مرا آه سحر گرد از دل دیوانه می روبد

مرا آه سحر گرد از دل دیوانه می روبد که جزبال سمندر گرداز آتشخانه می روبد؟ منم پروانه شمعی که شمع بزم جایش را زدلسوزی…

ادامه مطلب

بگشا ز بال همت عالی مکان گره

بگشا ز بال همت عالی مکان گره تا کی شوی چو بیضه درین آشیان گره؟ هر مشکلی ز صدق طلب باز می شود ماند کی…

ادامه مطلب

مده در جوش گل چون لاله از کف میگساری را

مده در جوش گل چون لاله از کف میگساری را که نعل از برق در آتش بود ابر بهاری را ندارد دیده پاک آبرویی پیش…

ادامه مطلب

بس که دل افسرده زین دریای پرنیرنگ شد

بس که دل افسرده زین دریای پرنیرنگ شد چون صدف هر قطره آبی که خوردم سنگ شد تا رهم در عالم بی منتهای دل فتاد…

ادامه مطلب

مخور ز حرف خنک بر دماغ سوختگان

مخور ز حرف خنک بر دماغ سوختگان حذر کن از دل پر درد و دماغ سوختگان نمی شود ز سیه خانه لیلی ما دور همیشه…

ادامه مطلب

بس است تیغ تغافل من بلاجو را

بس است تیغ تغافل من بلاجو را مکن به خون من آلوده تیغ ابرو را کجاست جاذبه طالع سلیمانی؟ که آورد به سرای من آن…

ادامه مطلب

محمل شوق کجا، کعبه امید کجا

محمل شوق کجا، کعبه امید کجا شبنم تشنه کجا، چشمه خورشید کجا ظرف نظاره خورشید ندارد شبنم رتبه حسن کجا، حوصله دید کجا دست کوتاه…

ادامه مطلب

برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا

برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا بس بود چون لاله داغی یادگار او مرا یک دهن خمیازه ام چون زخم، بی شمشیر او…

ادامه مطلب

مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست

مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست این خون گرفته را به طبیب احتیاج نیست برق از زمین سوخته نومید می رود تاراج دیده…

ادامه مطلب

برفروز از می و زنگ از دل آگاه ببر

برفروز از می و زنگ از دل آگاه ببر بر فلک جرعه بیفشان کلف از ماه ببر ثمری نیست دل خام که بر شاخ رسد…

ادامه مطلب

مباش معجب و خودبین که در بلا افتی

مباش معجب و خودبین که در بلا افتی مبین در آینه بسیار کز صفا افتی به هر سخن مرو از جا که جان رسد به…

ادامه مطلب

بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است

بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است بیداری این طایفه خمیازه خواب است بی اشک ندامت نبود عشرت این باغ از خنده…

ادامه مطلب

مانع گرمروان ساعت سنگین نشود

مانع گرمروان ساعت سنگین نشود سیل از کوه گرانسنگ به تمکین نشود جنگ با گردش چرخ قدر انداز خطاست سپر تیر قضا جبهه پرچین نشود…

ادامه مطلب

بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود

بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود برگ کاهی چشم را مقراض بال و پر شود جان کامل را نباشد در تن خاکی قرار می…

ادامه مطلب

ما نقض دلپذیر ورقهای ساده ایم

ما نقض دلپذیر ورقهای ساده ایم چون داغ لاله از جگر درد زاده ایم با سینه گشاده در آماجگاه خاک بی اضطراب همچو هدف ایستاده…

ادامه مطلب

بر دل ارباب حاجت دست خود بی زر منه

بر دل ارباب حاجت دست خود بی زر منه آستین خشک را بر دیده های تر منه دولت ده روزه دنیا بود نقشی بر آب…

ادامه مطلب

ما صافدلان را چه غم از گرد و غبارست؟

ما صافدلان را چه غم از گرد و غبارست؟ زنگار بر آیینه ما جوش بهارست یک ذره ز سرگشتگی آزار نداریم بر کشتی ما حلقه…

ادامه مطلب

بدر از روشنی عاریه گردید هلال

بدر از روشنی عاریه گردید هلال کوته اندیش محال است کند فکر مال در سیه دل نکند صحبت نیکان تاثیر پای طاوس نگارین نشود از…

ادامه مطلب

ما رنگ گل ز بوی گل ادراک کرده ایم

ما رنگ گل ز بوی گل ادراک کرده ایم سیر بهار در خس و خاشاک کرده ایم چون اهل زهد شاخچه بندی نمی کنیم ترک…

ادامه مطلب

بال پرواز خود آن مردم غافل بستند

بال پرواز خود آن مردم غافل بستند که به زنار علایق کمر دل بستند جلوه موج سراب است جهان در نظرش چشم حق بین کسی…

ادامه مطلب

ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم

ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک چون کعبه…

ادامه مطلب

بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت

بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت این سیل هرگز از ره من سنگ برنداشت از بس فشرد گریه بیدادگر مرا ناخن ز کاوش…

ادامه مطلب

ما به دشنام از لب شیرین دلبر قانعیم

ما به دشنام از لب شیرین دلبر قانعیم با جواب تلخ ما زان تنگ شکر قانعیم دامن ما از هوس پاک است چون آب روان…

ادامه مطلب

باده بی درد در میخانه افلاک نیست

باده بی درد در میخانه افلاک نیست دانه بی دام در وحشت سرای خاک نیست آسمان از تلخکامیهای ما آسوده است حقه خشخاش را دلگیری…

ادامه مطلب

لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت

لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت موج دریا دیده را نتوان به ساحل بازداشت ساقی ما در مروت هیچ خودداری نکرد نشأه انجام…

ادامه مطلب

با لب خاموش هر کس غوطه در خون می زند

با لب خاموش هر کس غوطه در خون می زند بوسه چون ساغر بر آن لبهای میگون می زند نیست لیلی را بغیر از پرده…

ادامه مطلب

لبهای خشک، موجه عمان تشنگی است

لبهای خشک، موجه عمان تشنگی است تبخال آتشین، گل بستان تشنگی است گر هست اثر ز حسن گلوسوز در جهان در دودمان شمع شبستان تشنگی…

ادامه مطلب

با کعبه پرستار ترا کار نباشد

با کعبه پرستار ترا کار نباشد آیینه ما روی به دیوار نباشد مجنون نتوان گشت به ژولیدگی موی مستی به پریشانی دستار نباشد از کوچه…

ادامه مطلب

لب خوش بوسه ای در تنگنای حیرتم دارد

لب خوش بوسه ای در تنگنای حیرتم دارد میان نازکی در پیچ و تاب غیرتم دارد عجب دارم که کار من به رسوایی نینجامد نگاه…

ادامه مطلب

با زلف تو دم می زند از نافه گشایی

با زلف تو دم می زند از نافه گشایی بی شرمی مشک است ز مادر بخطایی! از وصل نگیرد دل سودازده آرام در بحر همان…

ادامه مطلب

لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست

لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست برگریزان دل و باغ و بهار نظرست نیست آوارگی اهل طلب را انجام تا زمین هست بجا،…

ادامه مطلب

با خاطر گرفته کدورت چه می کند

با خاطر گرفته کدورت چه می کند با کوه درد سنگ ملامت چه می کند در خشکسال آب گهر کم نمی شود بخل فلک به…

ادامه مطلب

گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست

گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست با ناقصان ستیزه نمودن کمال نیست در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر آتش به گرمی عرق انفعال نیست…

ادامه مطلب

آیینه خانه ایم و دم از نور می زنیم

آیینه خانه ایم و دم از نور می زنیم شمشیر برق بر جگر مور می زنیم بر روی تخت دار، مربع نشسته ایم می از…

ادامه مطلب

گه درون خرقه گاهی درکفن می جویمش

گه درون خرقه گاهی درکفن می جویمش او درون جان و من درپیرهن می جویمش او درون خلوت اندیشه گرم صحبت است من چراغ دل…

ادامه مطلب

این خار غم که در دل بلبل نشسته است

این خار غم که در دل بلبل نشسته است از خون گل خمار خود اول شکسته است این جذبه ای که از کف مجنون عنان…

ادامه مطلب

گلستان ارم جز عارض جانان نمی باشد

گلستان ارم جز عارض جانان نمی باشد پریزادی بغیر از چشم خوش مژگان نمی باشد دل تاریک را از فکر دنیا نیست دلگیری که باغ…

ادامه مطلب

ای لب لعل تو مهر لب شیرین سخنان

ای لب لعل تو مهر لب شیرین سخنان گوی چوگان خم زلف تو سیمین ذقنان شمع فانوس خیالند ز بی آرامی همه شب ز آتش…

ادامه مطلب

گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را

گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟ در آغوش نسیم صبحدم بی پرده چون…

ادامه مطلب

ای غافلی که در پی دینار می روی

ای غافلی که در پی دینار می روی آخر ز سکه در دهن مار می روی حسن مجاز را به حقیقت گزیده ای غافل مشو…

ادامه مطلب

گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را

گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را رهایی نیست زین خار شلایین هیچ دامن را جنون دوری از عقل گرانجان کرد آزادم که…

ادامه مطلب

ای زلف مشکبار تو از رحمت آیتی

ای زلف مشکبار تو از رحمت آیتی وز لعل آبدار تو کوثر روایتی جز سایه قد تو که ای پادشاه حسن روی زمین گرفت به…

ادامه مطلب

گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند

گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند کیست این بیمار را یک شب پرستاری کند؟ حسن را از دیده بد، شرم می دارد نگاه مهر…

ادامه مطلب

ای دل غافل از اسباب جهان دست بشو

ای دل غافل از اسباب جهان دست بشو از ثبات قدم ریگ روان دست بشو همچو اوراق خزان پا به رکاب است حواس از وفاداری…

ادامه مطلب

گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است

گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است عالم از کیفیت حسن تو یک میخانه است گرد سرگشتن به یاد می پرستان می دهد خط مشکینی…

ادامه مطلب

ای خانه زنبور ز فکر تو جگرها

ای خانه زنبور ز فکر تو جگرها آیینه حیرت ز جمال تو نظرها مژگان نبود گرد نظرها، که بود چاک از شوق لقای تو گریبان…

ادامه مطلب

گر یار ز احوال من آگاه نمی بود

گر یار ز احوال من آگاه نمی بود درد من سودازده جانکاه نمی بود جا در دل او دارم واز من خبرش نیست ای کاش…

ادامه مطلب

ای جان به قید گنبد خضرا چگونه ای؟

ای جان به قید گنبد خضرا چگونه ای؟ ای باده در شکنجه مینا چگونه ای؟ ای شبنم بهشت که خورشید داغ توست از اشتیاق عالم…

ادامه مطلب

گر فکر زاد آخرت ای دوربین کنی

گر فکر زاد آخرت ای دوربین کنی در زیر خاک عشرت روی زمین کنی گر رزق خود ز بوی گل و یاسمین کنی زنبوروار خانه…

ادامه مطلب

اوست روشندل که با چندین زبان چون آفتاب

اوست روشندل که با چندین زبان چون آفتاب باشدش مهر خموشی بر دهان چون آفتاب می تواند شهپر توفیق شد ذرات را هر که گردد…

ادامه مطلب