آه از جوش صفای طبع معنی‌زای من

آه از جوش صفای طبع معنی‌زای من زنگ غم آیینه‌سان بگرفته سر تا پای من! عاقبت از دست نیرنگ زلیخای قدر گوشه زندان محنت شد…

ادامه مطلب

از نگه تیری به جانم آن کمان‌ابرو زند

از نگه تیری به جانم آن کمان‌ابرو زند شکر الطافش مرا بر تن سر از هر مو زند تاب لعل میْ‌پرستش قیمت از گوهر برد…

ادامه مطلب

یار به من باز جفا می‌کند

یار به من باز جفا می‌کند ترک مدارا و وفا می‌کند می‌زندم گرچه به تیر نگه رحمت و بی‌رحمی نما می‌کند می‌کشدم هر نفسی چند…

ادامه مطلب

هر کس که رخ تو دید جانا

هر کس که رخ تو دید جانا عاشق به تو گشت آن زمانا مرغ دل صد هزار عاشق در قید تو شد ز بحر دانا…

ادامه مطلب

هر کجا آن شوخ گر صیدی به ابرو می‌زند

هر کجا آن شوخ گر صیدی به ابرو می‌زند بسملش چون ماه نو بر چرخ پهلو می‌زند دی به گلگشت چمن نخلش خرام آورد بار…

ادامه مطلب

می‌روم از خویش هر ساعت ز دنبال نفس

می‌روم از خویش هر ساعت ز دنبال نفس محمل ما را بود ساز شکست دل جرس می‌توان امروز بودن فرش پای آفتاب شب‌روان راه را…

ادامه مطلب

گرچه در راه محبت در تک و تازم هنوز

گرچه در راه محبت در تک و تازم هنوز نیست مضرابم برون پرده سازم هنوز بس که بودم از بهار حسن گلچین وفا از شکست…

ادامه مطلب

کاش در بزم ادب من دلبری می‌داشتم

کاش در بزم ادب من دلبری می‌داشتم پیش خود مانند مینا ساغری می‌داشتم رایتم از عشق او می‌سود سر اندر فلک گر ز نقش خاک…

ادامه مطلب

عبدالکریم

عبدالکریم عشق را حسن تو قانون دگر پیدا کند وامق از مهر تو ترک پیشه عذرا کند بلبل و قمری به باغ از حسرت قد…

ادامه مطلب

شب که در دل عکس خورشید رخ او جا گرفت

شب که در دل عکس خورشید رخ او جا گرفت ظلمت هر ذره‌ام باج از ید بیضا گرفت سرفرازان را به عالم جو تواضع چاره…

ادامه مطلب

ز عارض برقع افکندی کشودی روی زیبا را

ز عارض برقع افکندی کشودی روی زیبا را ز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما را سفید از انتظار مقدمت شد چشم امیدم خوشا…

ادامه مطلب

در کشور ملاحت شاهی تو را تمام است

در کشور ملاحت شاهی تو را تمام است شمشاد و سرو و طوبی با قامتت غلام است در هر کجا که بینم اوصاف خلق و…

ادامه مطلب

چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما

چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما نبود به غیر ناله متاع دکان ما ما عاشقیم و شهره آفاق گشته‌ایم عالم پر است از…

ادامه مطلب

تا کمند زلف او صد دل به یک مو می‌کشد

تا کمند زلف او صد دل به یک مو می‌کشد بار منت مرغ دل از خال هندو می‌کشد مردم چشم مرا از شش جهت تسخیر…

ادامه مطلب

پرده صبح نگه را بر رخ دلدار در

پرده صبح نگه را بر رخ دلدار در توتیا با چشم خود از خاک این دربار بر رنگ زردم از طلا گشتن به وصلش راه…

ادامه مطلب

بساط هستی خود را به راهت خاک می‌سازم

بساط هستی خود را به راهت خاک می‌سازم اگر باشد زمین ناساز با افلاک می‌سازم! لبم از آتش شوق محبت خشک شد لیکن ز اشک…

ادامه مطلب

بتی دارم که صد میخانه باشد در کنار او

بتی دارم که صد میخانه باشد در کنار او بتان را فرض باشد سجده طواف مزار او نباشد باغ امکان را گلی همچون گل رویش…

ادامه مطلب

ای عارض گلگون تو از باده گهرریز

ای عارض گلگون تو از باده گهرریز شمشیر جفای تو بود بر سر من تیز ابروی تو خم گشته است از بار تغافل از باده…

ادامه مطلب

آنکه تسلیم سجود خاک پایش شد سر است

آنکه تسلیم سجود خاک پایش شد سر است رهبر آیینه مطلب صفای جوهر است طائر عشق از پر و بال هوس باشد بری آنکه در…

ادامه مطلب

از هجوم اشک بر دریا گذر داریم ما

از هجوم اشک بر دریا گذر داریم ما ریشه نخل امید از چشم تر داریم ما بس که باشد جنس ما را گرمی بازار غم…

ادامه مطلب

یاد ایامی که سوی ما خرامی داشتی

یاد ایامی که سوی ما خرامی داشتی با کف از میخانه الطاف جامی داشتی! از بهار عارضت نظاره‌ام می‌چید گل چون نگه در خانه چشمم…

ادامه مطلب

هرکجا شوق توام ساغر کش آمال بود

هرکجا شوق توام ساغر کش آمال بود صبح عشرت سربلند و شام غم پامال بود داشتم از زلف او سرمایه عیش ابد تا سواد خط…

ادامه مطلب

نرگس مست تو آلوی هراتم ندهد

نرگس مست تو آلوی هراتم ندهد حلقه زلف تو از بند نجاتم ندهد! جانب کوی تو خواهم که کنم پروازی شهپر بال رسایی به قناتم…

ادامه مطلب

می‌رسد از ناله بر گردون لوای عندلیب

می‌رسد از ناله بر گردون لوای عندلیب شاخ گل چون تخت جم باشد برای عندلیب در چمن امروز در دربار شاهنشاه گل هیچ کس را…

ادامه مطلب

لبت لعل و قدت طوبی رخت گل

لبت لعل و قدت طوبی رخت گل منم در گلشن حسن تو بلبل به دور مه فکندی زلف مشکین کشیدی خط بطلان تسلسل ازآن روزی…

ادامه مطلب

قدر مسیحا برد لعل سخندان او

قدر مسیحا برد لعل سخندان او عقد ثریا درد گوی گریبان او روضه فردوس را نسبت کویش مده! گلشن جنت کجا طرف گلستان او؟! شحنه…

ادامه مطلب

طرب‌پیمای عشقم خاکساری‌هاست معراجم

طرب‌پیمای عشقم خاکساری‌هاست معراجم تپیدن‌ها بود طومار نبض سعی‌الحاجم چراغم یافت آخر از خموشی سرفرازی‌ها مرصع شد ز سنگ سرمه گویا گوهر تاجم سفیر بلبل…

ادامه مطلب

سیدجان

سیدجان سرو و صنوبر شد خجل از قامت زیبای او آشفته سنبل با سمن از زلف عنبرسای او یک سو دریده پیرهن گل از گل…

ادامه مطلب

ز خود چندان فراموشم که نآیم هیچ در یادش

ز خود چندان فراموشم که نآیم هیچ در یادش اگرچه همچو بلبل روز و شب باشم به فریادش درین گلشن ندانم آتش شوق کی بالا…

ادامه مطلب

در غمت جان دادم و اما تو در نازی هنوز

در غمت جان دادم و اما تو در نازی هنوز در بساط عشق رخماتم تو شهبازی هنوز تیغ ابرو بی‌گنه عریان به قتلم کرده‌ای چون…

ادامه مطلب

چو می از آتش شوق وصال یار در جوشم

چو می از آتش شوق وصال یار در جوشم به صد مضراب می‌تازد فغانم لیک خاموشم اگر چندی که چون سروم درین گلشن به آزادی…

ادامه مطلب

تا کشد از رخ نقاب آن ماه سیمین‌ساق من

تا کشد از رخ نقاب آن ماه سیمین‌ساق من غوطه در حیرت زند این دیده مشتاق من طاق ابرویش بدیدم جفت کلفت شد دلم رفت…

ادامه مطلب

تا به اوج دلبری زد اخترش دنباله را

تا به اوج دلبری زد اخترش دنباله را ماه در آغوش خود گم کرد خط هاله را سرمه از بخت سیه در کام فریاد من…

ادامه مطلب

بلند است از فلک مأوای بیدل

بلند است از فلک مأوای بیدل نباشد هیچ کس را جای بیدل! نمایم توتیای دیده خویش اگر یابم غبار پای بیدل ندیدم از سخنگویان عالم…

ادامه مطلب

برنمی‌آید برون از سینه آسان ناله‌ام

برنمی‌آید برون از سینه آسان ناله‌ام سرمه‌سان در عهد چشمش بسته پیمان ناله‌ام از تو ای شور جنون ساز دگر دارم هوس تا شود از…

ادامه مطلب

ای عشق بلای جان شدستی

ای عشق بلای جان شدستی اندر دل ناتوان شدستی! کردست مرا فراق پیرم با تو نگرم جوان شدستی! رازم ز تو گشته آشکارا تو از…

ادامه مطلب

آنقدر دارد صفا آیینه رخسار یار

آنقدر دارد صفا آیینه رخسار یار عکس چون نظاره از لغزش نمی‌گیرد قرار! جوهر فرد دهانش جزو بی‌اجزاء بود از جوار قسمت او مدعی شد…

ادامه مطلب

از کمال روشنی در دیده شد جای چراغ

از کمال روشنی در دیده شد جای چراغ کس نباشد در جهان امروز همتای چراغ! راه تاریک است و تو مغرور شمع دل مشو روشنی…

ادامه مطلب

یار ما را پیرهن از برگ گل باشد لطیف

یار ما را پیرهن از برگ گل باشد لطیف از حریر پرتو مه بر رخش دارد نظیف غنچه‌اش هر دم برد از آتش یاقوت آب…

ادامه مطلب

هر کس که دارد یک دلبر فیض

هر کس که دارد یک دلبر فیض محوست گویا در منظر فیض در هر دو عالم هرگز نمیری گر گشته گردی از خنجر فیض! در…

ادامه مطلب

ندانم نشئه از پیمانه چشم که در جامم

ندانم نشئه از پیمانه چشم که در جامم زند بر هم دم صبح نشاطم ظلمت شامم! به دیوان خیالم نیست غیر از ابجد عشقش ز…

ادامه مطلب

مردانقلی

مردانقلی ماه تمام من که منم مستمند تو مرغ دلم فتاده به دام کمند تو رفتار خویش کبک دری ترک می‌کند بیند اگر خرام قد…

ادامه مطلب

گرفتار کمند آن خم زلف بناگوشم

گرفتار کمند آن خم زلف بناگوشم حباب‌آسا به سودای خیالش خانه‌بردوشم! ادیبا با من از درس خرد دیگر مگو حرفی چو مجنون در خیال طره…

ادامه مطلب

قامتی در زیر بار عشق خم داریم ما

قامتی در زیر بار عشق خم داریم ما نغمه‌ای از ساز دل بی زیر و بم داریم ما خاکساری نیست کم از دستگاه اعتبار بوریای…

ادامه مطلب

عالمی از روی او دارد گلستان در بغل

عالمی از روی او دارد گلستان در بغل بر رخش نظاره را باشد چراغان در بغل از سواد جعد زلفش هر زمان بر لوح دل…

ادامه مطلب

سید سلام

سید سلام سرم به زیر قدوم تو گر غبار شود ز یمن مقدم تو خوان من مزار شود یکی گذر به سر تربتم که بعد…

ادامه مطلب

ز جوش اشک در آبم گهربار اینچنین باید

ز جوش اشک در آبم گهربار اینچنین باید ز شام غم سیه روزم شب تار اینچنین باید! نمی‌باشد به غیر یأس دیگر دستگیر من به…

ادامه مطلب

در غم عشق تو آخر ناتوان خواهم شدن

در غم عشق تو آخر ناتوان خواهم شدن عاقبت در خاک چون تیر کمان خواهم شدن عاشقان را خاکساری رتبه آزادگیست زیر پای توسنت چون…

ادامه مطلب

حبیب‌جان

حبیب‌جان حلاوت در دلم از عشق جانان ز وصلش گشته‌ام چون غنچه خندان به سر از عشق او صد شور و غوغا به دل از…

ادامه مطلب

تا قضا کردست در قصر بلا بانی مرا

تا قضا کردست در قصر بلا بانی مرا چون حبابم نیست غم از خانه ویرانی مرا بعد ازین کلک ادب از چوب سنبل می‌کنم زلف…

ادامه مطلب