غزلیات طغرل احراری
سواد سرمه شام است در چشم نگار من
سواد سرمه شام است در چشم نگار من به جز ظلمت دگر چیزی نبیند روزگار من ازآن سرگشتهام در وادی عشق پریرویی که باشد مرکز…
رفتن هوش از سرم تا ساربان محمل است
رفتن هوش از سرم تا ساربان محمل است ناقه شوق مرا در خاک مجنون منزل است آنقدر مستم که نشناسم جنون را از خرد نشئه…
در جواب گلشنی بخارایی
در جواب گلشنی بخارایی آن روز وعده تو سرآمد نیامدی نخل امید با ثمر آمد نیامدی در انتظار وعدهات اندر ره بخارا مد نگه ز…
چه امکان است گردد از دلم بیرون تمنایش
چه امکان است گردد از دلم بیرون تمنایش که باشد صورتم آیینهسان محو تماشایش برای انتظار اوست تمهید نفس هر دم که در آغوش دل…
تا شعاع مهر از جیب تو روشن میشود
تا شعاع مهر از جیب تو روشن میشود دامن هر ذره از آیینه خرمن میشود پرده دیگر به مضراب غمش در کار نیست از بم…
بید مجنون را به جز آشفتگی از بر چه حظ؟!
بید مجنون را به جز آشفتگی از بر چه حظ؟! از صدای نغمه بلبل به گوش کر چه حظ؟! فرش مجنون کسوت خاک در لیلی…
بس که در قصر جهان آبادی از معمار نیست
بس که در قصر جهان آبادی از معمار نیست جز فنا در خانه هستی دگر دیوار نیست! عالمی سرگرم سودای خیال عالمند هیچ کس از…
باده رندان را شراب کوثریست
باده رندان را شراب کوثریست گردن مینا در آغوش پریست از رموز مشکلات زلف او گر گذشتی بیتأمل سرسریست! انقلاب رنگ فطرت کار نیست مادگیهای…
ای ز موج طلعتت نظاره در گردابها
ای ز موج طلعتت نظاره در گردابها حیرت آیینه باشد شوخی سیمابها! احتیاجی نیست در کویش به شمع دل مرا شمع را نوری نباشد در…
اگر هوشم کند چون شانه در زلفش شبیخون را
اگر هوشم کند چون شانه در زلفش شبیخون را به یک مو بسته گردم سرنوشت بخت واژون را به جز وحشت نباشد هیچ سرمشق خط…
از آن روزی که من در حلقه زلف تو افتادم
از آن روزی که من در حلقه زلف تو افتادم سراپا قید بودم گوییا کردی تو آزادم به عاشق تلخی هجران لیلیطلعتان شیرین ازآن در…
هرگه ز ناز خندد آن جوهر تبسم
هرگه ز ناز خندد آن جوهر تبسم غیر از شکر نجوشد از کوثر تبسم چون خاک داد بر باد او آتش قرارم خونم چو آب…
هر کرا شوخ پریرخسار است
هر کرا شوخ پریرخسار است ساغر عشرت او سرشار است زاهدی را که صفا در دل نیست سبحه او نه کم از زنار است زلف…
ندانم از چه استاد ازل کردست تخمیرم
ندانم از چه استاد ازل کردست تخمیرم که شد شهپر پرواز عنقا کلک تصویرم! شبی چون زلف رفتم در خیال محبس رویش همین افسانه دورست…
مرا از عالم و آدم غم عشق تو بس باشد
مرا از عالم و آدم غم عشق تو بس باشد به پیش آتش عشقت دلم مانند خس باشد ازآن روزی که افتادم به دام چون…
کس نباشد به سیر این گلزار
کس نباشد به سیر این گلزار تا کند امتیاز گل از خار بر حصول مزارع امید دانههای سرشک غم میکار غره منشین که فتنهها دارد…
غنچه از لعل تو سبق گیرد
غنچه از لعل تو سبق گیرد در و یاقوت در طبق گیرد چشمت از خون باده بسته حنا باج از سرخی شفق گیرد نزد تحریر…
شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را
شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را میکند شیرازه دامان گل زنجیر را! کرده استاد ازل شرح گلستان رخش از غبار خط ریحان شیوه…
سرخط مشق جنون زلف پریشان کیست؟!
سرخط مشق جنون زلف پریشان کیست؟! سرمه بخت سیه نرگس فتان کیست؟! گر نه خدنگ تو را سینه من شد هدف بر دل مجروح من…
ز خود بسیار دور افتادم از معنی قرینیها
ز خود بسیار دور افتادم از معنی قرینیها مرا سرمشق حیرانیست اکنون موی چینیها توان در مزرع باغ جهان گل از ادب چیدن که صد…
دارم هوای عشق تو عمریست بر سرا
دارم هوای عشق تو عمریست بر سرا بهر خدا ز راه وفا هیچ نگذرا! در ملک عشق مسند شاهی گزیدهام تا کردهام ز نقش کف…
چند روزی در جهان ای عمر مهمانی بس است
چند روزی در جهان ای عمر مهمانی بس است از حصول مدعا آه پشیمانی بس است آرزوی جاه داری گر ز نقش اعتبار یاد تعمیر…
تا قضا زد خیمه هستی درین نیلی بساط
تا قضا زد خیمه هستی درین نیلی بساط شهد جام عیش را با زهر غم کرد اختلاط راحتی نبود به کس در محنتآباد جهان جای…
بیا ای دل که نیرنگ و فسونت پر به کار آید
بیا ای دل که نیرنگ و فسونت پر به کار آید ز چشمش ساغر اندیشه را رنگ خمار آید ز دور پیچ و تاب آتش…
بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما
بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما گر جهان از ما نپوشد چشم میپوشیم ما! جوش شکر در نی آخر میکند منع صدا از…
با لب لعل تو طوطی نکند همسخنی
با لب لعل تو طوطی نکند همسخنی بگذرد پیش تو از دعوی شکرشکنی سنبل زلف تو را باد پریشان سازد بشکند عنبرسارایی و مشک ختنی!…
ای روی تو آفتاب خاور
ای روی تو آفتاب خاور لعل لب تو زلال کوثر! صد معجزه مسیح داری افسوس که نیستی پیمبر! فرق تو میان خوبرویان چون فرق عرض…
اگر دل محو آن رخسار زیباست
اگر دل محو آن رخسار زیباست ز جوهر موج این آیینه دریاست ندارد داغدار عشق قدری وطن با لاله اندر کوه و صحراست مشو در…
احمدجان
احمدجان ارغوان در پیش رخسار تو بیرنگی کند غنچه از خندیدن لعل تو دلتنگی کند حسن یوسف را اگر پروین برای امتحان با ترازو برکشد…
هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا
هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا آفرین گوید تحمل کردن هوش مرا! از خیال قامتش اکنون عصا میبایدم بار سنگین فراقش کرده خم دوش…
هر کرا گر دلبرش باشد نباشد دل برش
هر کرا گر دلبرش باشد نباشد دل برش دل برش باشد فدا آنجا که باشد دلبرش ماه من هرسو نشیند آفتاب آنجا بود چتر خورشید…
ندارد میل الفت وضع آزادیپسند ما
ندارد میل الفت وضع آزادیپسند ما بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل به غیر…
ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را
ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را میبرد از جعد هر زن گوش آب و تاب را افکند از رتبه از رخ افکند جلباب را…
کتاب عشق میخوانم کنون فهم سبق کردم
کتاب عشق میخوانم کنون فهم سبق کردم به استاد خرد بیجا ازین مبحث نطق کردم همیکردم به کلک فکر تحریر جمال او به وصف نوبت…
غلامجان
غلامجان غنچه را لعل لبت دلخون کند سرو را نخل قدت واژون کند لهجه لعل تو از خاک عدم مرده صدساله را بیرون کند آنچه…
عارض چون ماهش از برقع نمایان میکند
عارض چون ماهش از برقع نمایان میکند عالمی را شمع رخسارش چراغان میکند از خیال غنچهاش دارم به دل جمعیتی خاطرم را یاد آن گیسو…
زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد
زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد بهر کشتن معجز لعلش حیات از سر دهد خواهم از لعلش به صد زاری اگر آب…
رخش امشب چراغ خانه کیست؟!
رخش امشب چراغ خانه کیست؟! نگاهم شهپر پروانه کیست؟! حدیث کوته زلفش دراز است شب ما روز از افسانه کیست؟! زده اشکم ز شادی خیمه…
دارد چمن ز رونق فصل بهار رنگ
دارد چمن ز رونق فصل بهار رنگ هر برگ گل گرفته مگر از هزار رنگ؟! امروز در بساط گلستان به فرش ناز خوابیده است شاهد…
چند روزی بر بنای طاق غم معمار باش
چند روزی بر بنای طاق غم معمار باش یا در امید شو یا صورت دیوار باش! یا سموم هجر شو یا نکهت بزم وصال یا…
تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع
تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع دایه شد پروانه گویا در شب مولود شمع بس که شب تا روز دارد گریه…
به یاد خنده آن لعل میگون
به یاد خنده آن لعل میگون شدم چون غنچه در این باغ دلخون سواد زلف او شد سر خط من بود سرمشق من این بخت…
بس که آوردست نخل قامت دلدار گل
بس که آوردست نخل قامت دلدار گل سرو را هرگز شنیدی کآورد در بار گل؟! صافدل را آرزوی سیر گلشن کی بود؟! بر رخ آیینه…
با زخم تغافل ز لب یار دوا پرس
با زخم تغافل ز لب یار دوا پرس ز ابروی کجش واقعه قد دو تا پرس افسانه زلفش که بسی دور و دراز است کوته…
ای خرام ناز تو چون جلوه طاووس نر
ای خرام ناز تو چون جلوه طاووس نر طائر نظاره را اندر هوایت بال و پر گرچه شد محو از سرشکم نسخههای غم ولی گشته…
اگر خرامی به سوی چمن بدین نیرنگ
اگر خرامی به سوی چمن بدین نیرنگ به پیش روی تو گل میرود ز رنگ به رنگ به صید شیردلان جهان به صیادی غزال چشم…
ادب سرمایه عشقم مپرس از شوخی نازم
ادب سرمایه عشقم مپرس از شوخی نازم نوای نغمه «عشاق » دارد پردهسازم چو نی میخواستم من نالهای سازم ز هجرانش خیال زلف او شد…
هیچ در ملک جهان چون او پریرخسار نیست
هیچ در ملک جهان چون او پریرخسار نیست اهرمن را بهتر از گیسوی او زنار نیست! هر زمان چون شمع اندر خانه دل بینمش سد…
هر کرا دل محو آن آیینهرخسار شد
هر کرا دل محو آن آیینهرخسار شد جلوه آیینه او شوخی دیدار شد چشم مستش کرده هردم تازه کیش کافری اهرمن را زلف او تا…
نباشد جز حساب غم به جدول خط تقویمم
نباشد جز حساب غم به جدول خط تقویمم که مجنون در دبستان جنون دادست تعلیمم شمارم نقد امروز از کمال فرصت فردا چو ماه نو…