بی‌پرده برآئی چو به صحرای قیامت

بی‌پرده برآئی چو به صحرای قیامت خلد از هوس آید به تماشای قیامت هنگامه بگردد چو خورد غلغلهٔ تو بر معرکه معرکه آرای قیامت در…

ادامه مطلب

تا به کی جان کسی دل بری از هیچ کسان

تا به کی جان کسی دل بری از هیچ کسان آفت حسن بتان است هجوم مگسان تو ز خود غافلی ای شمع ملک پروانه که…

ادامه مطلب

جدائی تو هلاکم ز اشتیاق تو کرد

جدائی تو هلاکم ز اشتیاق تو کرد تو با من آن چه نکردی غم فراق تو کرد به مرگ تلخ شود کام ناصحی که چنین…

ادامه مطلب

چو تیر غمزه افکندی به جان ناتوان آمد

چو تیر غمزه افکندی به جان ناتوان آمد دگر زحمت مکش جانا که تیرت بر نشان آمد سحرگه تر نشد در باغ کام غنچه از…

ادامه مطلب

چون به رخ عرق فشان میکشی آستین فرو

چون به رخ عرق فشان میکشی آستین فرو آب حیات میرود پیش تو در زمین فرو بی‌خبر آمدی فرو در دل بینوای من شاه به…

ادامه مطلب

حکمی که همچو آب روان در دیار اوست

حکمی که همچو آب روان در دیار اوست خونریز عاشقان تبه روزگار اوست از غیرتم هلاک که بر صید تازه‌ای هم زخم زخم کاری و…

ادامه مطلب

خوش آن که هم زبان به تو شیرین بیان شوم

خوش آن که هم زبان به تو شیرین بیان شوم حرفی ز من بپرسی و من بی‌زبان شوم وقت سخن تو غرق عرق گردی از…

ادامه مطلب

دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود

دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود یک جرعه از وصال چشیدیم و بس نبود شد درد دل فزون که به عیسی دمی…

ادامه مطلب

دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند

دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند به که نابود به شمشیر جفای تو شوند همه جای تو چه رخسار تو واقع…

ادامه مطلب

دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد

دی باد چو بوی تو ز بزم دگر آورد چون مجمرم از کاسهٔ سر دود برآورد از داغ جنون من مجنون خبری داشت هر لاله…

ادامه مطلب

رسید باز طپاننده کبوتر دل

رسید باز طپاننده کبوتر دل سبک کنندهٔ تمکین ز صبر لنگر دل خرد کجاست که دارد لوای صبر نگاه که شد عیان علم پادشاه کشور…

ادامه مطلب

ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد

ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد نهان با من به خشم و آشکارا در سخن باشد چو با جمعی دچارم کرد…

ادامه مطلب

ز کج بینی به زلفت نسبت چین ختن کردم

ز کج بینی به زلفت نسبت چین ختن کردم غلط بود آن چه من دیدم خطا بود آن چه من کردم اگر از محنت غربت…

ادامه مطلب

زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ

زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ ز طور تازه تو طور دیگران منسوخ ز شهرت حسد اهل حسن بر تو شده حدیث یوسف و…

ادامه مطلب

ساقیا چون جام جمشیدی پر از می می‌کنی

ساقیا چون جام جمشیدی پر از می می‌کنی گرنه این دم فکر برگی می‌کنی کی می‌کنی من نه آنم کز تو پیوند محبت بگسلم بند…

ادامه مطلب

شبی که می‌فکند بی تو در دلم الم آتش

شبی که می‌فکند بی تو در دلم الم آتش ز آه من به فلک می‌رود علم علم آتش کباب کرده دل صد هزار لیلی و…

ادامه مطلب

صدامید از تو داشتم در دل

صدامید از تو داشتم در دل ده که از صد یکی نشد حاصل دارم ای گل شکایت بسیار گفتن آن حکایت مشکل شمع حسنت فروغ…

ادامه مطلب

فرمود مرا سجدهٔ خویش آن بت رعنا

فرمود مرا سجدهٔ خویش آن بت رعنا در سجده فتادم که سمعنا واطعنا ما دخل به خود در می‌دیدار نگردیم ما حل له شارعنا فیه…

ادامه مطلب

کنون که خنجر بیداد یار خونریز است

کنون که خنجر بیداد یار خونریز است کجاست مرد که بازار امتحان تیز است دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز که یاد کوه‌کنش…

ادامه مطلب

گر شود از دیده نهان ماه من

گر شود از دیده نهان ماه من دود برآرد ز جهان آه من از نگه من به تمنای خویش آه گر افتد به گمان ماه…

ادامه مطلب

گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن

گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن گفت اگر یار مکنی شکوه ز آزار مکن گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید گفت از…

ادامه مطلب

محل گرمی جولان بزیر سرو بلندش

محل گرمی جولان بزیر سرو بلندش قیامتست قیامت نشست و خیز سمندش تصرف از طرف اوست زان که وقت توجه دراز دست‌تر از آرزوی ماست…

ادامه مطلب

من بی‌تو ندارم از چمن حظ

من بی‌تو ندارم از چمن حظ دور از سمنت ز یاسمن حظ بی روی تو در چمن ندارند از صحبت هم گل و سمن حظ…

ادامه مطلب

نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب

نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب که به مستی دل مرغان حرم کرده کباب کار بر مرغ دلم در کف طفلی شده است آن…

ادامه مطلب

هرچند خون عاشق بی‌دل حلال نیست

هرچند خون عاشق بی‌دل حلال نیست در خون من گرفت به آن خردسال نیست حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد در حسن آدمی کش او…

ادامه مطلب

یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت

یارم طریق سرکشی از سر گرفت و رفت یکباره دل ز بی دل خود بر گرفت و رفت رو دروبال کرد مرا اختر مراد کان…

ادامه مطلب

آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند

آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند دوستان بی موجبی با دوستداران این کنند در ره رخشت فتادم خاک من دادی به باد…

ادامه مطلب

اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی

اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی ز بیدادی که بر من کرده باشی منفعل گردی مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که…

ادامه مطلب

امشب دگر حریف شرابت که بوده است

امشب دگر حریف شرابت که بوده است تا روز پرده‌سوز حجابت که بوده است آن دم که دور گشته و ساقی تو بوده‌ای پیشت که…

ادامه مطلب

آهوی او که بود بیشه دل صیدگهش

آهوی او که بود بیشه دل صیدگهش می‌گدازد جگر شیر ز طرز نگهش از بدآموزی آن غمزه نمی‌گردد سیر ناز کافتاده به دنبالهٔ چشم سیهش…

ادامه مطلب

ای در درون جان ز دل من کرانه چیست

ای در درون جان ز دل من کرانه چیست جائی چنین کراست درون آبهانه چیست در هر زمان زمانه به شغلی قیام داشت جز عشق…

ادامه مطلب

ای شمع بتان تا کی بر گرد درت گردم

ای شمع بتان تا کی بر گرد درت گردم پروانهٔ خویشم کن تا گرد سرت گردم دست همه از نخلت پرمیوه و بس خندان گستاخ…

ادامه مطلب

این چه چوگان سر زلف و چه گوی ذقن است

این چه چوگان سر زلف و چه گوی ذقن است این چه ترکانه قباپوشی و لطف بدن است این چه ابروست که پیوسته اشارت فرماست…

ادامه مطلب

باز امشب ز اقتضای شوخ طبعی‌های او

باز امشب ز اقتضای شوخ طبعی‌های او بر سر غوغاست با من چشم بر غوغای او در حجابست از لب و گوش آن چه می‌گوید…

ادامه مطلب

بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم

بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم سگ کویت به فغان آمد رسوا گشتم طوطی ناطقه‌ام قوت گفتار نداشت دیدم آئینهٔ روی تو و…

ادامه مطلب

بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم

بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم با قد خم شده طوق سر زنجیر شدیم در جهان بس که گرفتیم کم خود چو هلال…

ادامه مطلب

به خود دوشینه لطفی از ادای یار فهمیدم

به خود دوشینه لطفی از ادای یار فهمیدم وز آن یک لطف صد بی‌تابی از اغیار فهمیدم ز عشقم گوئی آگاه است کامشب از نگاه…

ادامه مطلب

به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید

به قد فتنه گر چون در خرام آن نازنین آید ز شوق آن قد و رفتار جنبش در زمین آید چو آید بعد ایامی برون…

ادامه مطلب

بی‌تصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست

بی‌تصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست بی‌وقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند کانچه مقصود…

ادامه مطلب

تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته

تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته چون دست آن گلندام صورت چگونه بندد گر…

ادامه مطلب

جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود

جز من آن کس که به وصل تو نشد شاد که بود آن که صد مشکلش از زلف تو نگشاد که بود غیر من کز…

ادامه مطلب

چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین

چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین زمین گوید ثنا گردون دعا روح‌الامین آمین رسید از ماه سیمایان سپاهی در قفا…

ادامه مطلب

چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست

چون تو سروی در جهان ای نازنین اندام نیست صد هزاران سرو هست اما بدین اندام نیست حله جفت نباشد لایق اندام تو زان که…

ادامه مطلب

حسن می‌نازد به رخسارت چه رخسارست این

حسن می‌نازد به رخسارت چه رخسارست این فتنه می‌بارد ز رفتارت چه رفتارست این بلبلان را جای گلزارست و عصمت کرده است قدسیان را مرغ…

ادامه مطلب

دادم از دست برون دامن دلبر به عبث

دادم از دست برون دامن دلبر به عبث به گمانهای غلط رفتم از آن در به عبث چهرهٔ عصمت او یافت تغییر به دروغ مشرب…

ادامه مطلب

درهم است آن بت طناز نمی‌دانم چیست

درهم است آن بت طناز نمی‌دانم چیست ملتفت نیست به من باز نمی‌دانم چیست بودی بنده‌نواز آن مه و امروز از ناز کرده قانون دگر…

ادامه مطلب

دم جان دادن آن بت بر سرم با تیغ کین آمد

دم جان دادن آن بت بر سرم با تیغ کین آمد پس از عمری که آمد بر سر من این چنین آمد ز قتلم شد…

ادامه مطلب

دی باز جرعه نوش ز جام که بوده‌ای

دی باز جرعه نوش ز جام که بوده‌ای صد کام تلخ کرده به کام که بوده‌ای آنجا که بود بهر تو در خاک دامها دام…

ادامه مطلب

رسید نغمه‌ای از باده‌نوشی تو به گوشم

رسید نغمه‌ای از باده‌نوشی تو به گوشم که چون خُم می و چون نایِ نی به جوش و خروشم کجاست نرمی و کیفیتی و نشئهٔ…

ادامه مطلب

ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من

ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من چو ریگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جای من به قدر عشق اگر در حشر…

ادامه مطلب