غزلیات – فروغی بسطامی
گفتی که وقت سحر سویت کنم گذری
گفتی که وقت سحر سویت کنم گذری ترسم ز پی نرسد این شام را سحری خواهم که با تو شبی در پرده باده خورم گر…
گر دست دهد دامن آن سرو روانم
گر دست دهد دامن آن سرو روانم آزاد شود دل ز غم هر دو جهانم آمد به لب بام که خورشید زمینم بگرفت به کف…
گدایی از در میخانه باید دم به دم کردن
گدایی از در میخانه باید دم به دم کردن سفالین کاسهٔ می را خیال جام جم کردن دمادم کار ساقی چیست در میخانه میدانی به…
کسی به زیر فلک دست بر قضا دارد
کسی به زیر فلک دست بر قضا دارد که اعتکاف به سر منزل رضا دارد مریض شوق کی اندیشهٔ دوا دارد شهید عشق کجا فکر…
غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد
غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد نه مملوکی که هر ساعت نظر با مالکی دارد مسلم نیست عمر جاودان الا وجودی را که…
طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است نگار مست شراب است و مدعی هشیار فغان که…
سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای
سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای وین همه آشوب را بهر من آوردهای سرو چمان را به ناز سوی چمن بردهای قامت شمشاد را…
زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را
زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را به روز رزم چه حاجت به جوشن است تو را سزاست گر صف ترکان به…
رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت
رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت نوید رجعت جان را به جسم بی جان گفت چرا به سر ننهد هدهد صبا افسر که وصف…
دلم که بسته تعلق به زلف پرچینی
دلم که بسته تعلق به زلف پرچینی کبوتری است معلق به چنگ شاهینی ز ماه چاردهی روزگار من سیه است که آفتاب فلک را نکرده…
دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زدهام
دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زدهام دل سودازده را سلسله و پا زدهام عشقم آتش زد و آب مژه از سر بگذشت پی آن…
دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش
دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش برخاستم چو گرد و نشستم به دامنش شاهان اسیر حلقهٔ گیسوی پر خمش شیران شکار شیوهٔ آهوی پر…
خادم دیر مغانم، هنری بهتر از این
خادم دیر مغانم، هنری بهتر از این بی خبر از دو جهانم، هنری بهتر از این ساقی نوش لبم دوش به یک باده نواخت کس…
چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش
چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش قند ز هر شکنی صدهزار دل به کنارش چه عشوهها که خریدم ز چشم عشوه فروشش چه…
چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست
چشم تماشای خلق در رخ زیبای اوست هر که نظر میکنی محو تماشای اوست عاشق دیوانه را کار بدین قبله نیست قبلهٔ مجنون عشق خیمهٔ…
تو و آن قامتی که موزون است
تو و آن قامتی که موزون است من و این طالعی که وارون است تو و آن طرهای که مفتول است من و این دیدهای…
تا لب میپرست او داد شراب مستیم
تا لب میپرست او داد شراب مستیم مفتی شهر میخورد حسرت می پرستیم کاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پری چهره نشان نمیدهد…
تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست
تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست نشنید کس از سروقدان یک سخن راست هر جا گذری اشک من از دیده پدیدار هر سو نگری روی…
تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم
تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم هم ایمن از بلاییم، هم فارغ از گزندیم گفتی برو ز کویم تا پای رفتنت هست زین…
به شکر خنده دل بردی ز هر زیبا نگارینی
به شکر خنده دل بردی ز هر زیبا نگارینی بنام ایزد، چه زیبایی، تعالی الله چه شیرینی چنان بر من گذر کردی که دارایی به…
بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم
بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم یعنی از عشق تو در بر دل خونین دارم گر تو در سینهٔ سیمین دل سنگین داری…
این سر که به تن دارم مست می ناب اولی
این سر که به تن دارم مست می ناب اولی این کاسه که من دارم سرشار شراب اولی این است اگر ساقی، می خور ز…
ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر
ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر ای لب عشاق تو، بوسهزن ساق تو سینهٔ مشتاق…
ای آب زندگانی یک نکته از دهانت
ای آب زندگانی یک نکته از دهانت تا چند رحمتی نیست بر حال تشنگانت دردا که بر لب آید جانم ز تشنه کامی وآب حیات…
امشب ای زلف سیه سخت پریشان شدهای
امشب ای زلف سیه سخت پریشان شدهای مگر آگه ز دل بی سر و سامان شدهای گر ز دست تو به هر حلقه دلی لرزان…
از بس عرق شمر نشستهست به رویم
از بس عرق شمر نشستهست به رویم محروم ز نظارهٔ آن روی نکویم چندی است که سودایی آن غالیه گیسو عمری است که زنجیری آن…
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود آه از این راه که باریک تر از موی تو بود رهرو عشق از این مرحله…
هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو
هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو ذکرش همه این است که گم گشته دلم کو من از اثر عشق، سیه بخت…
نه به دیر همدمم شد، نه به کعبه هم نشینم
نه به دیر همدمم شد، نه به کعبه هم نشینم عجبی نباشد از من که بری ز کفر و دینم تو و کوچهٔ سلامت، من…
نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد
نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد مشتری فکر خریداریاش آسان میکرد تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم که به یک…
من کیم، پروانهٔ شمعی که در کاشانه نیست
من کیم، پروانهٔ شمعی که در کاشانه نیست خانهام را سوخت بی باکی که او در خانه نیست دست همت را کشیدم از سر دنیا…
مدام ذکر ملک این کلام شیرین باد
مدام ذکر ملک این کلام شیرین باد که خسرو ملکان شاه ناصرالدین باد کبوتری که نیاید به زیر پنجهٔ شاه سرش ز دست قضا پایمال…
گفتم که چیست راهزن عقل و دین من
گفتم که چیست راهزن عقل و دین من گفتا که چین زلف و خط عنبرین من گفتم که الامان ز دم آتشین من گفتا که…
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی زندان…
گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن
گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن ما را به هیچ صاحب عمر دوباره کن بنمای روی خود ز پس پرده آشکار یک باره راز…
کس نیست کاو به لعل تو خونش سبیل نیست
کس نیست کاو به لعل تو خونش سبیل نیست الا کسی که تشنه لب سلسبیل نیست مستغنیام به عشق تو از وصل حور عین آری…
غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را
غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را دوست دارند این دو کوکب ناصرالدین شاه را آن شهنشاهی که نیکی کرد با خلق زمین تا…
صورتت یک باره از آدم نمود از قید هستی
صورتت یک باره از آدم نمود از قید هستی پی به معنی بردهام در عالم صورت پرستی تا زلف تاب مشتاقان برد در حال جنبش…
سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم
سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم که بار هر دو جهان را فکند از دوشم اگر چه وصل تو ممکن نمیشود، لیکن درین…
زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری
زاهد و سبحه صد دانه و ذکر سحری من و پیمودن پیمانه و دیوانهگری چون همه وضع جهان گذران در گذر است مگذر از عالم…
دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم
دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم در عمر خود همین بود خواب خوشی که دیدم در خون طپید جسمم تا دامنش گرفتم بر لب…
دلم فارغ ز قید کفر و دین است
دلم فارغ ز قید کفر و دین است که مقصودم برون از آن و این است جدا تا ماندهام از آستانش تو گویی گریهام در…
درد جانان عین درمان است گویی نیست هست
درد جانان عین درمان است گویی نیست هست رنج عشق آسایش جا است گویی نیست هست عشق سرگرم عتاب و عشق ما زان در عذاب…
دامن خمیه سفر از در دوست میکنم
دامن خمیه سفر از در دوست میکنم خون جگر بدیدهام پارهٔ دل به دامنم هیچ کس از معاشران هم سفرم نمیشود ترسم از این مسافرت…
حور تویی، بوستان بهشت برین است
حور تویی، بوستان بهشت برین است باده به من ده که سلسبیل همین است حادثهها را ز چشم مست تو بیند بر سر هر کس…
چو در میناست می، یاقوت رخشان است پنداری
چو در میناست می، یاقوت رخشان است پنداری چو در ساغر چکد، لعل بدخشان است پنداری چو افتد در بلورین کاسه عکس طلعت ساقی پری…
چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما
چشم بیمار تو شد باعث بیماری ما به مسیحا نرسد فکر پرستاری ما تا ز بندت شدم آزاد، گرفتار شدم سخت آزادی ما بند گرفتاری…
تو و آن حسن دل آویز که تغییرش نیست
تو و آن حسن دل آویز که تغییرش نیست من و این عشق جنون خیز که تدبیرش نیست تو و آن زلف سراسیمه که سامانش…
تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد
تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد یک باره پری از نظر خلق نهان شد گر مطرب عشاق تویی رقص توان کرد ور ساقی…
تا حلقهٔ زنجیر دل آن زلف دراز است
تا حلقهٔ زنجیر دل آن زلف دراز است درهای جنون بر من سودازده باز است شور دل فرهاد شکر خندهٔ شیرین تاج سر محمود و…