غزلیات – مولانا جلال الدین محمد بلخی
آه چه دیوانه شدم در طلب سلسلهای
آه چه دیوانه شدم در طلب سلسلهای در خم گردون فکنم هر نفسی غلغلهای زیر قدم میسپرم هر سحری بادیهای خون جگر میسپرم در طلب…
اندرآ عیش بیتو شادان نیست
اندرآ عیش بیتو شادان نیست کیست کو بنده تو از جان نیست ای تو در جان چو جان ما در تن سخت پنهان ولیک پنهان…
آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند
آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند و آنچ عشق تو کند شورش محشر نکند هر کی بیند رخ تو جانب گلشن نرود هر…
آن ماه کو ز خوبی بر جمله میدواند
آن ماه کو ز خوبی بر جمله میدواند ای عاشقان شما را پیغام میرساند سوی شما نبشت او بر روی بنده سطری خط خوان کیست…
آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه
آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه ای بارخدا بر ما نرمش کن و رحمش ده روزی که نریزد خون رنجیش بدید آمد جز…
آن را که به لطف سر بخاری
آن را که به لطف سر بخاری از عقل و معامله برآری از یک نظرت قیامتی خاست یا رب تو در آن نظر چه داری…
امیر دل همیگوید تو را گر تو دلی داری
امیر دل همیگوید تو را گر تو دلی داری که عاشق باش تا گیری ز نان و جامه بیزاری تو را گر قحط نان باشد…
امروز مرا چه شد چه دانم
امروز مرا چه شد چه دانم امروز من از سبک دلانم در دیده عقل بس مکینم در دیده عشق بیمکانم افسوس که ساکن زمینم انصاف…
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد گلها چون میان بندد بر جمله جهان خندد ای پرگل و…
آمد مه و لشکر ستاره
آمد مه و لشکر ستاره خورشید گریخت یک سواره آن مه که ز روز و شب برون است کو چشم که تا کند نظاره چشمی…
آمد آن خواجه سیماترش
آمد آن خواجه سیماترش وان شکرش گشته چو سرکا ترش با همگان روترش است ای عجب یا که به بیرون خوش و با ما ترش…
الا ای نقش روحانی چرا از ما گریزانی
الا ای نقش روحانی چرا از ما گریزانی تو خود از خانه آخر ز حال بنده می دانی به حق اشک گرم من به حق…
اگر عشقت به جای جان ندارم
اگر عشقت به جای جان ندارم به زلف کافرت ایمان ندارم چو گفتی ننگ می داری ز عشقم غم عشق تو را پنهان ندارم تو…
اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند
اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند به جای مفرش و بالی همه مشت و لگد بیند ازیرا خواب کژ بیند که آیینه خیالست…
اگر باده خوری باری ز دست دلبر ما خور
اگر باده خوری باری ز دست دلبر ما خور ز دست یار آتشروی عالم سوز زیبا خور نمیشاید که چون برقی به هر دم خرمنی…
آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن
آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن دوستان را شاد گردان دشمنان را کور کن از پس کوهی برآ و سنگها را لعل ساز بار…
از قصه حال ما نپرسی
از قصه حال ما نپرسی وز کشتن عاشقان نترسی ای گوهر عشق از چه بحری وی آتش عشق از چه درسی آن جا که تویی…
از دار ملک لم یزل ای شاه سلطان آمدی
از دار ملک لم یزل ای شاه سلطان آمدی بر قلب ماهان برزدی سنجق ز شاهان بستدی ماه آمدی از لامکان ای اصل کارستان جان…
از این درخت بدان شاخ و بر نمیبینی
از این درخت بدان شاخ و بر نمیبینی سه شاخ داری کور و کری و گرگینی میان آب دری و ز آب میپرسی میان گنج…
اخی رایت جمالا سبا القلوب سبا
اخی رایت جمالا سبا القلوب سبا و هل اتیک حدیث جلا العقول جلا الست من یتمنی الخلود فی طرب الا انتبه و تیقظ فقد اتاک…
کعبه جانها تویی گرد تو آرم طواف
کعبه جانها تویی گرد تو آرم طواف جغد نیم بر خراب هیچ ندارم طواف پیشه ندارم جز این کار ندارم جز این چون فلکم روز…
کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را
کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را ای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیا دست خود بر سر رنجور بنه که چونی از…
گر تنگ بدی این سینه من
گر تنگ بدی این سینه من روشن نشدی آیینه من ای خار گلی از روضه من دوزخ تبشی از کینه من خورشید جهان دارد اثری…
گر چپ و راست طعنه و تشنیع بیهدهست
گر چپ و راست طعنه و تشنیع بیهدهست از عشق برنگردد آن کس که دلشدهست مه نور میفشاند و سگ بانگ میکند مه را چه…
گر زان که نهای طالب جوینده شوی با ما
گر زان که نهای طالب جوینده شوی با ما ور زان که نهای مطرب گوینده شوی با ما گر زان که تو قارونی در عشق…
گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم
گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم ور لبش جور کند از بن دندان بکشم ور بسوزد دل مسکین مرا همچو سپند پای کوبان…
گرم درآ و دم مده باده بیار ای صنم
گرم درآ و دم مده باده بیار ای صنم لابه بنده گوش کن گوش مخار ای صنم فوق فلک مکان تو جان و روان روان…
گفتم به مهی کز تو صد گونه طرب دارم
گفتم به مهی کز تو صد گونه طرب دارم گفتا که به غیر آن صد چیز عجب دارم گفتم که در این بازی ما را…
گم شدن در گم شدن دین منست
گم شدن در گم شدن دین منست نیستی در هست آیین منست تا پیاده میروم در کوی دوست سبز خنگ چرخ در زین منست چون…
لاله ستانست از عکس تو هر شورهای
لاله ستانست از عکس تو هر شورهای عکس لبت شهد ساخت تلخی هر غورهای مصحف عشق تو را دوش بخواندم به خواب آه که چه…
ما در جهان موافقت کس نمیکنیم
ما در جهان موافقت کس نمیکنیم ما خانه زیر گنبد اطلس نمیکنیم مخمور و مست و تشنه و بسیارخوارهایم بس کردهاند جمله و ما بس…
ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم
ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم جان داده و دل بسته سودای دمشقیم زان صبح سعادت که بتابید از آن سو هر شام و…
ماها چو به چرخ دل برآیی
ماها چو به چرخ دل برآیی چون جان به تن جهان درآیی ماها چه لطیف و خوش لقایی ای ماه بگو که از کجایی داریم…
مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب
مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب عود را درسوز و بربط را بکوب این ننالد تا نکوبی بر رگش وان دگر در نفی…
مرا اندر جگر بنشست خاری
مرا اندر جگر بنشست خاری بحمدالله ز باغ او است باری یکی اقبال زفتی یافت جانم وگر چه شد تنم در عشق زاری کناری نیست…
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد قیامتهای پرآتش ز هر سویی برانگیزد دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد دو صد…
مرغ خانه با هما پر وا مکن
مرغ خانه با هما پر وا مکن پر نداری نیت صحرا مکن چون سمندر در دل آتش مرو وز مری تو خویش را رسوا مکن…
مستی سلامت میکند پنهان پیامت میکند
مستی سلامت میکند پنهان پیامت میکند آن کو دلش را بردهای جان هم غلامت میکند ای نیست کرده هست را بشنو سلام مست را مستی…
مطرب چو زخمهها را بر تار میکشانی
مطرب چو زخمهها را بر تار میکشانی این کاهلان ره را در کار میکشانی ای عشق چون درآیی در عالم جدایی این بازماندگان را تا…
مفروشید کمان و زره و تیغ زنان را
مفروشید کمان و زره و تیغ زنان را که سزا نیست سلحها بجز از تیغ زنان را چه کند بنده صورت کمر عشق خدا را…
مگردان روی خود ای دیده رویم
مگردان روی خود ای دیده رویم به من بنگر که تا از تو برویم سبوی جسمم از چشمهات پرآب است مکن ای سنگ دل مشکن…
من آن ماهم که اندر لامکانم
من آن ماهم که اندر لامکانم مجو بیرون مرا در عین جانم تو را هر کس به سوی خویش خواند تو را من جز به…
من چو در گور درون خفته همیفرسایم
من چو در گور درون خفته همیفرسایم چو بیایی به زیارت سره بیرون آیم نفخ صور منی و محشر من پس چه کنم مرده و…
من طربم طرب منم زهره زند نوای من
من طربم طرب منم زهره زند نوای من عشق میان عاشقان شیوه کند برای من عشق چو مست و خوش شود بیخود و کش مکش…
منم آن کس که نبینم بزنم فاخته گیرم
منم آن کس که نبینم بزنم فاخته گیرم من از آن خارکشانم که شود خار حریرم به کی مانم به کی مانم که سطرلاب جهانم…
موشکی صندوق را سوراخ کرد
موشکی صندوق را سوراخ کرد خواب گربه موش را گستاخ کرد اندر آتش افکنیم آن موش را همچنان کان مردک طباخ کرد گربه را و…
میان ما درآ ما عاشقانیم
میان ما درآ ما عاشقانیم که تا در باغ عشقت درکشانیم مقیم خانه ما شو چو سایه که ما خورشید را همسایگانیم چو جان اندر…
مینروم هیچ از این خانه من
مینروم هیچ از این خانه من در تک این خانه گرفتم وطن خانه یار من و دارالقرار کفر بود نیت بیرون شدن سر نهم آن…
ندا آمد به جان از چرخ پروین
ندا آمد به جان از چرخ پروین که بالا رو چو دردی پست منشین کسی اندر سفر چندین نماند جدا از شهر و از یاران…
نعره آن بلبلان از سوی بستان رسید
نعره آن بلبلان از سوی بستان رسید صورت بستان نهان بوی گلستان بدید باد صبا میوزد از سر زلف نگار فعل صبا ظاهرست لیک صبا…