تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم

تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم از تنگ دلی با در و دیوار به جنگم گر کشته ز عشق تو شوم صاحب نامم…

ادامه مطلب

تا از مژهٔ دلکش تیری به کمان داری

تا از مژهٔ دلکش تیری به کمان داری هر گوشه شکاری را حسرت نگران داری فرخنده پر آن مرغی کش غرقه به خون سازی آسوده…

ادامه مطلب

به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن

به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن من که دادم بی قراری را قرار خویشتن کردم اظهار محبت پیش از زیبانگار پرده را…

ادامه مطلب

بر صفحهٔ رخ از خط مشکین رقم مزن

بر صفحهٔ رخ از خط مشکین رقم مزن بر نامهٔ حیات محبان قلم مزن تیغ عتاب بر سر اهل وفا مکش تیر هلاک بر دل…

ادامه مطلب

این چه دامی است که از سنبل مشکین داری

این چه دامی است که از سنبل مشکین داری که به هر حلقهٔ آن صد دل مسکین داری همه را نیش محبت زده‌ای بر دل…

ادامه مطلب

ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما

ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما وین سلسله سرمایهٔ دیوانگی ما سر بر دم تیغ تو نهادیم به مردی کس نیست درین عرصه…

ادامه مطلب

اولم رام نمودی به دل آرامی‌ها

اولم رام نمودی به دل آرامی‌ها آخرم سوختی از حسرت ناکامی‌ها تو و نوشیدن پیمانه و خشنودی دل من وخاک در می‌خانه و بدنامی‌ها چشم…

ادامه مطلب

اگر گاهی بدان مه پاره یک نظاره می‌کردم

اگر گاهی بدان مه پاره یک نظاره می‌کردم گریبان فلک را تا به دامان پاره می‌کردم گر آن خورشید خرگاهی ندیم بزم من می‌شد بزرگی…

ادامه مطلب

یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت

یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت چشم گریان را به توفان بلا خواهم سپرد نوک…

ادامه مطلب

همه جا جلوهٔ آن صاحب وجه حسن است

همه جا جلوهٔ آن صاحب وجه حسن است همه کس بستهٔ آن زلف شکن بر شکن است رخ افروخته‌اش خجلت ماه فلک است قد افراخته‌اش…

ادامه مطلب

هر کجا دم زدم از چشم بت کشمیرم

هر کجا دم زدم از چشم بت کشمیرم خون مردم همه گردید گریبان گیرم گنج ها جسته‌ام از فیض خرابی ای کاش آن که کرده‌ست…

ادامه مطلب

هر جا سخنی از آن دهان رفت

هر جا سخنی از آن دهان رفت کیفیت باده از میان رفت خوش آن که به دور چشم ساقی سر مست و خراب از این…

ادامه مطلب

می فروشان آن چه از صهبای گلگون کرده‌اند

می فروشان آن چه از صهبای گلگون کرده‌اند شاهدان شهر ما از لعل میگون کرده‌اند می‌پرستان ماجرا از حسن ساقی کرده‌اند تنگ دستان داستان از…

ادامه مطلب

من بر سر کوی تو ندیدم

من بر سر کوی تو ندیدم خاکی که به سر نکرده باشم از دست جفای تو نمانده‌ست شهری که خبر نکرده باشم جز مهر تو…

ادامه مطلب

مرا با چشم گریان آفریدند

مرا با چشم گریان آفریدند تو را با لعل خندان آفریدند جهان را تیره‌رو ایجاد کردند تو را خورشید تابان آفریدند خطت را عین ظلمت…

ادامه مطلب

گفتی که وقت سحر سویت کنم گذری

گفتی که وقت سحر سویت کنم گذری ترسم ز پی نرسد این شام را سحری خواهم که با تو شبی در پرده باده خورم گر…

ادامه مطلب

گر دست دهد دامن آن سرو روانم

گر دست دهد دامن آن سرو روانم آزاد شود دل ز غم هر دو جهانم آمد به لب بام که خورشید زمینم بگرفت به کف…

ادامه مطلب

گدایی از در می‌خانه باید دم به دم کردن

گدایی از در می‌خانه باید دم به دم کردن سفالین کاسهٔ می را خیال جام جم کردن دمادم کار ساقی چیست در می‌خانه می‌دانی به…

ادامه مطلب

کسی به زیر فلک دست بر قضا دارد

کسی به زیر فلک دست بر قضا دارد که اعتکاف به سر منزل رضا دارد مریض شوق کی اندیشهٔ دوا دارد شهید عشق کجا فکر…

ادامه مطلب

غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد

غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد نه مملوکی که هر ساعت نظر با مالکی دارد مسلم نیست عمر جاودان الا وجودی را که…

ادامه مطلب

طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است

طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است نگار مست شراب است و مدعی هشیار فغان که…

ادامه مطلب

سنبل گل پوش را بر سمن آورده‌ای

سنبل گل پوش را بر سمن آورده‌ای وین همه آشوب را بهر من آورده‌ای سرو چمان را به ناز سوی چمن برده‌ای قامت شمشاد را…

ادامه مطلب

زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را

زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را به روز رزم چه حاجت به جوشن است تو را سزاست گر صف ترکان به…

ادامه مطلب

رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت

رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت نوید رجعت جان را به جسم بی جان گفت چرا به سر ننهد هدهد صبا افسر که وصف…

ادامه مطلب

دلم که بسته تعلق به زلف پرچینی

دلم که بسته تعلق به زلف پرچینی کبوتری است معلق به چنگ شاهینی ز ماه چاردهی روزگار من سیه است که آفتاب فلک را نکرده…

ادامه مطلب

دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زده‌ام

دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زده‌ام دل سودازده را سلسله و پا زده‌ام عشقم آتش زد و آب مژه از سر بگذشت پی آن…

ادامه مطلب

دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش

دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش برخاستم چو گرد و نشستم به دامنش شاهان اسیر حلقهٔ گیسوی پر خمش شیران شکار شیوهٔ آهوی پر…

ادامه مطلب

خادم دیر مغانم، هنری بهتر از این

خادم دیر مغانم، هنری بهتر از این بی خبر از دو جهانم، هنری بهتر از این ساقی نوش لبم دوش به یک باده نواخت کس…

ادامه مطلب

چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش

چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش قند ز هر شکنی صدهزار دل به کنارش چه عشوه‌ها که خریدم ز چشم عشوه فروشش چه…

ادامه مطلب

چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست

چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست هر که نظر می‌کنی محو تماشای اوست عاشق دیوانه را کار بدین قبله نیست قبلهٔ مجنون عشق خیمهٔ…

ادامه مطلب

تو و آن قامتی که موزون است

تو و آن قامتی که موزون است من و این طالعی که وارون است تو و آن طره‌ای که مفتول است من و این دیده‌ای…

ادامه مطلب

تا لب می‌پرست او داد شراب مستیم

تا لب می‌پرست او داد شراب مستیم مفتی شهر می‌خورد حسرت می پرستیم کاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پری چهره نشان نمی‌دهد…

ادامه مطلب

تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست

تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست نشنید کس از سروقدان یک سخن راست هر جا گذری اشک من از دیده پدیدار هر سو نگری روی…

ادامه مطلب

تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم

تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم هم ایمن از بلاییم، هم فارغ از گزندیم گفتی برو ز کویم تا پای رفتنت هست زین…

ادامه مطلب

به شکر خنده دل بردی ز هر زیبا نگارینی

به شکر خنده دل بردی ز هر زیبا نگارینی بنام ایزد، چه زیبایی، تعالی الله چه شیرینی چنان بر من گذر کردی که دارایی به…

ادامه مطلب

بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم

بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم یعنی از عشق تو در بر دل خونین دارم گر تو در سینهٔ سیمین دل سنگین داری…

ادامه مطلب

این سر که به تن دارم مست می ناب اولی

این سر که به تن دارم مست می ناب اولی این کاسه که من دارم سرشار شراب اولی این است اگر ساقی، می خور ز…

ادامه مطلب

ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر

ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر ای لب عشاق تو، بوسه‌زن ساق تو سینهٔ مشتاق…

ادامه مطلب

ای آب زندگانی یک نکته از دهانت

ای آب زندگانی یک نکته از دهانت تا چند رحمتی نیست بر حال تشنگانت دردا که بر لب آید جانم ز تشنه کامی وآب حیات…

ادامه مطلب

امشب ای زلف سیه سخت پریشان شده‌ای

امشب ای زلف سیه سخت پریشان شده‌ای مگر آگه ز دل بی سر و سامان شده‌ای گر ز دست تو به هر حلقه دلی لرزان…

ادامه مطلب

از بس عرق شمر نشسته‌ست به رویم

از بس عرق شمر نشسته‌ست به رویم محروم ز نظارهٔ آن روی نکویم چندی است که سودایی آن غالیه گیسو عمری است که زنجیری آن…

ادامه مطلب

همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود

همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود آه از این راه که باریک تر از موی تو بود رهرو عشق از این مرحله…

ادامه مطلب

هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو

هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو ذکرش همه این است که گم گشته دلم کو من از اثر عشق، سیه بخت…

ادامه مطلب

نه به دیر همدمم شد، نه به کعبه هم نشینم

نه به دیر همدمم شد، نه به کعبه هم نشینم عجبی نباشد از من که بری ز کفر و دینم تو و کوچهٔ سلامت، من…

ادامه مطلب

نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان می‌کرد

نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان می‌کرد مشتری فکر خریداری‌اش آسان می‌کرد تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم که به یک…

ادامه مطلب

من کیم، پروانهٔ شمعی که در کاشانه نیست

من کیم، پروانهٔ شمعی که در کاشانه نیست خانه‌ام را سوخت بی باکی که او در خانه نیست دست همت را کشیدم از سر دنیا…

ادامه مطلب

مدام ذکر ملک این کلام شیرین باد

مدام ذکر ملک این کلام شیرین باد که خسرو ملکان شاه ناصرالدین باد کبوتری که نیاید به زیر پنجهٔ شاه سرش ز دست قضا پایمال…

ادامه مطلب

گفتم که چیست راهزن عقل و دین من

گفتم که چیست راهزن عقل و دین من گفتا که چین زلف و خط عنبرین من گفتم که الامان ز دم آتشین من گفتا که…

ادامه مطلب

گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را

گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی زندان…

ادامه مطلب

گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن

گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن ما را به هیچ صاحب عمر دوباره کن بنمای روی خود ز پس پرده آشکار یک باره راز…

ادامه مطلب