سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود

سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود فغان کز چشم او آخر فتادم از گناه خود نمی‌دانم چرا برداشت از من سایهٔ رحمت…

ادامه مطلب

شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را

شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را که دانم آشتئی در قفاست جنگ تو را که کرده پیش تو اظهار سوز ما امروز که…

ادامه مطلب

عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند

عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند که درو غیر غنیمانه نگاهی نکند آن چه با خرمن جانم بنگاهی کردی برق هرچند بکوشد به گیاهی…

ادامه مطلب

کاش یارم از ستم دایم مکدر داشتی

کاش یارم از ستم دایم مکدر داشتی یا دلم تاب فراق آن ستمگر داشتی کاشکی هرگز از آن گل نامدی بوی وفا یا چو رفتی…

ادامه مطلب

گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید

گر از درج دهانش دم زنم از من به تنگ آید ور از خوی بدش گویم سخن به جنگ آید به پردازم به تیر از…

ادامه مطلب

گرچه در دیدهٔ‌تر جای تو نتوان کردن

گرچه در دیدهٔ‌تر جای تو نتوان کردن به همین قطع تمنای تو نتوان کردن وصل را گرچه به کوشش نتوان یافت ولی هجر را مانع…

ادامه مطلب

لب پر سوال بر سر راهی نشسته‌ام

لب پر سوال بر سر راهی نشسته‌ام سائل نیم به وعده ماهی نشسته‌ام زان شمع بس که داشته‌ام دوش اضطراب گاهی چو شعلهٔ خاسته گاهی…

ادامه مطلب

مراست رشتهٔ جان کاکل معنبر او

مراست رشتهٔ جان کاکل معنبر او فغان اگر سر موئی شود کم از سر او نه کاکل است که بر سر فتاده سر و مرا…

ادامه مطلب

منم از مهر به غم خوردنت ای یار حریص

منم از مهر به غم خوردنت ای یار حریص تو غلط مهر به غمخواری اغیار حریص باغ حسن تو نم از خون جگر می‌طلبد گریه…

ادامه مطلب

نه می‌نهم از دست عشق جام نشاط

نه می‌نهم از دست عشق جام نشاط نه میزنم به ره از بار هجر گام نشاط غم تو یافته چندان رواج در عالم که از…

ادامه مطلب

همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود

همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود کنج ویرانهٔ ما شاه نشین خواهد بود زهره در مجلس ما سجده ز مه خواهد خواست میر…

ادامه مطلب

از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است

از عاشقان حوالی آن خانه پر شده است دارالشفای عشق ز دیوانه پر شده است از خود نگشته است به کس آشنا دلی راه وثاقش…

ادامه مطلب

اگر مقدار عشق پاک را دلدار دانستی

اگر مقدار عشق پاک را دلدار دانستی مرا بسیار جستی قدر من بسیار دانستی نبودی کوه کن در عشق اگر بی‌غیرتی چون من رقابت با…

ادامه مطلب

آن قدر شوق گل روی تو دارم که مپرس

آن قدر شوق گل روی تو دارم که مپرس آن قدر دغدغه از خوی تو دارم که مپرس چون ره کوی تو پرسم دلم از…

ادامه مطلب

ای به ستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش

ای به ستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش منت این و آن مکش تیغ بکش مرا بکش ناوک غمزه چون زنی گر نکنند…

ادامه مطلب

ای سرو گلندام که داری کمر از مو

ای سرو گلندام که داری کمر از مو بر مو کمری نیست مناسب مگر از مو جز کاتب قدرت که رخت را ز خط آراست…

ادامه مطلب

ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن

ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن کمترین بازی سوار از پشت زین انداختن غمزه‌ات شغل آن قدر دارد که در صید افکنی می‌تواند کم…

ادامه مطلب

با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت

با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت در نزد آتش غیرت به دلم در زد و رفت جست برقی و به…

ادامه مطلب

بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من

بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من از خدای خود نترسد چون کند آزار من سر ز تقوی پا ز مسجد دست از…

ادامه مطلب

بس که به من زر فشاند دست زرافشان خان

بس که به من زر فشاند دست زرافشان خان دست امید مرا دوخت به دامان خان رایت فتح قریب میشود اینک بلند کایت فتح قریب…

ادامه مطلب

بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت

بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت گرچه درد انتظار از حد گذشت اما گذشت روز شب گردد ز تاریکی اگر بیند به…

ادامه مطلب

به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من

به زیر لب سخنگویان گذشت آن دلربا از من گره گردیده حرفی در دل او گوئیا از من زبانش خامش از شرم ولبش در جنبش…

ادامه مطلب

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی به…

ادامه مطلب

پری وشی دل دیوانه می‌کشد سویش

پری وشی دل دیوانه می‌کشد سویش که نیست حد بشر سیر دیدن رویش به نوگلی نگرانم که می‌دمد چو گیاه کرشمه از در و دیوار…

ادامه مطلب

تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است

تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است ز رهگذار تو بر دل غبار بسیار است تو از صفا گل بی‌خاری ای نگار ولی چه سود…

ادامه مطلب

چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد

چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد مرگ پیش من به از عمری که در غم بگذرد بی تو از عمرم دمی باقیست آه…

ادامه مطلب

چو می‌خواهد که نامم نشنود بیگانه رای من

چو می‌خواهد که نامم نشنود بیگانه رای من ازو بیگانه بادا هرکه باشد آشنای من ز رغم من به نوعی مدعی را کام می‌بخشی که…

ادامه مطلب

حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او

حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او میشود صد نکته‌ام خاطر نشان تا…

ادامه مطلب

خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته

خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته دایرهٔ ماه را به هاله نهفته شیخ که دامن‌کش از بتان شده ای گل داغ تو در آستین چو…

ادامه مطلب

در پرده عشق آهنگ زد ای فتنه قانون ساز کن

در پرده عشق آهنگ زد ای فتنه قانون ساز کن صحبت گذشت از زمزمه ای دل خروش آغاز کن دست خرد کوتاه شد از ضبط…

ادامه مطلب

دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی

دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی به زان که درد دل به زبان آورد کسی در عشق می‌دهند به مقدار رنج گنج…

ادامه مطلب

دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست

دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست دشمنم نیز به نوعی که ز شرح افزون است معنی دوستی از گفت و شنو مستغنی…

ادامه مطلب

رخت را آفتاب سایه‌گستر می‌توان گفتن

رخت را آفتاب سایه‌گستر می‌توان گفتن خطت را سایهٔ خورشیدپرور می‌توان گفتن میانت را نشاید موی گفت از نازکی اما دهانت را ز تنگی تنگ…

ادامه مطلب

روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا

روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا چند روزی که به سودای تو جان می‌دادم حاصل…

ادامه مطلب

ز دستت جیب گل پیراهنان را چاک می‌بینم

ز دستت جیب گل پیراهنان را چاک می‌بینم به راهت فرق زرین افسران را خاک می‌بینم نیند این بوالهوس طبعان الایش گزین عاشق منم عاشق…

ادامه مطلب

زد به درونم آتش تنگ قبا سواری

زد به درونم آتش تنگ قبا سواری دست به خونم آلود ماه لقا نگاری دام فریب دل گشت طره دل‌فریبی صید شکار جان کرد آهوی…

ادامه مطلب

زین بیشتر رکاب ستم سر گران مدار

زین بیشتر رکاب ستم سر گران مدار در راه وصل این همه کوته عنان مدار با درد و غم زیادم ازین هم عنان مکن با…

ادامه مطلب

شاهانه رخش راندن آن خردسال بین

شاهانه رخش راندن آن خردسال بین در خردی آن بزرگی و جاه و جلال بین بر ماه تازه پرتو حسنش نظر فکن صد آفتاب تعبیه…

ادامه مطلب

صبا از کشور آن پاکدامان دیر می‌آید

صبا از کشور آن پاکدامان دیر می‌آید ز یوسف بوی پیراهن به کنعان دیر می‌آید سواری تند در جولان و شوری نیست در میدان چرا…

ادامه مطلب

عقل در میدان عشق آهسته می‌راند فرس

عقل در میدان عشق آهسته می‌راند فرس وز سم آتش می‌جهاند توسن تند هوس آن چنانم مضطرب کز من گران لنگریست در ره صرصر غبار…

ادامه مطلب

کاکل که سر نهاده به طرف جبین تو

کاکل که سر نهاده به طرف جبین تو صد فتنه می‌کند به سر نازنین تو کین منت نشسته به خاطر مگر رقیب حرفی ز کینه…

ادامه مطلب

گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست

گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست ور کنی جزم که مهر تو در آب و گل کیست داد عصمت دهی از بهر رضای دل…

ادامه مطلب

گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست

گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست گر به لطفم گه گهی نزدیک خوانی دور نیست شمع مجلس در شب وصل تو سوزد من ز هجر…

ادامه مطلب

لعل تو در شکست من زمزمه بس نمی‌کند

لعل تو در شکست من زمزمه بس نمی‌کند آن چه تو دوست میکنی دشمن کس نمی‌کند از سخن حریف سوز آن چه تو آتشین زبان…

ادامه مطلب

مردم و بر دل من باز غم یار هنوز

مردم و بر دل من باز غم یار هنوز جان سبک رفت و من از عشق گران بار هنوز حال من زار و به بالین…

ادامه مطلب

منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم

منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم لقبم شه گدایان که گدای پادشاهم شده راست کار بختم ز فلک که کرده مایل به…

ادامه مطلب

نهال گلشن دل نخل نو رسیدهٔ اوست

نهال گلشن دل نخل نو رسیدهٔ اوست بهار عالم جان خط نودمیدهٔ اوست ز چشم او به نگه کردنی گرفتارم که از نهفته نگه‌های برگزیدهٔ…

ادامه مطلب

هیچ می گویی اسیری داشتم حالش چه شد

هیچ می گویی اسیری داشتم حالش چه شد خستهٔ من نیم جانی داشت احوالش چه شد هیچ می‌پرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه می‌رسید…

ادامه مطلب

از قید عهد بنده تو خود رسته بوده‌ای

از قید عهد بنده تو خود رسته بوده‌ای عهدی نهفته هم به کسی بسته بوده‌ای خواب گران صبح خبر داد ازین که دوش در بزم…

ادامه مطلب

آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ

آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ بادپای جلوه در زین باد جولان در دماغ حسن را از چهرهٔ زیبای او گل در…

ادامه مطلب