من خراب نگه نرگس شهلای توام

من خراب نگه نرگس شهلای توام بی خود از بادهٔ جام و می مینای توام تو به تحریک فلک فتنهٔ دوران منی من به تصدیق…

ادامه مطلب

مردان خدا پردهٔ پندار دریدند

مردان خدا پردهٔ پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند هر دست که دادند از آن دست گرفتند هر نکته که گفتند همان…

ادامه مطلب

گه جلوه‌گر ز بام و گه از منظر آمدی

گه جلوه‌گر ز بام و گه از منظر آمدی از هر دری به غارت دلها درآمدی تا دل نیابد از تو خلاصی به هیچ راه…

ادامه مطلب

گر ز غلامیش نشانت دهند

گر ز غلامیش نشانت دهند سلطنت کون و مکانت دهند بندهٔ او شو که یک التفات خواجگی هر دو جهانت دهند پیروی پیر خرابات کن…

ادامه مطلب

گر باغبان نظر به گلستان کند تو را

گر باغبان نظر به گلستان کند تو را بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را گر صبح‌دم به دامن گلشن گذر کنی دست…

ادامه مطلب

کمتر فکن به چاه زنخدان نگاه خویش

کمتر فکن به چاه زنخدان نگاه خویش ترسم خدای ناکرده درافتی به چاه خویش گر در محبت تو بریزند خون من خود روز رستخیز شوم…

ادامه مطلب

فرخنده شکاری که ز پیکان تو افتد

فرخنده شکاری که ز پیکان تو افتد در خون خود از جنبش مژگان تو افتد داند که چرا چاک زدم جیب صبوری هر دیده که…

ادامه مطلب

طوطی وظیفه خوار لب نوشخند تست

طوطی وظیفه خوار لب نوشخند تست شکر فروش مصر خریدار قند توست دوزخ کنایتی ز دل سوزناک من جنت حکایتی ز رخ دل پسند تست…

ادامه مطلب

شب چارده غلامی ز مه تمام داری

شب چارده غلامی ز مه تمام داری تو چه خواجهٔ تمامی که چنین غلام داری مگر از سیاه روزی تو مرا نجات بخشی که طلوع…

ادامه مطلب

زلف و خط دلکشش دام بنی آدمند

زلف و خط دلکشش دام بنی آدمند این دو بلای سیاه ولولهٔ عالمند حلقه به گوشان شوق با المش خوش دلند خانه به دوشان عشق…

ادامه مطلب

رهزن ایمان من شد نازنین تازه‌ای

رهزن ایمان من شد نازنین تازه‌ای رفتم از کیش مسلمانی به دین تازه‌ای خواجه هی خاموش باش امشب که اصحاب حضور خلوتی دارند با خلوت…

ادامه مطلب

دوش به خواب دیده‌ام روی ندیدهٔ تو را

دوش به خواب دیده‌ام روی ندیدهٔ تو را وز مژه آب داده‌ام باغ نچیدهٔ تو را قطره خون تازه‌ای از تو رسیده بر دلم به…

ادامه مطلب

دل به حسرت ز سر کوی کسی می‌آید

دل به حسرت ز سر کوی کسی می‌آید مرغی از سدره به کنج قفسی می‌آید شکری چند بخواه از لب شیرین دهنان تا بدانی که…

ادامه مطلب

در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش

در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش ترسم خدا نکرده شوی پای‌بند خویش منت خدای را که به تسخیر ملک دل حاجت بدان نشد که…

ادامه مطلب

خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی

خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت ای خوشا عهدی…

ادامه مطلب

چون ترک تیر افکن تویی، باید به خون غلطیدنم

چون ترک تیر افکن تویی، باید به خون غلطیدنم یارب کز این میدان مباد امکان برگردیدنم گر خنجر مردافکنت از هم ببرد خنجرم کی می‌توان…

ادامه مطلب

چنان بر صید مرغ دل فکند آن زلف پرچین را

چنان بر صید مرغ دل فکند آن زلف پرچین را که شاهی افکند بر صعوهٔ بیچاره شاهین را گهی زلفش پریشان می‌کند یک دشت سنبل…

ادامه مطلب

توان شناخت ز خونی که ریخت بر رویم

توان شناخت ز خونی که ریخت بر رویم که صید زخمی آن ترک سخت بازویم امید طلعت او می‌برد به هر جایم هوای طرهٔ او…

ادامه مطلب

تا لعل تو باده داده یاران را

تا لعل تو باده داده یاران را بس توبه شکسته توبه کاران را خواهی نرسی به ناامیدی‌ها نومید مکن امیدواران را سر پنجهٔ عشقت از…

ادامه مطلب

تا خبردار ز سر لب جانان شده‌ایم

تا خبردار ز سر لب جانان شده‌ایم خبر این است که تا به قدم جان شده‌ایم تا به یاد لب او جام لبالب زده‌ایم واقف…

ادامه مطلب

تا با تو آرمیده‌ام از خود رمیده‌ام

تا با تو آرمیده‌ام از خود رمیده‌ام منت خدای را که چه خوش آرمیده‌ام روی تظلم من و خاک سرای تو دست تطاول تو و…

ادامه مطلب

به کویش دوش یا رب یا ربی بود

به کویش دوش یا رب یا ربی بود که را یارب ندانم مطلبی بود شب و روزی که در می‌خانه بودیم ز حق مگذر که…

ادامه مطلب

بس که دل سوختگی ز آتش هجران دارم

بس که دل سوختگی ز آتش هجران دارم گر به دوزخ بریم، شکر فراوان دارم اشک و آهم ز فراقت به هم آمیخته شد بلعجب…

ادامه مطلب

با آن غزال وحشی گر خواهی آرمیدن

با آن غزال وحشی گر خواهی آرمیدن چندین هزار احسنت می‌بایدت کشیدن روزی اگر در آغوش سروی کشی قباپوش سهل است در محبت پیراهنی دریدن…

ادامه مطلب

ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی

ای زلف خم به خم که زدی راه عالمی دامی به راه خلق فکندی ز هر خمی دلها تمام اگر تو ندزدیده‌ای چرا لرزان و…

ادامه مطلب

آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره

آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره عاجز شد از دل دوست یارب دگر چه چاره بیداریم چه دانی، ای خفته‌ای که شبها…

ادامه مطلب

آمد به جلوه شاهد بالا بلند ما

آمد به جلوه شاهد بالا بلند ما آماده شد بلای دل دردمند ما ما مهر از آن پسر سر مویی نمی‌بریم برند اگر به خنجر…

ادامه مطلب

آخر از کعبه مقیم در خمار شدیم

آخر از کعبه مقیم در خمار شدیم به یکی رطل‌گران سخت سبک سار شدیم عالم بی خبری طرفه بهشتی بوده‌ست حیف و صد حیف که…

ادامه مطلب

هیچ سر نیست که با زلف تو در سودا نیست

هیچ سر نیست که با زلف تو در سودا نیست هیچ دل نیست که این سلسله‌اش در پا نیست چون سر از خاک بر آرند…

ادامه مطلب

هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد

هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد آسایشی از جنبش مژگان تو دارد گل چاک زد از شوق گریبان صبوری تا آگهی از…

ادامه مطلب

نه دست آن که بر آرم دل از چه ذقنش

نه دست آن که بر آرم دل از چه ذقنش نه تاب آن که بپیچم به عنبرین رسنش به خون دیده نشانده‌ست گل‌رخی ما را…

ادامه مطلب

نازم خدنگ غمزهٔ آن دل‌پذیر را

نازم خدنگ غمزهٔ آن دل‌پذیر را کر وی گزیر نیست دل ناگزیر را مایل کسی به شه‌پر فوج فرشته نیست چندان که من ز شست…

ادامه مطلب

من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری

من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری همت آن است که الا تو نگیرد یاری ای سر زلف قمرپوش عجب طراری عقربی، میرشبی،…

ادامه مطلب

مرا زمانه در آن آستانه جا داده‌ست

مرا زمانه در آن آستانه جا داده‌ست چنین مقام کسی را بگو کجا داده‌ست خوشم به آه دل خسته خاصه در دل شب که این…

ادامه مطلب

گل به جوش آمد و مرغان به خروش از همه سوی

گل به جوش آمد و مرغان به خروش از همه سوی رو بط باده به چنگ آر و بت ساده بجوی گریهٔ ابر سیه خیمه…

ادامه مطلب

گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت

گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت مژه را بهر چه صف در صف جا بر جا داشت تلخ کامی مرا دید و…

ادامه مطلب

گر بدین گونه سر زلف تو افشان ماند

گر بدین گونه سر زلف تو افشان ماند هر چه مجموعه دل هاست پریشان ماند چو درآیم خم زلف تو به چوگان بازی ای بسا…

ادامه مطلب

کسی ز فتنهٔ آخر زمان خبر دارد

کسی ز فتنهٔ آخر زمان خبر دارد که زلف و کاکل و چشم تو در نظر دارد نه دیده از رخ خوب تو می‌توان برداشت…

ادامه مطلب

غم روی تو به عالم ندهم

غم روی تو به عالم ندهم عین نستانم و این غم ندهم گر به جان درد پیاپی دهی‌ام به مداوای دمادم ندهم گر مرا در…

ادامه مطلب

طالب جانان به جان خریده الم را

طالب جانان به جان خریده الم را عاشق صادق کرم شمرده ستم را صف زده مژگان چشم خیمه نشینی از پی قتلم کشیده خیل حشم…

ادامه مطلب

شب جدایی تو روز واپسین من است

شب جدایی تو روز واپسین من است که نالهٔ هم نفس و گریه هم نشین من است میان گبر و مسلمان از آن سرافرازم که…

ادامه مطلب

زلف مسلسل ریخته، عنبرفشانی را ببین

زلف مسلسل ریخته، عنبرفشانی را ببین زنجیر عدل آویخته، نوشیروانی را ببین قامت به ناز افراخته، خلقی ز پا انداخته دل‌ها مسخر ساخته، کشورستانی را…

ادامه مطلب

رفتی بر غیر و ترک ما کردی

رفتی بر غیر و ترک ما کردی ای ترک ختن بسی خطا کردی پیمانه زدی ز دست بیگانه اندیشهٔ خون آشنا کردی سرخوش به کنار…

ادامه مطلب

دوش از در می‌خانه کشیدند به دوشم

دوش از در می‌خانه کشیدند به دوشم تا روز جزا مست ز کیفیت دوشم چشمم به چه کار آید اگر ساده نبینم کامم به چه…

ادامه مطلب

دگر فرود نیاید سرم به هیچ کمندی

دگر فرود نیاید سرم به هیچ کمندی علاقهٔ تو خلاصم نمود از هر بندی غمی نمانده مرا با وجود زلف تو آری گزیده مار نلرزد…

ادامه مطلب

دامن کشان شبی به کنارم نیامدی

دامن کشان شبی به کنارم نیامدی کارم ز دست رفت و به کارم نیامدی در پیش زلف خم به خمت عقده‌های دل گفتم که مو…

ادامه مطلب

خداخوان تا خدادان فرق دارد

خداخوان تا خدادان فرق دارد که حیوان تا به انسان فرق دارد موحد را به مشرک نسبتی نیست که واجب تا به امکان فرق دارد…

ادامه مطلب

چون بتان دستی به ناز زلف پر چین می‌برند

چون بتان دستی به ناز زلف پر چین می‌برند شیخ را از کعبه در بت‌خانهٔ چین می‌برند چون شهیدان طلب را زنده می‌سازند باز کوه‌کن…

ادامه مطلب

چشم عقلم خیره شد از عکس روی تابناکش

چشم عقلم خیره شد از عکس روی تابناکش روزگارم تیره شد از تار موی مشکبویش شب که از خوی بد او رخت می‌بندم ز کویش…

ادامه مطلب

تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش

تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش من و بخت گران خوابی که نتوان کرد بیدارش نه الله است هر اسمی که بسرایند…

ادامه مطلب