برادر خواجه سختست

مبر رنج ای برادر خواجه سختست به وقت داد و بخشش شوربختست اگر چه باغ را نیمی گرفته‌ست ولیکن سخت بی‌میوه درختست گشاده ابروست و…

ادامه مطلب

مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم

مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم وگر درم نگشایی مقیم درگاهم چو ماهیم که بیفکند موج بیرونش به غیر آب نباشد پناه و…

ادامه مطلب

مرا در خنده می‌آرد بهاری

مرا در خنده می‌آرد بهاری مرا سرگشته می‌دارد خماری مرا در چرخ آورده‌ست ماهی مرا بی‌یار گردانید یاری چو تاری گشتم از آواز چنگی نوایش…

ادامه مطلب

مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر

مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر پدر را نیک واقف دان از آن کژبازی مضمر تو گردی راست اولیتر از آنک کژ نهی…

ادامه مطلب

مست رسید آن بت بی‌باک من

مست رسید آن بت بی‌باک من دردکش و دلخوش و چالاک من گفت به من بنگر و دلشاد شو هیچ به خود منگر غمناک من…

ادامه مطلب

مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی

مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی چو طوفان بر سرم بارد از این سودا ز بالایی مسلمانان مسلمانان به هر روزی یکی شوری به کوی…

ادامه مطلب

مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن

مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن آتش از جرمم بیار و اندر استغفار زن ای کلیم عشق بر فرعون هستی حمله بر بر سر…

ادامه مطلب

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد که بی‌عنایت جان باغ چون لحد باشد چه ریشه برکنی از غصه و پشیمانی چو ریش عقل…

ادامه مطلب

من اشتر مست شهریارم

من اشتر مست شهریارم آن خایم کز گلو برآرم چون گلبن روی اوست خویم اشکوفه من بود نثارم چون بحر اگر ترش کنم رو پرگوهر…

ادامه مطلب

من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم

من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم نی بند خلق باشم نی از کسی تراشم مرغ گشاده پایم برگ…

ادامه مطلب

من رای درا تلالا نوره وسط الفؤاد

من رای درا تلالا نوره وسط الفؤاد بیننا و بینه قبل التجلی الف واد جاء من یحیی الموات و الرمیم و الرفات ایها الاموات قوموا…

ادامه مطلب

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی به عصا شکاف دریا که تو موسی…

ادامه مطلب

مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری

مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری اگر مه را جفا گویم بجنبان سر بگو آری مرا بر تخت خود بنشان دوزانو…

ادامه مطلب

می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا

می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا پیش آر نوشانوش را از…

ادامه مطلب

میر شکار من که مرا کرده‌ای شکار

میر شکار من که مرا کرده‌ای شکار بی‌تو نه عیش دارم و نه خواب و نه قرار دلدار من تویی سر بازار من تویی این…

ادامه مطلب