دوش به خواب دیده‌ام روی ندیدهٔ تو را

دوش به خواب دیده‌ام روی ندیدهٔ تو را وز مژه آب داده‌ام باغ نچیدهٔ تو را قطره خون تازه‌ای از تو رسیده بر دلم به…

ادامه مطلب

دل به حسرت ز سر کوی کسی می‌آید

دل به حسرت ز سر کوی کسی می‌آید مرغی از سدره به کنج قفسی می‌آید شکری چند بخواه از لب شیرین دهنان تا بدانی که…

ادامه مطلب

در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش

در پا مریز حلقهٔ زلف بلند خویش ترسم خدا نکرده شوی پای‌بند خویش منت خدای را که به تسخیر ملک دل حاجت بدان نشد که…

ادامه مطلب

خطت دمید از اثر دود آه ما

خطت دمید از اثر دود آه ما شد آه ما نتیجه روز سیاه ما ما را به جرم عشق تو کشتند منکران سرمایهٔ ثواب شد…

ادامه مطلب

چون دم تیغ تو قصد جان ستانی می‌کند

چون دم تیغ تو قصد جان ستانی می‌کند بار سر بر دوش جانان زان گرانی می‌کند چشم بیمار تو را نازم که با صاحب دلان…

ادامه مطلب

چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد

چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد ای بسا فتنه که در دور زمان برخیزد از پی جلوه گر آن سرو روان برخیزد دل به…

ادامه مطلب

تویی آن آیت رحمت که نتوان کرد تفسیرش

تویی آن آیت رحمت که نتوان کرد تفسیرش منم آن مایهٔ حسرت که نتوان داد تغییرش تو و زلف گره گیری نتوان دید در چنگش…

ادامه مطلب

تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد

تا مه روی تو از چاک گریبان سر زد گفتی از جیب افق نیر رخشان سر زد تا عیان شد رخ زیبای تو از چنبر…

ادامه مطلب

تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را

تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را گفتم به هر وجودی کیفیت عدم را محمود بوسه می‌زد پای ایاز و می‌گفت بنگر چه می‌کند عشق…

ادامه مطلب

تا با کمان ابرو بنشست در کمینم

تا با کمان ابرو بنشست در کمینم در خون خویش بنشاند از تیر دلنشینم هم طره‌اش بهم زد طومار صبر و تابم هم غمزه‌اش ز…

ادامه مطلب

به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است

به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است که بندهٔ تو ز بند کدورت آزاد است چگونه پیش تو ناید پری به شاگردی…

ادامه مطلب

بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق

بس که بنشسته تا پر بر تنم پیکان عشق طایر پران شدم از ناوک پران عشق نوح را کشتی شکست از لطمهٔ توفان عشق کس…

ادامه مطلب

با آن که می از شیشه به پیمانه نکردی

با آن که می از شیشه به پیمانه نکردی در بزم کسی نیست که دیوانه نکردی ای خانه شهری نگهت برده به یغما در شهر…

ادامه مطلب

ای سر زلف تو سر رشتهٔ هر سودایی

ای سر زلف تو سر رشتهٔ هر سودایی خاری از سوزن سودای تو در هر پایی از رخ و زلف تو در دیر و حرم…

ادامه مطلب

ای اهل نظر کشتهٔ تیر نگه تو

ای اهل نظر کشتهٔ تیر نگه تو خون همه در عهدهٔ چشم سیه تو هر جا که خرامان گذری با سپه ناز شاهان همه گردند…

ادامه مطلب