به دشمن یارئی در قتل خود از یار می‌فهمم

به دشمن یارئی در قتل خود از یار می‌فهمم اشارتها که هست از هر طرف در کار می‌فهمم ازین بی‌وقت مجلس بر شکستن در هلاک…

ادامه مطلب

به گوشم مژدهٔ وصل از در و دیوار می‌آید

به گوشم مژدهٔ وصل از در و دیوار می‌آید دلم هم میتپد الله امشب یار می‌آید سپند آتش شوقم که هردم هاتفی دیگر بگوشم می‌زند…

ادامه مطلب

پا چون کشم ز کوی تو کانجا زمان زمان

پا چون کشم ز کوی تو کانجا زمان زمان می‌آورد کشاکش عشقم کشان کشان جان زار و تن نزار شد از بس که می‌رسد جور…

ادامه مطلب

تا همتم به دست طلب زد در بلا

تا همتم به دست طلب زد در بلا دربست شد مسخر من کشور بلا دست قضا به مژده کلاه از سرم ربود چون می‌نهاد بر…

ادامه مطلب

چشمت چو شهر غمزه را آرایش مژگان کند

چشمت چو شهر غمزه را آرایش مژگان کند صد رخنه زین آئین مرا در کشور ایمان کند از کشتکان شهری پر و خلق از پی…

ادامه مطلب

چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد

چو تو را به قصد جولان سم بادپا بجنبد لب سنگ خاره شاید که پی دعا بجنبد چو به محشر اندر آئی دو جهان بناز…

ادامه مطلب

چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن

چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن تا ابد با خود به این قیدم قوی پیوند کن ای گل رعنا برای عندلیب بی‌نصیب نیست…

ادامه مطلب

حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب

حسن روزافزون نگر کان خسرو زرین طناب دی هلالی بود و امشب ماه و امروز افتاب بود در خرگه نقاب افکنده و محجوب لیک دوش…

ادامه مطلب

دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی

دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی بی قید شهریاری بی‌سکه پادشاهی قیمت بزرگ دری اختر بلند خردی خورشید شعلهٔ شمسی آفاق سوزماهی…

ادامه مطلب

دست به دست همچو گل آن بت مست می‌رود

دست به دست همچو گل آن بت مست می‌رود گر ز پیش نمی‌روم کار ز دست می‌رود من به رهش چو بی‌دلان رفته ز دست…

ادامه مطلب

دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمی‌گنجد

دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمی‌گنجد غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمی‌گنجد چو گرد آید جهانی غم به دل گنجد…

ادامه مطلب

دی به شیرین عشوه هر دم سوی من دیدن چه بود

دی به شیرین عشوه هر دم سوی من دیدن چه بود وز پی آن زهر از ابرو چکانیدن چه بود گر نبودی بر سر آتش…

ادامه مطلب

رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی

رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی در دیده ماند اشکی و آن نیز رفتنی آن تن ز پافتاد که در زیر بار عشق از…

ادامه مطلب

ز تب نالان شدی جانان عاشق

ز تب نالان شدی جانان عاشق بلا گردان جانت جان عاشق ز سوز نالهٔ عاشق گدازت به گردون می‌رسد افغان عاشق تب گرم تو عالم…

ادامه مطلب

زان آستان که قبلهٔ ارباب دولت است

زان آستان که قبلهٔ ارباب دولت است محرومی من از عدم قابلیت است چشمم ز عین بی‌بصری مانده بی‌نصیب زان خاک در که سرمهٔ اهل…

ادامه مطلب

زهی ز دست کرم گسترت کرم باران

زهی ز دست کرم گسترت کرم باران فدای دست و دلت جان این درم داران به رنگ دست تو ابری ندیده چشم فلک که سیم…

ادامه مطلب

سخن کز حال خود گویم ز حرفم بوی درد آید

سخن کز حال خود گویم ز حرفم بوی درد آید بلی حال دگر دارد سخن کز روی درد آید چنان خو کرده با دردش دل…

ادامه مطلب

شغل دهقان چیست ز آب و گل نهال انگیختن

شغل دهقان چیست ز آب و گل نهال انگیختن صنع یزدان نخل با این اعتدال انگیختن بهترین وجهی است در یکتائی دهقان صنع آن دو…

ادامه مطلب

عاشقان نرد محبت چو به دلبر بازند

عاشقان نرد محبت چو به دلبر بازند شرط عشق است که اول دل و دین دربازند آن چه جان دو جهان افکند آسان بگرو نرد…

ادامه مطلب

قاصد رساند مژده که جانان ما رسید

قاصد رساند مژده که جانان ما رسید ای درد وای بر تو که درمان ما رسید خوش وداع دیده کن ای اشک کز سفر سیلاب…

ادامه مطلب

کو اجل تا من نقاب تن ز جان خود کشم

کو اجل تا من نقاب تن ز جان خود کشم بی‌حجاب این تحفه پیش دلستان خود کشم بار دیگر خاک‌پایش گر به دست افتد مرا…

ادامه مطلب

گر من به مردن دل نهم آسوده جانی را چه غم

گر من به مردن دل نهم آسوده جانی را چه غم وز مهر من گرجان دهم نامهربانی را چه غم از تلخی هجرم چه باک…

ادامه مطلب

گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد

گه رفتن آن پری رو بوداع ما نیامد شه حسن بود آری بدر گدا نیامد چو شنیدم از رقیبان خبر عزیمت او دلم آن چنان…

ادامه مطلب

مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی

مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی غم جهان همه بر من گماشتی رفتی سواد خط مژه‌ام زان فراق نامه سترد که در وداع بنامم…

ادامه مطلب

من منفعل که پیشت دو جهان گناه دارم

من منفعل که پیشت دو جهان گناه دارم بچه روی عذر گویم که رخ سیاه دارم من اگر گناه‌کارم تو به عفو کار خود کن…

ادامه مطلب

نکشد ناز مسیح آن که تو جانش باشی

نکشد ناز مسیح آن که تو جانش باشی در عنان گیری عمر گذرانش باشی یارب آن چشم که باشد که تو با این همه شرم…

ادامه مطلب

هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت

هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم که بر هربی…

ادامه مطلب

یک صبح ببام آی و ز رخ پرده برانداز

یک صبح ببام آی و ز رخ پرده برانداز آوازه به عالم زن و خورشید برانداز زه شد چو کمان تو پی کشتن مردم گوزه…

ادامه مطلب

از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد

از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد کز خجلت تو خاک مذلت به سر نکرد برق اجل به خرمنی آتش نزد دلیل تا مشورت…

ادامه مطلب

افکنده ره به کلبهٔ درویش خاکسار

افکنده ره به کلبهٔ درویش خاکسار سلطان شاه مشرب جم قدر کامکار در چشم دهر کرد ز چرخم بزرگتر کوچک نوازی که نمود آن بزرگوار…

ادامه مطلب

آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش

آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش و آن خیرگی و طرف کله برشکستنش آن تیر غمزه پرکش و از منتظر کشی است موقوف…

ادامه مطلب

ای ابرویت به وقت اشارت زبان حسن

ای ابرویت به وقت اشارت زبان حسن شهرت ده زبان دگر در زمان حسن ز آمد شد خیال تو در شاه راه چشم از یکدگر…

ادامه مطلب

ای رشگ بتان به کج کلاهی

ای رشگ بتان به کج کلاهی قربان سرت شوم اللهی تو بسته میان به کشتن من من بسته کمر به عذرخواهی روی تو ز باده…

ادامه مطلب

ای گل خودرو چه بد کردم که خوارم ساختی

ای گل خودرو چه بد کردم که خوارم ساختی آبرویم بردی و بی‌اعتبارم ساختی اختیار کشتنم دادی به دست مدعی در هلاک خویشتن بی‌اختیارم ساختی…

ادامه مطلب

آینهٔ جان به جز آن روی نیست

آینهٔ جان به جز آن روی نیست سلسلهٔ دل به جز آن موی نیست رخ اگر اینست که آن ماه راست روی دگر ماه وشان…

ادامه مطلب

باز بر من نظر افکنده شکار اندازی

باز بر من نظر افکنده شکار اندازی به شکار آمده در دشت دلم شهبازی کرده از گوشه کنارم هدف ناوک ناز گوشه چشم خدنگ افکن…

ادامه مطلب

بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی

بریدی از من آن پیوند با بدخواه هم کردی عفی‌الله خوب رفتی لطف فرمودی کرم کردی شکستی از ستم پیمان چون من نیک‌خواهی را تکلف…

ادامه مطلب

بعد هزار انتظار این فلک بی وفا

بعد هزار انتظار این فلک بی وفا شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا وه که ز کین می‌کند هر بدو روزم سپهر با تو…

ادامه مطلب

به رهی کان سفری سرو روان خواهد شد

به رهی کان سفری سرو روان خواهد شد هر قدم منزل صد قافله جان خواهد شد بر زمین رخش قمر نعل چو خواهد راندن همهٔ…

ادامه مطلب

به من حیفست شمشیر سیاست‌دار عبرت هم

به من حیفست شمشیر سیاست‌دار عبرت هم که بردم جان ز هجر و می‌برم نام محبت هم یک امشب زنده‌ام از بردن نامت مکن منعم…

ادامه مطلب

بی‌وفا یارا وفا و یاریت معلوم شد

بی‌وفا یارا وفا و یاریت معلوم شد داشتی دست از دلم دلداریت معلوم شد شد رقیبم خصم و گفتنی جانبت دارم نگاه آخرم کشتی و…

ادامه مطلب

تائبم از می به دور نرگس غماز او

تائبم از می به دور نرگس غماز او تا نگویم در سر مستی به مردم راز او می‌شوم غمگین اگر سوی خود آوازم کند زان…

ادامه مطلب

چراغی آمد و بر آفتاب پهلو زد

چراغی آمد و بر آفتاب پهلو زد که دست حسن ویش صد طپانچه بر رو زد بر این شکار به صد اهتمام اگرچه کشید شکار…

ادامه مطلب

چو غافل از اجل صیدی سوی صیاد می‌آید

چو غافل از اجل صیدی سوی صیاد می‌آید نخستین رفتن خویشم در آن کو یاد می‌آید من پا بسته روز وعده‌ات آن مضطرب صیدم که…

ادامه مطلب

چون طلوع آن آفتاب از مطلع اقبال کرد

چون طلوع آن آفتاب از مطلع اقبال کرد ماند تن از شعف و جان از ذوق استقبال کرد ترک ما ناکرده از بهر سفر پا…

ادامه مطلب

خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید

خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید یا مجوئید نشان از من سرگشته دگر یا به آن راه…

ادامه مطلب

خوش آن شبی که ز رویش نقاب برخیزد

خوش آن شبی که ز رویش نقاب برخیزد گشاده روی سحرگه ز خواب برخیزد علی‌الصباح نشیند چو مه به مجلس می شبانه با رخ چون…

ادامه مطلب

درین کز دل بدی با من شکی نیست

درین کز دل بدی با من شکی نیست که خوبان را زبان با دل یکی نیست چو نی یک استخوانم نیست درتن که بر وی…

ادامه مطلب

دو دل ربا که بلای دلند و آفت دین

دو دل ربا که بلای دلند و آفت دین دلم به غمزه آن رفت و دین به عشوهٔ این یکی ز غایت عرفان گلیست پرده‌گشا…

ادامه مطلب

دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود

دی ز شوخی بر من آن توسن دوانیدن چه بود نارسیده بر سر من باز گردیدن چه بود تشنه‌ای را کز تمنا عاقبت میسوختی آب…

ادامه مطلب