باغ حسن از گل رخسار تو دارد رونق

باغ حسن از گل رخسار تو دارد رونق کشور عشق بتیغ مژه ات یافت نسق سالک راه ترا خون جگر زاد سفر مصحف روی ترا…

ادامه مطلب

ای که گویی که دلت خون نشود چون نشود

ای که گویی که دلت خون نشود چون نشود چه دلست آنکه ز بیداد بتان خون نشود رونق حسن تو هر چند که افزون گردد…

ادامه مطلب

امید بود که خواهد جفای یارم کشت

امید بود که خواهد جفای یارم کشت نکرد یار جفایی در انتظارم کشت نکرد گر چه بهر وعده که کرد وفا هزار شکر که باری…

ادامه مطلب

از آن دو پاره بانگشت معجزت شد ماه

از آن دو پاره بانگشت معجزت شد ماه که باشد از پی اثبات دعویت دو گواه شکاف ماه ز انگشت تست یا در سیر میان…

ادامه مطلب

هست می گویند خالی آن غدار آل را

هست می گویند خالی آن غدار آل را چشم کی برداشتم ز ابرو که بینم خال را چشم بگشادی ندیدم مرغ دل را جای خود…

ادامه مطلب

نیست تا صبح بجز فکر تو کارم همه شب

نیست تا صبح بجز فکر تو کارم همه شب کارم اینست جز این کار ندارم همه شب همه روزم شده شب اختر آن شبها اشک…

ادامه مطلب

نه آنچنان شده محو خیال آن دهنم

نه آنچنان شده محو خیال آن دهنم که کس نشان ز وجودم دهد بجز سخنم خیال موی میان بتان ضعیفم ساخت چنانکه گشت گران بار…

ادامه مطلب

ندانستم که آن ماه آن چنین راه ستم گیرد

ندانستم که آن ماه آن چنین راه ستم گیرد شود سرکش ز پا افتادگان را دست کم گیرد قدم تا چند از بار غم آن…

ادامه مطلب

مه دلاک من آیینه اهل نظر است

مه دلاک من آیینه اهل نظر است هر زمان صید کسی کرده بشکل دگر است در تمنای وصال دم تیغش همه دم عاشقان را تن…

ادامه مطلب

محتاج وصال تو که باشد که نباشد

محتاج وصال تو که باشد که نباشد مشتاق جمال تو که باشد که نباشد دیوانه بکویت ز که آید که نیاید آشفته حال تو که…

ادامه مطلب

گه جولان غبار انگیز از آن شد رخش جانانم

گه جولان غبار انگیز از آن شد رخش جانانم که زد دستی و گرد تن فشاند از دامن جانم ز کف دامان رسوایی نخواهم داد…

ادامه مطلب

گر چشم برخسار تو صد بار گشادم

گر چشم برخسار تو صد بار گشادم هر بار دو صد سیل برخسار گشادم فریاد کنان راز دلم پیش تو بگشاد هر سیل که از…

ادامه مطلب

غیر ناکامی ز محبوبان مرا مطلوب نیست

غیر ناکامی ز محبوبان مرا مطلوب نیست عاشقان را کام دل جستن ز خوبان خوب نیست چون ندیدم صد جفا از یار می خواهم وفا…

ادامه مطلب

طعنه اغیار بهر یار می باید کشید

طعنه اغیار بهر یار می باید کشید یار باید طعنه اغیار می باید کشید هیچ یاری بی جفای طعنه اغیار نیست بهر یک گل محنت…

ادامه مطلب

سوخت دل صد قطره خون در چشم تر دارد هنوز

سوخت دل صد قطره خون در چشم تر دارد هنوز مرد آتش شعله با صد شرر دارد هنوز چشمها بگشاده بر رویم ز خوناب جگر…

ادامه مطلب

زدی چو در دلم آتش مکش چو شعله سر از من

زدی چو در دلم آتش مکش چو شعله سر از من چو شمع سوختنم بین مباش بی خبر از من نشان عشق تو سوز دل…

ادامه مطلب

رنجیدم از دل خواهمش زلف ستمکاری برد

رنجیدم از دل خواهمش زلف ستمکاری برد گردد هزاران پاره و هر پاره را تاری برد تنها نه یار من همین با من ندارد یاری…

ادامه مطلب

دلا آن به که چون با خوب رویان همنشین باشی

دلا آن به که چون با خوب رویان همنشین باشی نباشی غافل از ایام دوری دوربین باشی مرا ای اشک هر دم پیش مردم می…

ادامه مطلب

در هستی بقفل نیستی بر خود چنان بستم

در هستی بقفل نیستی بر خود چنان بستم که فرقی نیست پیش هر که هست از نیست تا هستم به پیمانه شکستن داد صد پیمان…

ادامه مطلب

داریم در زمانه بد طالع زبون

داریم در زمانه بد طالع زبون طالع چنین زمانه چنان چون کنم چون خور نیست هر سحر پی آزار ما فلک دستی ز آستین جفا…

ادامه مطلب

چو مشاطه بدست آن چین زلف خم بخم گیرد

چو مشاطه بدست آن چین زلف خم بخم گیرد بچین از رشک دستش نافه را درد شکم گیرد بیاد بوی زلفش جان من تا کی…

ادامه مطلب

چشم بگشادم ببالایت بلا دیدم ترا

چشم بگشادم ببالایت بلا دیدم ترا بیخودم کردی نمی دانم کجا دیدم ترا از تو در طفلی جفا می دیدم اما اندکی در جوانی محض…

ادامه مطلب

تا کی اسیر سلسله غم شود دلم

تا کی اسیر سلسله غم شود دلم پر غم از آن دو گیسوی پر خم شود دلم انداخته مرا بغم گیسوان تو یارب چو گیسوان…

ادامه مطلب

بی غرض در هستیم آتش نزد شوق گلی

بی غرض در هستیم آتش نزد شوق گلی کرد از خاکسترم هر ذره را بلبلی ای صبا گم شد دل آشفته ام بالله بجو مو…

ادامه مطلب

به دردم یارب آن بی‌درد درمان می‌کند یا نه

به دردم یارب آن بی‌درد درمان می‌کند یا نه گرفتارم به دردی چارهٔ آن می‌کند یا نه زدم در رشتهٔ جان آتشی اما نمی‌دانم مرا…

ادامه مطلب

بر باد مده سلسله مشک فشان را

بر باد مده سلسله مشک فشان را مگشای ز پیوند تنم رشته جان را راز تو نهانست مرا در دل و ترسم چشم ترم اظهار…

ادامه مطلب

باز در دل ز غم عشق ملالی دارم

باز در دل ز غم عشق ملالی دارم چه دهم شرح چه گویم که چه حالی دارم فکرم اینست که یابم ز بلای تو نجات…

ادامه مطلب

ای که تا یار منی در پی آزار منی

ای که تا یار منی در پی آزار منی کشم آزار ترا چون نکشم یار منی سر ز سنگ ستم و تیغ جفایت نکشم دلبر…

ادامه مطلب

اگر میرم نخواهد کم شد آب چشم نمناکم

اگر میرم نخواهد کم شد آب چشم نمناکم بهر سو چشمه خواهد روان شد از سر خاکم بامیدی که جا در پهلویش سازم شدم راضی…

ادامه مطلب

آتشین رویی کز او چون شمع با چشم ترم

آتشین رویی کز او چون شمع با چشم ترم زنده خواهم شد پس از مردن گر آید بر سرم سوختم ناصح مده پندم مبادا کز…

ادامه مطلب

هوای خاک درت باز در سر افتادست

هوای خاک درت باز در سر افتادست ز هر چه هست مرا این هوا در افتادست مرا چه کار به از آه و ناله است…

ادامه مطلب

نی همین صد روزن از تیر تو بر جسم من است

نی همین صد روزن از تیر تو بر جسم من است سایه ام را هم ازو صد داغ چون من بر تن است بی رخت…

ادامه مطلب

نه از عارست گر آن مه نیارد بر زبان ما را

نه از عارست گر آن مه نیارد بر زبان ما را چه گوید چون بپرسد نیست چون نام و نشان ما را فلک چنگیست خم…

ادامه مطلب

نشان تیر آهم گشته‌ای آسمان شب‌ها

نشان تیر آهم گشته‌ای آسمان شب‌ها ترا بر سینه پیکان‌هاست هرسو نیست کوکب‌ها دل بی‌خود درون سینه دارد فکر زلفینت بسان مرده کش مونس قبرند…

ادامه مطلب

منم که بی‌تو گرفتار صد بلا شده‌ام

منم که بی‌تو گرفتار صد بلا شده‌ام به صد بلا ز فراق تو مبتلا شده‌ام مگر به قوت ضعف بدن رسم جایی چنین که در…

ادامه مطلب

ماه من نخل قدت سرو خرامان منست

ماه من نخل قدت سرو خرامان منست سرو من ماه رخت شمع شبستان منست می کند حال مرا هجر تو بد وصل تو خوش هجر…

ادامه مطلب

گل بباغ آمد ولی از عمر خود کامی نیافت

گل بباغ آمد ولی از عمر خود کامی نیافت خارها در زیر پهلو داشت آرامی نیافت کرد بلبل پیش گل بنیاد درد دل بسی زود…

ادامه مطلب

گر بند بند ما چو نی از هم جدا کنند

گر بند بند ما چو نی از هم جدا کنند به زانکه در غمت ز فغان منع ما کنند خوبان نمی کنند وفایی بعاشقان خوبند…

ادامه مطلب

غمت روز تنهاییم یار بس

غمت روز تنهاییم یار بس شبم هم نفس ناله زار بس مرا مایه خرمی روز غم دل خسته و جان افکار بس چه کار آیدم…

ادامه مطلب

طمع جور دلم زان بت بدخو دارد

طمع جور دلم زان بت بدخو دارد ز بتان آنچه دلم می طلبد او دارد باید از حلقه زنجیر جنون سر نکشد هر که در…

ادامه مطلب

سنگ بیداد بتان آیینه دل را شکست

سنگ بیداد بتان آیینه دل را شکست هر تمنایی که در دل داشتم صورت نبست وصل آن مه گر میسر نیست ما را دور نیست…

ادامه مطلب

زبان مرغ می داند مگر گل

زبان مرغ می داند مگر گل که دارد گوش بر فریاد بلبل مگر جانی ندارد گل که دارد بآه بلبلان چندین تحمل ز عاشق می…

ادامه مطلب

روزگاری شد ز کویت درد سر کم کرده ایم

روزگاری شد ز کویت درد سر کم کرده ایم سویت از بیم رقیبانت گذر کم کرده ایم ناله ما را از سگان کوی او شرمنده…

ادامه مطلب

دل که سوزان بود خندان از رخ آن ماه شد

دل که سوزان بود خندان از رخ آن ماه شد آنچنان کآتش گل از فیض خلیل الله شد سینه تنگم دل خون گشته را در…

ادامه مطلب

در هجر یار حال دل زار مشکل است

در هجر یار حال دل زار مشکل است زین حال واقف ار نشود یار مشکل است آسان بوصل یار رسیدن توان ولی در وصل یار…

ادامه مطلب

خوش آنکه غم سیم‌بری داشته باشد

خوش آنکه غم سیم‌بری داشته باشد وز غم همه‌دم چشم تری داشته باشد صاحب‌نظر آنست که چون چشم گشاید با ماه‌لقایی نظری داشته باشد ثابت‌قدم…

ادامه مطلب

چون شمع سوخت آتش محنت تن مرا

چون شمع سوخت آتش محنت تن مرا غم پاره پاره ساخت دل روشن مرا بر من بسوخت در غم عشقت دل رقیب شادم که غم…

ادامه مطلب

چشمی بگشا سوی من و زاری من بین

چشمی بگشا سوی من و زاری من بین در دام غم عشق گرفتاری من بین از جور و جفا مردم و آهی نکشیدم آزار رقیبان…

ادامه مطلب

تا غایبی تو مجلس ما را حضور نیست

تا غایبی تو مجلس ما را حضور نیست دور از تو بی حضوری عشاق دور نیست رفتی و رفت تاب و توان از تن ضعیف…

ادامه مطلب

بی خط سبزت شبی هر جا که منزل داشتم

بی خط سبزت شبی هر جا که منزل داشتم تا سحر چون سبزه پا از رشک در گل داشتم دوش شمعی بود همرازم که از…

ادامه مطلب