از باده عیشم بود مستانه به کف جامی

از باده عیشم بود مستانه به کف جامی زد ساغر من بر سنگ دیوانه می‌آشامی ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن…

ادامه مطلب

اگر می‌بینمت با غیر غیرت می‌کشد زارم

اگر می‌بینمت با غیر غیرت می‌کشد زارم وگر چشم از تو می‌بندم به مردن می‌رسد کارم تو خود آن نیستی کز بهر همچون من سیه…

ادامه مطلب

آن که اشگم از پیش منزل به منزل می‌رود

آن که اشگم از پیش منزل به منزل می‌رود وه که با من وعده می‌فرمود و با دل می‌رود اشگم از بی دست و پائی…

ادامه مطلب

ای از می غرور تو لبریز جام ناز

ای از می غرور تو لبریز جام ناز شیرین ز تلخی تو لب حسن و کام ناز طبع مدقق حرکت سنج می نهد بر جز…

ادامه مطلب

ای زهر خندهٔ تو چو شهد و شکر لذیذ

ای زهر خندهٔ تو چو شهد و شکر لذیذ زهر تو از نبات کسان بیشتر لذیذ از قد و لب ریاض تو را ای بهار…

ادامه مطلب

ای نرد حسن باخته با آفتاب و ماه

ای نرد حسن باخته با آفتاب و ماه بر پاکبازی تو زمین و زمان گواه من کز بتان فریب نخوردم به صد فسون صد بازی…

ادامه مطلب

با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است

با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است بسته هر موی او صاحب کمالی دیگر است نیست در بتخانهٔ مارا غیر فکر روی دوست…

ادامه مطلب

بر در درج قفل زدم یک چندی

بر در درج قفل زدم یک چندی عاقبت داد گشادش بت شکر خندی سخت از ذوق گرفتاری من می‌کوشد دست و بازوی کمندافکن وحشی بندی…

ادامه مطلب

برای نیم نگاهی چو عذر خواه تو گردم

برای نیم نگاهی چو عذر خواه تو گردم هزار بار به گرد سر نگاه تو گردم ز انتظار شوم کشته تا نشان خدنگی ز پر…

ادامه مطلب

بلا به من که ندارم غم بقا چکند

بلا به من که ندارم غم بقا چکند کسی که دم ز فنا زد باو بلا چکند نشانده بر سر من بهر قتل خلقی را…

ادامه مطلب

به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی

به زبان غمزه رانی چو روم به عشوه خوانی به تو ناز داد یاد این همه مختلف زبانی سگی از تو شهسوارم به قبول و…

ادامه مطلب

به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ

به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ چنان که ز وصل آن چنان ندارم حظ به غیر حیرت عشقت چه باعث است ای…

ادامه مطلب

پردهٔ ما میدری کائین زیبائیست این

پردهٔ ما میدری کائین زیبائیست این عالمی را ساختی رسوا چه رسوائی است این جلوه کردی با قد رعنا و کشتی خلق را ای جهانی…

ادامه مطلب

تو به زور حسن ایمن مشو از سپاه آهم

تو به زور حسن ایمن مشو از سپاه آهم که من ضعیف پیکر ملک قوی سپاهم شه چار رکن عشقم که به چار سوی غیرت…

ادامه مطلب

چنان مکن که مرا هم نفس به آه کنی

چنان مکن که مرا هم نفس به آه کنی جهان بیک نفس از آه من سیاه کنی ز بزم میروی افتان و سر گران حالا…

ادامه مطلب

چو ممکن نیست کان مه پاسبان محفلم سازد

چو ممکن نیست کان مه پاسبان محفلم سازد بکوشم تا سگ دنباله گیر محملم سازد ازو چون پرده افتد برملا از من کند رنجش که…

ادامه مطلب

چون متاع دو جهان را به خرد سنجیدم

چون متاع دو جهان را به خرد سنجیدم از همه حسن تو و عشق خود افزون دیدم در قدح شد چو می عشق فلک حیران…

ادامه مطلب

خدا اگر چه ز پاکان دعا قبول کند

خدا اگر چه ز پاکان دعا قبول کند دعا کنم من و گویم خدا قبول کند فشاند آن که ز ما آستین رد به دو…

ادامه مطلب

دانم اگر از دلبری قانع به جانی ای پسر

دانم اگر از دلبری قانع به جانی ای پسر داد سبک دستی دهم در سر فشانی ای پسر رسم وفا بنیاد کن آواره‌ای را یاد…

ادامه مطلب

دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز

دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز بسمل شدم به تیغ تو چون مرغ…

ادامه مطلب

دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت

دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت چشم زخم عجبی از تو مرا دورانداخت من که سر خوش نشدم از می صد خمخانه به…

ادامه مطلب

دیشبش در خواب دیدم با رخ چون آفتاب

دیشبش در خواب دیدم با رخ چون آفتاب آن چنان فرخ شبی دیگر نمی‌بینم به خواب بسته آتش‌پارهٔ من تیغ و من حیران که چون…

ادامه مطلب

روز من زان زلف میدانم سیه خواهد شدن

روز من زان زلف میدانم سیه خواهد شدن حال من زان خال میدانم تبه خواهد شدن قد اگر این است پر تنها ز پا خواهدفتاد…

ادامه مطلب

ز خانه ماه به ماه آفتاب من بدر آید

ز خانه ماه به ماه آفتاب من بدر آید من آفتاب ندیدم که ماه ماه برآید قدم کند از بیم پاس غیر توقف به من…

ادامه مطلب

زخم نگهت نهفته خوردم

زخم نگهت نهفته خوردم پنهان نگهی دگر که مردم شد عقل و زمان مستی آمد خود را به تو این زمان سپردم تیر نگهم زدی…

ادامه مطلب

زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت

زهی گشوده کمند بلا سلاسل مویت مهی نبوده بر اوج علا مقابل رویت خوشم به لطف سگ درگهت که در شب محنت رهی نموده ز…

ادامه مطلب

سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود

سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود فغان کز چشم او آخر فتادم از گناه خود نمی‌دانم چرا برداشت از من سایهٔ رحمت…

ادامه مطلب

شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را

شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را که دانم آشتئی در قفاست جنگ تو را که کرده پیش تو اظهار سوز ما امروز که…

ادامه مطلب

عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند

عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند که درو غیر غنیمانه نگاهی نکند آن چه با خرمن جانم بنگاهی کردی برق هرچند بکوشد به گیاهی…

ادامه مطلب

کاش یارم از ستم دایم مکدر داشتی

کاش یارم از ستم دایم مکدر داشتی یا دلم تاب فراق آن ستمگر داشتی کاشکی هرگز از آن گل نامدی بوی وفا یا چو رفتی…

ادامه مطلب

گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید

گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید ور از خوی بدش گویم سخن به جنگ آید به پردازم به تیر از…

ادامه مطلب

گرچه در دیدهٔ‌تر جای تو نتوان کردن

گرچه در دیدهٔ‌تر جای تو نتوان کردن به همین قطع تمنای تو نتوان کردن وصل را گرچه به کوشش نتوان یافت ولی هجر را مانع…

ادامه مطلب

لب پر سوال بر سر راهی نشسته‌ام

لب پر سوال بر سر راهی نشسته‌ام سائل نیم به وعده ماهی نشسته‌ام زان شمع بس که داشته‌ام دوش اضطراب گاهی چو شعلهٔ خاسته گاهی…

ادامه مطلب

مراست رشتهٔ جان کاکل معنبر او

مراست رشتهٔ جان کاکل معنبر او فغان اگر سر موئی شود کم از سر او نه کاکل است که بر سر فتاده سر و مرا…

ادامه مطلب

منم از مهر به غم خوردنت ای یار حریص

منم از مهر به غم خوردنت ای یار حریص تو غلط مهر به غمخواری اغیار حریص باغ حسن تو نم از خون جگر می‌طلبد گریه…

ادامه مطلب

نه می‌نهم از دست عشق جام نشاط

نه می‌نهم از دست عشق جام نشاط نه میزنم به ره از بار هجر گام نشاط غم تو یافته چندان رواج در عالم که از…

ادامه مطلب

همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود

همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود کنج ویرانهٔ ما شاه نشین خواهد بود زهره در مجلس ما سجده ز مه خواهد خواست میر…

ادامه مطلب

از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است

از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است دارالشفای عشق ز دیوانه پر شده است از خود نگشته است به کس آشنا دلی راه وثاقش…

ادامه مطلب

اگر مقدار عشق پاک را دلدار دانستی

اگر مقدار عشق پاک را دلدار دانستی مرا بسیار جستی قدر من بسیار دانستی نبودی کوه کن در عشق اگر بی‌غیرتی چون من رقابت با…

ادامه مطلب

آن قدر شوق گل روی تو دارم که مپرس

آن قدر شوق گل روی تو دارم که مپرس آن قدر دغدغه از خوی تو دارم که مپرس چون ره کوی تو پرسم دلم از…

ادامه مطلب

ای به ستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش

ای به ستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش منت این و آن مکش تیغ بکش مرا بکش ناوک غمزه چون زنی گر نکنند…

ادامه مطلب

ای سرو گلندام که داری کمر از مو

ای سرو گلندام که داری کمر از مو بر مو کمری نیست مناسب مگر از مو جز کاتب قدرت که رخت را ز خط آراست…

ادامه مطلب

ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن

ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن کمترین بازی سوار از پشت زین انداختن غمزه‌ات شغل آن قدر دارد که در صید افکنی می‌تواند کم…

ادامه مطلب

با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت

با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت در نزد آتش غیرت به دلم در زد و رفت جست برقی و به…

ادامه مطلب

بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من

بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من از خدای خود نترسد چون کند آزار من سر ز تقوی پا ز مسجد دست از…

ادامه مطلب

بس که به من زر فشاند دست زرافشان خان

بس که به من زر فشاند دست زرافشان خان دست امید مرا دوخت به دامان خان رایت فتح قریب میشود اینک بلند کایت فتح قریب…

ادامه مطلب

بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت

بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت گرچه درد انتظار از حد گذشت اما گذشت روز شب گردد ز تاریکی اگر بیند به…

ادامه مطلب

به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من

به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من گره گردیده حرفی در دل او گوئیا از من زبانش خامش از شرم ولبش در جنبش…

ادامه مطلب

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی به…

ادامه مطلب

پری وشی دل دیوانه می‌کشد سویش

پری وشی دل دیوانه می‌کشد سویش که نیست حد بشر سیر دیدن رویش به نوگلی نگرانم که می‌دمد چو گیاه کرشمه از در و دیوار…

ادامه مطلب