غزلیات عطار نیشابوری
عطار در راه تو هر که راهبر شد – عطار نیشابوری
در راه تو هر که راهبر شد هر لحظه به طبع خاک تر شد هر خاک که ذرهٔ قدم گشت در عالم عشق تاج سر…
عطار ای جان جان جانم تو جان جان جانی – عطار نیشابوری
ای جان جان جانم تو جان جان جانی بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی پی میبرد به چیزی جانم ولی نه…
عطار از می عشق تو مست افتادهام – عطار نیشابوری
از می عشق تو مست افتادهام بر درت چون خاک پست افتادهام مستیم را نیست هشیاری پدید کز نخستین روز مست افتادهام در خرابات خراب…
عطار ای جگرگوشهٔ جگرخواران – عطار نیشابوری
ای جگرگوشهٔ جگرخواران غم تو مرهم دل افکاران درد دردت علاج مخموران درد عشقت شفای بیماران در بیابان آرزومندیت سر فدا کرده صاحب اسراران غلغلی…
عطار ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش – عطار نیشابوری
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش دلبر تو دایما بر در دل حاضر است…
عطار ای دو عالم پرتوی از روی تو – عطار نیشابوری
ای دو عالم پرتوی از روی تو جنت الفردوس خاک کوی تو صد جهان پر عاشق سرگشته را هیچ وجهی نیست الا روی تو صد…
عطار ای روی همچو ماهت یک پرده بر گرفته – عطار نیشابوری
ای روی همچو ماهت یک پرده بر گرفته جان های بی قراران فریاد در گرفته در پیش نور رویت پیران شست ساله با صد هزار…
عطار آنکه سر دارد کلاهت نرسدش – عطار نیشابوری
آنکه سر دارد کلاهت نرسدش وانکه پر آب است جاهت نرسدش هر که پست بارگاه فقر نیست در بلندی دستگاهت نرسدش هر که در خود…
عطار ای زلف تو دام و دانه خالت – عطار نیشابوری
ای زلف تو دام و دانه خالت هر صید که میکنی حلالت خورشید دراوفتاده پیوست در حلقهٔ دام شب مثالت همچون نقطی سیه پدیدار بر…
عطار آه گر من زعشق آه کنم – عطار نیشابوری
آه گر من زعشق آه کنم همه روی جهان سیاه کنم آه من در جهان نمیگنجد در جهان پس چگونه آه کنم هر دو عالم…
عطار ای کوی توام مقصد و ای روی تو مقصود – عطار نیشابوری
ای کوی توام مقصد و ای روی تو مقصود وی آتش عشق تو دلم سوخته چون عود چه باک اگرم عقل و دل و جان…
عطار ای گرفته حسن تو هر دو جهان – عطار نیشابوری
ای گرفته حسن تو هر دو جهان در جمالت خیره چشم عقل و جان جان تن جان است و جان جان تویی در جهان جانی…
عطار بار دگر پیر ما رخت به خمار برد – عطار نیشابوری
بار دگر پیر ما رخت به خمار برد خرقه بر آتش بسوخت دست به زنار برد دین به تزویر خویش کرد سیهرو چنانک بر سر…
عطار ای هر دهان ز یاد لبت پر عسل شده – عطار نیشابوری
ای هر دهان ز یاد لبت پر عسل شده در هر زبان خوشی لب تو مثل شده آوازهٔ وصال تو کوس ابد زده مشاطهٔ جمال…
عطار بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد – عطار نیشابوری
بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد در بن دیر مغان ره زن اوباش شد میکدهٔ فقر یافت خرقهٔ دعوی بسوخت در ره ایمان…
عطار پیر ما میرفت هنگام سحر – عطار نیشابوری
پیر ما میرفت هنگام سحر اوفتادش بر خراباتی گذر نالهٔ رندی به گوش او رسید کای همه سرگشتگان را راهبر نوحه از اندوه تو تا…
عطار تا دل لایعقلم دیوانه شد – عطار نیشابوری
تا دل لایعقلم دیوانه شد در جهان عشق تو افسانه شد آشنایی یافت با سودای تو وز همه کار جهان بیگانه شد پیش شمع روی…
عطار جانا دلم ببردی و جانم بسوختی – عطار نیشابوری
جانا دلم ببردی و جانم بسوختی گفتم بنالم از تو زبانم بسوختی اول به وصل خویش بسی وعده دادیم واخر چو شمع در غم آنم…
عطار تو را در ره خراباتی خراب است – عطار نیشابوری
تو را در ره خراباتی خراب است گر آنجا خانهای گیری صواب است بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی که خلق عالم و عالم سراب…
عطار جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم – عطار نیشابوری
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم…
عطار چه سازی سرای و چه گویی سرود – عطار نیشابوری
چه سازی سرای و چه گویی سرود فروشو بدین خاک تیره فرود یقیندان که همچون تو بسیار کس فکندست در چرخ چرخ کبود چه برخیزد…
عطار دلی کز عشق جانان دردمند است – عطار نیشابوری
دلی کز عشق جانان دردمند است همو داند که قدر عشق چند است دلا گر عاشقی از عشق بگذر که تا مشغول عشقی عشق بند…
عطار چون خط شبرنگ بر گلگون کشی – عطار نیشابوری
چون خط شبرنگ بر گلگون کشی حلقه در گوش مه گردون کشی گر ببینی روی خود در خط شده سرکشی و هر زمان افزون کشی…
عطار دو جهان بیتوام نمیباید – عطار نیشابوری
دو جهان بیتوام نمیباید نه یکی بس دو ام نمیباید هرچه خواهم ز تو تو به زانی از توام جز توام نمیباید قبلهام چون جمال…
عطار چون ز مرغ سحر فغان برخاست – عطار نیشابوری
چون ز مرغ سحر فغان برخاست ناله از طاق آسمان برخاست صبح چون دردمید از پس کوه آتشی از همه جهان برخاست عنبر شب چو…
عطار چون کنم معشوق عیار آمدست – عطار نیشابوری
چون کنم معشوق عیار آمدست دشنه در کف سوی بازار آمدست دشنهٔ او تشنهٔ خون دل است لاجرم خونریز و خونخوار آمدست همچنان کان پسته…
عطار روی تو شمع آفتاب بس است – عطار نیشابوری
روی تو شمع آفتاب بس است موی تو عطر مشک ناب بس است چند پیکار آفتاب کشم قبلهٔ رویت آفتاب بس است روی چون روز…
عطار خط مکش در وفا کزآن توام – عطار نیشابوری
خط مکش در وفا کزآن توام فتنهٔ خط دلستان توام بی تو با چشم خون فشان همه شب در غم لعل درفشان توام از دهانت…
عطار خال مشکین بر آفتاب مزن – عطار نیشابوری
خال مشکین بر آفتاب مزن شیوهای دیگرم بر آب مزن گر به آتش نمیزنی آبی آتشم در دل خراب مزن صد گره هست از تو…
عطار خطی کان سرو بالا میدرآرد – عطار نیشابوری
خطی کان سرو بالا میدرآرد برای کشتن ما میدرآرد به زیبایی گل سرخش به انصاف خطی سرسبز زیبا میدرآرد بگرد روی همچون ماه گویی هلالی…
عطار کسی کو هرچه دید از چشم جان دید – عطار نیشابوری
کسی کو هرچه دید از چشم جان دید هزاران عرش در مویی عیان دید عدد از عقل خاست اما دل پاک عدد گردید از گفت…
عطار گاهیم به لطف می نوازی – عطار نیشابوری
گاهیم به لطف می نوازی گاهیم به قهر میگدازی در معرض قهر و لطف تو من زان میسوزم که مینسازی چون چنگ دو تا شدم…
عطار گر تو نسیمی ز زلف یار نیابی – عطار نیشابوری
گر تو نسیمی ز زلف یار نیابی تا به ابد رد شوی و بار نیابی یک دم اگر بوی زلف او به تو آید گنج…
عطار گر من اندر عشق مرد کارمی – عطار نیشابوری
گر من اندر عشق مرد کارمی از بد و نیک و جهان بیزارمی کفر و دین درباختم در بیخودی چیستی گر بیخود از دلدارمی کاشکی…
عطار گرد ره تو کعبه و خمار نماند – عطار نیشابوری
گرد ره تو کعبه و خمار نماند یک دل ز می عشق تو هشیار نماند ور یک سر موی از رخ تو روی نماید بر…
عطار ما درد فروش هر خراباتیم – عطار نیشابوری
ما درد فروش هر خراباتیم نه عشوه فروش هر کراماتیم انگشتزنان کوی معشوقیم وانگشتنمای اهل طاماتیم حیلتگر و مهره دزد و اوباشیم دردیکش و کمزن…
عطار مرا سودای تو جان می بسوزد – عطار نیشابوری
مرا سودای تو جان می بسوزد چو شمعی زار و گریان میبسوزد غمت چندان که دوزخ سوخت عمری به یک ساعت دو چندان میبسوزد فکندی…
عطار منم از عشق سرگردان بمانده – عطار نیشابوری
منم از عشق سرگردان بمانده چو مستی واله و حیران بمانده امید از جان شیرین بر گرفته جدا از صحبت یاران بمانده سر و سامان…
عطار نشستی در دل من چونت جویم – عطار نیشابوری
نشستی در دل من چونت جویم دلم خون شد مگر در خونت جویم تو با من در درون جان نشسته من از هر دو جهان…
عطار هر دمم در امتحان چندی کشی – عطار نیشابوری
هر دمم در امتحان چندی کشی دامنم در خون جان چندی کشی مهربان خویشتن گفتم تو را کینهٔ آن هر زمان چندی کشی همچو خاکم…
عطار هر که درین درد گرفتار نیست – عطار نیشابوری
هر که درین درد گرفتار نیست یک نفسش در دو جهان کار نیست هر که دلش دیدهٔ بینا نیافت دیدهٔ او محرم دیدار نیست هر…
عطار هر که هست اندر پی بهبود خویش – عطار نیشابوری
هر که هست اندر پی بهبود خویش دور افتادست از مقصود خویش تو ایازی پوستین را یاد دار تا نیفتی دور از محمود خویش عاشقی…
عطار هرگاه که مست آن لقا باشم – عطار نیشابوری
هرگاه که مست آن لقا باشم هشیار جهان کبریا باشم مستغرق خویش کن مرا دایم کافسوس بود که من مرا باشم کان دم که صواب…
عطار ساقیا گه جام ده گه جام خور – عطار نیشابوری
ساقیا گه جام ده گه جام خور گر به معنی پختهای می خام خور زر بده بستان می تلخ آنگهی با بت شیرین سیماندام خور…
عطار عشق جز بخشش خدایی نیست – عطار نیشابوری
عشق جز بخشش خدایی نیست این به سلطانی و گدایی نیست هر که او برنخیزد از سر سر عشق را با وی آشنایی نیست عشق…
عطار عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق – عطار نیشابوری
عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق باز نیابی به عقل سر معمای عشق عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا چند کند…
عطار در ده می عشق یک دم ای ساقی – عطار نیشابوری
در ده می عشق یک دم ای ساقی تا عقل کند گزاف در باقی زین عقل گزاف گوی پر دعوی بگذر که گذشت عمر ای…
عطار در زیر بار عشقت هر توسنی چه سنجد – عطار نیشابوری
در زیر بار عشقت هر توسنی چه سنجد با داو ششدر تو هر کم زنی چه سنجد چون پنجههای شیران عشق تو خرد بشکست در…
عطار عاشقی نه دل نه دین میبایدش – عطار نیشابوری
عاشقی نه دل نه دین میبایدش من چنینم چون چنین میبایدش هر کجا رویی چو ماه آسمان است پیش رویش بر زمین میبایدش زن صفت…
عطار عشق تو ز اختیار بیرون است – عطار نیشابوری
عشق تو ز اختیار بیرون است وصل تو ز انتظار بیرون است چون با تو نهم قرار وصلت چون کار تو از قرار بیرون است…