دلا مقید آن گیسوان پرچین باش

دلا مقید آن گیسوان پرچین باش در این دو سلسله خاقان چین و ماچین باش غلام خواجه عنبرفروش نتوان شد اسیر حلقهٔ آن چین زلف…

ادامه مطلب

در عالم عشق تو نه کفر است و نه اسلام

در عالم عشق تو نه کفر است و نه اسلام عشاق تو فارغ ز پرستیدن اصنام آن جا که جمال تو نه تغییر و نه…

ادامه مطلب

خوش‌تر از دانهٔ اشکم گهری پیدا نیست

خوش‌تر از دانهٔ اشکم گهری پیدا نیست حیف و صد حیف که اهل نظری پیدا نیست کسی از سر دل جام خبردار نشد بی‌خبر باش…

ادامه مطلب

چون نرقصد جانم از شادی که جانانم تویی

چون نرقصد جانم از شادی که جانانم تویی محرم دل مطلب تن مقصد جانم تویی امشب که زیبا صنم ماه شبستانم تویی چرخ پنداری نمی‌داند…

ادامه مطلب

چنین نگار ندیدم به هیچ ایوانی

چنین نگار ندیدم به هیچ ایوانی چنین بهار نیاید به هیچ بستانی شکست و بست، دل و دست شه سواران را چنین سوار نیاید به…

ادامه مطلب

جمعی که مرهم جگر خستهٔ منند

جمعی که مرهم جگر خستهٔ منند از جعد عنبرین همه عنبر به دامنند از تیر غمزه رخنه به جانم فکنده‌اند خیلی که از دو زلف…

ادامه مطلب

تنها نه جا به خلوت دل‌ها گرفته‌ای

تنها نه جا به خلوت دل‌ها گرفته‌ای ملک وجود را همه یک جا گرفته‌ای تا شانه را به جعد معنبر کشیده‌ای کاشانه را به عنبر…

ادامه مطلب

تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم

تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم وای بر من گر ازین قید کنی آزادم نازها کردی و از عجز کشیدم نازت عجزها کردم…

ادامه مطلب

تا به مستی نرسد بر لب ساقی لب ما

تا به مستی نرسد بر لب ساقی لب ما بر نیاید ز خرابات مغان مطلب ما عشق پیری است که ساغر زده‌ایم از کف او…

ادامه مطلب

پیش من کام رقیب از لعل خندان می‌دهد

پیش من کام رقیب از لعل خندان می‌دهد از یکی جان می‌ستاند بر یکی جان می‌دهد می‌گشاید تا ز هم چشمان خواب آلوده را هر…

ادامه مطلب

به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم

به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم که آفتاب نتابد مقابل قمرم ز کار خلق به یک باره پرده بردارند اگر ز پرده درآید نگار پرده‌درم…

ادامه مطلب

بر در می‌خانه تا مقام گرفتم

بر در می‌خانه تا مقام گرفتم از فلک سفله انتقام گرفتم خدمت مینا علی الصباح رسیدم ساغر صهبا علی الدوام گرفتم در ره ساقی به…

ادامه مطلب

ای کعبهٔ مقصودم، وی قبلهٔ آمالم

ای کعبهٔ مقصودم، وی قبلهٔ آمالم مپسند بدین روزم، مگذار بدین حالم هم سینه به تنگ آمد از نالهٔ شب گیرم هم دیده به جان…

ادامه مطلب

ای خواجه برو بندهٔ آن زهره جبین باش

ای خواجه برو بندهٔ آن زهره جبین باش در بندگی خاک درش صدر نشین باش یک چند به گرد حرم و کعبه دویدی یک چند…

ادامه مطلب

آن که نهاده در دلم حسرت یک نظاره را

آن که نهاده در دلم حسرت یک نظاره را بر لب من کجا نهد لعل شراب‌خواره را رشتهٔ عمر پاره شد بس که ز دست…

ادامه مطلب