غزلیات – محتشم کاشانی
آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند
آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند دوستان بی موجبی با دوستداران این کنند در ره رخشت فتادم خاک من دادی به باد…
اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی
اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی ز بیدادی که بر من کرده باشی منفعل گردی مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که…
امشب دگر حریف شرابت که بوده است
امشب دگر حریف شرابت که بوده است تا روز پردهسوز حجابت که بوده است آن دم که دور گشته و ساقی تو بودهای پیشت که…
آهوی او که بود بیشه دل صیدگهش
آهوی او که بود بیشه دل صیدگهش میگدازد جگر شیر ز طرز نگهش از بدآموزی آن غمزه نمیگردد سیر ناز کافتاده به دنبالهٔ چشم سیهش…
ای در درون جان ز دل من کرانه چیست
ای در درون جان ز دل من کرانه چیست جائی چنین کراست درون آبهانه چیست در هر زمان زمانه به شغلی قیام داشت جز عشق…
ای شمع بتان تا کی بر گرد درت گردم
ای شمع بتان تا کی بر گرد درت گردم پروانهٔ خویشم کن تا گرد سرت گردم دست همه از نخلت پرمیوه و بس خندان گستاخ…
این چه چوگان سر زلف و چه گوی ذقن است
این چه چوگان سر زلف و چه گوی ذقن است این چه ترکانه قباپوشی و لطف بدن است این چه ابروست که پیوسته اشارت فرماست…
باز امشب ز اقتضای شوخ طبعیهای او
باز امشب ز اقتضای شوخ طبعیهای او بر سر غوغاست با من چشم بر غوغای او در حجابست از لب و گوش آن چه میگوید…
بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم
بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم سگ کویت به فغان آمد رسوا گشتم طوطی ناطقهام قوت گفتار نداشت دیدم آئینهٔ روی تو و…
بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم
بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم با قد خم شده طوق سر زنجیر شدیم در جهان بس که گرفتیم کم خود چو هلال…
به خود دوشینه لطفی از ادای یار فهمیدم
به خود دوشینه لطفی از ادای یار فهمیدم وز آن یک لطف صد بیتابی از اغیار فهمیدم ز عشقم گوئی آگاه است کامشب از نگاه…
به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید
به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید ز شوق آن قد و رفتار جنبش در زمین آید چو آید بعد ایامی برون…
بیتصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست
بیتصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست بیوقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند کانچه مقصود…
تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته
تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته چون دست آن گلندام صورت چگونه بندد گر…
جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود
جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود آن که صد مشکلش از زلف تو نگشاد که بود غیر من کز…
چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین
چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین زمین گوید ثنا گردون دعا روحالامین آمین رسید از ماه سیمایان سپاهی در قفا…
چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست
چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست صد هزاران سرو هست اما بدین اندام نیست حله جفت نباشد لایق اندام تو زان که…
حسن مینازد به رخسارت چه رخسارست این
حسن مینازد به رخسارت چه رخسارست این فتنه میبارد ز رفتارت چه رفتارست این بلبلان را جای گلزارست و عصمت کرده است قدسیان را مرغ…
دادم از دست برون دامن دلبر به عبث
دادم از دست برون دامن دلبر به عبث به گمانهای غلط رفتم از آن در به عبث چهرهٔ عصمت او یافت تغییر به دروغ مشرب…
درهم است آن بت طناز نمیدانم چیست
درهم است آن بت طناز نمیدانم چیست ملتفت نیست به من باز نمیدانم چیست بودی بندهنواز آن مه و امروز از ناز کرده قانون دگر…
دم جان دادن آن بت بر سرم با تیغ کین آمد
دم جان دادن آن بت بر سرم با تیغ کین آمد پس از عمری که آمد بر سر من این چنین آمد ز قتلم شد…
دی باز جرعه نوش ز جام که بودهای
دی باز جرعه نوش ز جام که بودهای صد کام تلخ کرده به کام که بودهای آنجا که بود بهر تو در خاک دامها دام…
رسید نغمهای از بادهنوشی تو به گوشم
رسید نغمهای از بادهنوشی تو به گوشم که چون خُم می و چون نایِ نی به جوش و خروشم کجاست نرمی و کیفیتی و نشئهٔ…
ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من
ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من چو ریگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جای من به قدر عشق اگر در حشر…
ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش
ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش ز گلیست خار در کف که نچیدهام هنوزش ز لبی است کام جانم چو گلوی شیشه پرخون…
زهی بالا بلندان سر به پیش از اعتدال تو
زهی بالا بلندان سر به پیش از اعتدال تو مقوس ابروان در سجدهٔ مشگین هلال تو همایون طایران باغ حسن از شعلهٔ حسنت بر آتش…
سالها از پی وصل تو دویدم به عبث
سالها از پی وصل تو دویدم به عبث بارها در ره هجر تو کشیدم به عبث بس سخنها که به روی تو نگفتم ز حجاب…
شبی که بر دلم آن ماه پاره میگذرد
شبی که بر دلم آن ماه پاره میگذرد مرا شرارهٔ آه از ستاره میگذرد خراش دل ز سبک دستی کرشمهٔ او به نیم چشم زدن…
صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو ضبط تو دید و جست برون از کمند تو ای پای تا به سر چونی قند دلپسند…
فضای کلبهٔ فقر آن قدر صفا دارد
فضای کلبهٔ فقر آن قدر صفا دارد که پادشاه جهان رشگ بر گدا دارد بخشت زیر سر و خواب امن و کنج حضور کسی که…
که زد بر یاری ما چشم زخمی اینچنین یارا
که زد بر یاری ما چشم زخمی اینچنین یارا که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را تو خود رفتی ولی باد…
گر پردهٔ گردون ز سرشگم نکشد نم
گر پردهٔ گردون ز سرشگم نکشد نم میسوزمش از صاعقه آه به یکدم گر سر فنی از تن چون موی من ای شوخ مهرت ز…
گل چهرهای که مرغ دلم صید دام اوست
گل چهرهای که مرغ دلم صید دام اوست زلفش بنفشهایست که سنبل غلام اوست همسایهام شده مه نو آن که ماه نو فرسوده خشتی از…
مدعی چند بود با سگ آن کو مخصوص
مدعی چند بود با سگ آن کو مخصوص اهل حرمت همه محروم همین او مخصوص با حریفی چو تو در بزم زبان بازی غیر چیست…
من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم
من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم به رندی سر برآوردم به رسوائی سمر گشتم ز استغنا نمیگشتم به گرد کعبه لیک…
نخل قد خم گشته که پرورده دردست
نخل قد خم گشته که پرورده دردست بارش دل پرخون و گلش چهرهٔ زردست صدساله وصال تو مرا میرسد ای ماه گر مرهم هر خسته…
هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را
هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را وصل تو چون نمیدهد در ره عشق کام کس چند…
یک دلان خوش دلی از فتح سلطان یافتند
یک دلان خوش دلی از فتح سلطان یافتند دشمنان سر باختند و دوستان جان یافتند مژده را شد بال و پر پیدا که موران ضعیف…
آخر ای بیرحم حال ناتوان خود بپرس
آخر ای بیرحم حال ناتوان خود بپرس حرف محرومان خویش از محرمان خود بپرس نام دورافتادگان گر رفته از خاطر تو نیز از فراموشان بینام…
اقبال ظفر پیوند در کار جهانبانی
اقبال ظفر پیوند در کار جهانبانی اقبال ولیخا نیست اقبال ولیخانی جز وی به که داد ایزد در سلک سرافرازان اقبال شهنشاهی در مرتبهٔ خانی…
آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد
آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد کشت در ره بیگناهی را و آهی هم نکرد صبر من کاندر عیار از هیچ کوهی…
آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است چشم صید افکن تو آهوی آهو گیر است کرده تیر نگهت را سبک آهنگ به جان صف…
ای خدنگ مژهات عقده گشای دل من
ای خدنگ مژهات عقده گشای دل من حل شده از تو به یک چشم زدن مشکل من خون من ریزد اگر آن گل رعنا بر…
ای گردن بلند قدان در کمند تو
ای گردن بلند قدان در کمند تو رعنائی آفریده قد بلند تو بر صرصری سوار وز دل میبرد قرار طرز گران خرامی رعنا سمند تو…
این صید هنوز نیم رام است
این صید هنوز نیم رام است این کار هنوز ناتمام است این ماه هنوز نو طلوع است این نخل هنوز نو قیام است تیغش رقم…
باز ای دل شورانگیز رو سوی کسی داری
باز ای دل شورانگیز رو سوی کسی داری چشم از همه پوشیده بر روی کسی داری ای آتش دل با آن کز دست تو میسوزم…
بر مه روی تو خط مشگ بار
بر مه روی تو خط مشگ بار ساخته روزم چو شب از غصه تار در چمن از عشق تو گل سینه چاک بر فلک از…
بس که مجنون الفتی با مردم دنیا نداشت
بس که مجنون الفتی با مردم دنیا نداشت از جدائی مر دو دست از دامن صحرا نداشت حسن لیلی جلوه گر در چشم مجنون بود…
به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید
به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید ز مضطرب شدن من زمین به لرزه درآید به دشت و کوه چو از داغ عشق…
به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار میکردم
به مجلس بحث از آن خصمانه اغیار میکردم که جانب داری فهم از ادای یار میکردم ز بختم با حریفان کار مشکل شد که پی…