غزلیات – صائب تبریزی
چه خوش است ناله من به نوا رسیده باشد
چه خوش است ناله من به نوا رسیده باشد دل پا شکسته من به دوا رسیده باشد نفس آن زمان برآرم به فراغت از ته…
هر لحظه ترا حسن به صد رنگ برآرد
هر لحظه ترا حسن به صد رنگ برآرد از دست تو دل کس به چه نیرنگ برآرد محتاج به می نیست رخ لاله عذاران این…
چه به هر سوی چو کوران به عصا می بینی؟
چه به هر سوی چو کوران به عصا می بینی؟ چاه زیر قدم توست چو وا می بینی یک کف خاک ز تردامنیت خشک نماند…
هر که رخساره آیینه گدازی دارد
هر که رخساره آیینه گدازی دارد رو به هر دل که گذارد در بازی دارد کرد اگر زیر و زبر بتکده ها را محمود هند…
چندین جمال هست نهان در جلال دوست
چندین جمال هست نهان در جلال دوست خوشتر ز گوشوار بود گوشمال دوست پیوند نابریده میسر نمی شود موقوف انقطاع بود اتصال دوست در پرده…
هر که در دنیا فانی زاد عقبی جمع کرد
هر که در دنیا فانی زاد عقبی جمع کرد قسمت امروز خورد و دل زفردا جمع کرد پایکوبان می شود ز آوازه طبل رحیل خویش…
چند در خاک وطن غنچه بود بال و پرم؟
چند در خاک وطن غنچه بود بال و پرم؟ در سر افتاده چو خورشید هوای سفرم پیه گرگ است که بر پیرهنم مالیدند دست چربی…
هر که جام می به روی دلستان بر سر کشید
هر که جام می به روی دلستان بر سر کشید آب کوثر در بهشت جاودان بر سر کشید کرد هر کس خامشی در عالم آب…
چند ای دل غمین به مداران گریستن؟
چند ای دل غمین به مداران گریستن؟ عیب است قطره قطره ز دریا گریستن از گریه خوشه های گهر چید دست تاک دارد درین حدیقه…
هر که آن لبهای میگون را تماشا می کند
هر که آن لبهای میگون را تماشا می کند چشم می پوشد زحیرانی دهن وا می کند از نگاهی می دهد جان چشم او عشاق…
چنان که از نمک افزون شود جراحتها
چنان که از نمک افزون شود جراحتها یکی هزار ز پرسش شود مصیبت ها مپوش چشم ز نظاره غبار ملال که پیش خیز نشاط است…
هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست
هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست از جهل زد به خانه زنبور پشت دست یابد چگونه راه در آن زلف دست ما؟…
چگونه زان گل رعنا دو چشم بردارم؟
چگونه زان گل رعنا دو چشم بردارم؟ که هم بهار نگاه است و هم خزان نگاه کمند زلفش ازان حلقه حلقه گردیده است که مشق…
هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید
هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید داغ بر روی هم افتاده، جگر می باید عشق بیباک مرا در رگ جان افکنده است پیچ…
چشم و گوش و لب ببند، از شور و شر آسوده باش
چشم و گوش و لب ببند، از شور و شر آسوده باش خویش را گردآوری کن از سپر آسوده باش ازکمان توست هر تیری که…
هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد
هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد هر قطره ازودردل دریای دگردارد از مصحف روی او دارد سبقی هر کس در هر نظر آن…
چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد
چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد در غبار دل ما آه عبث پیچیده است…
هر چند هست مشرق دیدار آینه
هر چند هست مشرق دیدار آینه باشد نظر به سینه من تار آینه جوهر ده است خواب پریشان به دیده اش تا دیده روی نوخط…
چشم حیران را حجابش دام می داند هنوز
چشم حیران را حجابش دام می داند هنوز عاشق ناکام را خود کام می داند هنوز کیست حرف بوسه بررویش تواند فاش گفت ؟ دیدن…
نیم نومید از عقبی گر از دنیا گره خوردم
نیم نومید از عقبی گر از دنیا گره خوردم در آنجا باز خواهم شد اگر اینجا گره خوردم نشد کوته ز دامان اجابت دست امیدم…
چشم آیینه گر از خواب بهم می آید
چشم آیینه گر از خواب بهم می آید مژه عاشق بیتاب بهم می آید خون گرم است علاج دهن شکوه زخم رخنه دل ز می…
نیستم در عشق کافر ماجرای سوختن
نیستم در عشق کافر ماجرای سوختن می دهم جان همچو هندو از برای سوختن نیست از سوز محبت شیوه من سرکشی دارم آتش زیر پای…
چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست
چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست تیغ شد کند و سماع طایر بسمل بجاست عشق بی تاب است تا دوران خط آخر شدن…
نیست ممکن پخته کس زین خاکدان آید برون
نیست ممکن پخته کس زین خاکدان آید برون از تنور سرد هیهات است نان آید برون جسم سوزان مرا خاک از دهن بیرون فکند چون…
چرا هرگز به سر وقت من بیدل نمی آیی؟
چرا هرگز به سر وقت من بیدل نمی آیی؟ چنین کز دیده غافل می روی غافل نمی آیی صنوبر با تهیدستی به دست آورد صددل…
نیست رخساری زخال وخط نگارین اینقدر
نیست رخساری زخال وخط نگارین اینقدر نیست در دشت ختن آهوی مشکین اینقدر میدهد نظارگری راغوطه در خون دیدنش کس ندارد یاد هرگز چهره رنگین…
جوهر غبار دیده حیران آینه است
جوهر غبار دیده حیران آینه است نقش و نگار، خواب پریشان آینه است داغ است از طراوت آن خط پشت لب طوطی که خضر چشمه…
نیست جز غفلت مرا از عمر بی حاصل به دست
نیست جز غفلت مرا از عمر بی حاصل به دست از دل روشن ندارم غیر مشتی گل به دست بزم عشرت حلقه ماتم بود بر…
جنون گنجی است گوهرخیز، زنجیر اژدهای او
جنون گنجی است گوهرخیز، زنجیر اژدهای او تهیدستی نبیند هر که شد در گنج پای او ز قحط دل چه خواهد کرد خط جانفزای او…
نیست امروزی چو شبنم عشق من باروی گل
نیست امروزی چو شبنم عشق من باروی گل در حریم بیضه خلوت داشتم با بوی گل آب چشم بلبلان آیینه داری می کند می نهد…
جمعی که دراندیشه آن چشم خمارند
جمعی که دراندیشه آن چشم خمارند در پرده دل شب همه شب باده گسارند هر چند که در پرده شرمندنکویان چون باز نظر دوخته در…
نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا
نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا بستر از گرد یتیمی بود در دریا مرا طره زنجیرم از ریحان بود شاداب تر می چکد…
جگری تشنه تر از وادی محشر دارم
جگری تشنه تر از وادی محشر دارم دم آبی طمع از ساقی کوثر دارم گر گهر نیست مرا، چشم گهرباری هست زر اگر نیست مرا،…
نوبهار آیینه طبع سخنساز من است
نوبهار آیینه طبع سخنساز من است برگ گل چون عندلیبان پرده ساز من است ناله مستانه من بیخودی می آورد هر که از خود می…
جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم
جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک…
نه همین بر قلب ایمان یا دل ما می زند
نه همین بر قلب ایمان یا دل ما می زند دزد خال او شبی خود را به صد جا می زند جام چون خالی شود…
جای صدف بود ز گرانی زمین در آب
جای صدف بود ز گرانی زمین در آب باشد حباب از سبکی خوش نشین در آب شاه و گدا به دیده دریادلان یکی است پوشیده…
نه شبنم است چمن را به روی آتشناک
نه شبنم است چمن را به روی آتشناک عرق زروی تو کرده است گل به دامن پاک چنین که از شب هستی دماغ من تیره…
جان عرشی، فرش در زندان تن باشد چرا؟
جان عرشی، فرش در زندان تن باشد چرا؟ شعله جواله در قید لگن باشد چرا لفظ می سازد جهان بر معنی روشن سیاه یوسف سیمین…
نه تبخاله است بر گرد دهان یار افتاده
نه تبخاله است بر گرد دهان یار افتاده که گوهرها برون از مخزن اسرار افتاده کدامین سرو بالا را گذار افتاده بر گلشن؟ که از…
جامی ز خون بی غش منصورم آرزوست
جامی ز خون بی غش منصورم آرزوست لعل تجلی از کمر طورم آرزوست بر من جهان ز دیده مورست تنگتر یک چند تنگنا دل مورم…
نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد سیه مست است دولت، تا کجا خیزد کجا افتد ید بیضاست باد صبح را در غنچه وا…
تیغ سیرابم دم از پاکی گوهر می زنم
تیغ سیرابم دم از پاکی گوهر می زنم هر که را در جوهرم حرفی بود سر می زنم! در ابرم اما تشنه هر آب تلخی…
نمی خواهم نقاب از صورت احوال من افتد
نمی خواهم نقاب از صورت احوال من افتد که در جمعیت دلها خلل از حال من افتد مرا بی حاصلی برده است از یاد چمن…
تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد
تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد رشته میل آتشین در چشم سوزن می کشد نیست خرمن را وجود برگ کاهی پیش حرص قانع…
نمک به دیده ام از غیرت حنا خفته است
نمک به دیده ام از غیرت حنا خفته است که زیر پای تو چون عاشقان چرا خفته است مگر حجاب تو در باغ رنگ عصمت…
تو از نام بلند ای نوجوان بردار کام خود
تو از نام بلند ای نوجوان بردار کام خود که پیران می کنند از قامت خم حلقه نام خود زفیض راستی از محتسب بر خود…
نگاه نرگس نیلوفری خونخوار می باشد
نگاه نرگس نیلوفری خونخوار می باشد بلای آسمانی سخت بی زنهار می باشد دهان چون شیشه پرخنده است پای خم نشینان را خوشا کبکی که…
تن حجاب سفر جان هوایی نشود
تن حجاب سفر جان هوایی نشود سیر شبنم گره از آبله پایی نشود عندلیبی که شکایت کند از دام و قفس نیست ممکن که گرفتار…
نقش و نگار دشمن دلهای ساده است
نقش و نگار دشمن دلهای ساده است جوهر به چشم آینه موی زیاده است گر دل شود گشاده ز گلزار خلق را باغ و بهار…