غزلیات – صائب تبریزی
مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد
مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد کدامین آتشین رخسار بزم افروز عالم شد؟ که…
به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن
به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن بود شیرازه از غفلت به اوراق خزان بستن به خودسازی قناعت از بهار و زندگانی کن مکن…
مرا ز لاله چراغ نظر شود روشن
مرا ز لاله چراغ نظر شود روشن ز قرب سوخته جانان شرر شود روشن چو آتش جگر لعل، بی زوال بود چراغ هر که به…
بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت
بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت گهر ز شرم لبت سنگ در دهان انداخت ز سنگ تفرقه یک شیشه درست نماند چه فتنه بود…
مرا به سیل سبکسیر رشک می آید
مرا به سیل سبکسیر رشک می آید که غیر صدق طلب راهبر نخواسته است کباب همت آن سایل تهیدستم که غیر داغ چراغ دگر نخواسته…
بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است
بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است آب و رنگ تازه ای بر روی گلزار آمده است وقت گلشن خوش که گلریزان ابر رحمت…
مرا از دل زقرب خط دلبر دود می خیزد
مرا از دل زقرب خط دلبر دود می خیزد زرشک خضر از جان سکندر دود می خیزد نگردد بی صفا از خط بزودی لعل سیرابش…
بسته تر شد دل من داد چو خط دست به هم
بسته تر شد دل من داد چو خط دست به هم کار زنجیر کند مور چو پیوست به هم مژه بر هم زدن یار تماشا…
مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت
مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت از تهی مغزی حیاتم در سبکساری گذشت خواب غفلت فرصت وا کردن چشمی نداد روز…
بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست
بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست دل مرا چون بسته در جیب و بغل زنگار بست عشرت فصل بهاران خنده واری بیش…
محنت امروز، فردا جمله راحت می شود
محنت امروز، فردا جمله راحت می شود اشک خونین آب صحرای قیامت می شود تلخی بیداری شبهای این محنت سرا در شبستان لحد خواب فارغت…
برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو
برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو هست یک پهلوتر از خواب جوانان خوی تو تیغ جوهردار با جوهر زبان بازی کند بی اشارت…
مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین
مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین دست بالا کن، گلی از عالم بالا بچین می توان رفت از فلک بیرون به دست افشاندنی در…
برق چون ابر بهار از کشت من گریان گذشت
برق چون ابر بهار از کشت من گریان گذشت سیل گردآلود خجلت زین ده ویران گذشت شوق چون پا در رکاب بیقراری آورد می توان…
مباش از سخن سخت در شکست پیاله
مباش از سخن سخت در شکست پیاله که بهتر از ید بیضاست پشت دست پیاله هزار شیشه تقوی خورد به سنگ ملامت چو گرم عشوه…
بر یاد عشق بار هوس می توان کشید
بر یاد عشق بار هوس می توان کشید بر بوی گل درشتی خس می توان کشید در تنگنای خاک همین گوشه دل است امروز گوشه…
مآل تیغ زبان نیست غیر سربازی
مآل تیغ زبان نیست غیر سربازی به زیر تیغ کنی چند گردن افرازی؟ ز اهل درد مرا رنگ من خجل دارد که می کند به…
بر سر آشفتگان دستار می باشد گران
بر سر آشفتگان دستار می باشد گران کف بر این سیل سبکرفتار می باشد گران نیست هر دستی که از احسان خود منت پذیر بر…
ما همچو آفتاب به هر جا رسیده ایم
ما همچو آفتاب به هر جا رسیده ایم هر کوچه ای که هست به عالم دویده ایم وحشت کنیم ازان که به خلق است آشنا…
بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان
بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان از ره نوسفران خار به مژگان بردار چشمه خون ز دل سنگ گشودن سهل است نامه درد…
ما فرق به تردستی حاتم نفروشیم
ما فرق به تردستی حاتم نفروشیم این گوهر سیراب به شبنم نفروشیم مشکل بود از حسن گلوسوز گذشتن ما تشنگی خویش به زمزم نفروشیم قانع…
بدعت برگرد سرگشتن گر از پروانه ماند
بدعت برگرد سرگشتن گر از پروانه ماند دور گردیها زمعشوق از من دیوانه ماند من که صد میخانه می کردم تهی در یک نفس زان…
ما رخت خود به گوشه عزلت کشیده ایم
ما رخت خود به گوشه عزلت کشیده ایم دست از پیاله، پای ز صحبت کشیده ایم مشکل به تازیانه محشر روان شود پایی که ما…
ببین به دور لبش خط عنبرافشان را
ببین به دور لبش خط عنبرافشان را که چون شراب برون داده راز پنهان را به باد دست، کلید خزانه را مسپار مده به دست…
ما خراباتی و نظر بازیم
ما خراباتی و نظر بازیم کاسه آشام و کیسه پردازیم با زمین گیری آسمان پرواز با خموشی بلند آوازیم سر به گردون فرو نمی آریم…
باز از معموره دلها فغان برخاسته است
باز از معموره دلها فغان برخاسته است چشم مخمور که از خواب گران ساخته است؟ آنچه گرد عارض او می نماید نیست خط فتنه ها…
ما به روی تلخ صلح از اهل عالم کرده ایم
ما به روی تلخ صلح از اهل عالم کرده ایم چشم شور خلق را بر خویش زمزم کرده ایم مردمی دورست ازین شیرین دهانان، ور…
باده با رندان صافی سینه می باید زدن
باده با رندان صافی سینه می باید زدن حسن اگر داری در آیینه می باید زدن چون سر خورشید با یک داغ نتوان ساختن نقش…
لعل نسبت با لب یاقوت او بیجاده است
لعل نسبت با لب یاقوت او بیجاده است صبح با آن چهره خندان در نگشاده است دشت از چشم غزالان سینه پر داغ اوست آن…
با ما سبب کینه گردون دغا چیست؟
با ما سبب کینه گردون دغا چیست؟ تقصیر چه و جرم کدام است و خطا چیست؟ امید خطا نیست چو در شست کماندار اندیشه جستن…
لطف او با دیگران ناز و عتابش بر من است
لطف او با دیگران ناز و عتابش بر من است صحبت گرمش به اغیار و کبابش بر من است یک سر مو غافل از حال…
با عشق انتقام توان ز آسمان کشید
با عشق انتقام توان ز آسمان کشید نتوان به زور بازوی عقل این کمان کشید دیگر چه لازم است که مشق جنون کند دیوانه ای…
لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود
لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود در نگین تو همان زهر نهان است که بود حسن اهلیت خط هیچ اثر در تو…
با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست
با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست گل این باغچه را رنگ وفاداری نیست آنچنان داد ستم ده که خجالت نکشی خنده بر تیغ زند زخم…
لب به نیسان نگشاید صدف دیده من
لب به نیسان نگشاید صدف دیده من لنگر بحر بود گوهر سنجیده من از پر کاه جهان همت من مستغنی است التجا پیش خسیسان نبرد…
با خلق آشتی کن وبا خود به جنگ باش
با خلق آشتی کن وبا خود به جنگ باش فیروز جنگ معرکه نام وننگ باش انجام بت پرست بود به ز خود پرست در قید…
گوهر راز از دل بی تاب می آید برون
گوهر راز از دل بی تاب می آید برون گنج ازین ویرانه چون سیلاب می آید برون خورده ام از بس که خون دل ز…
آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد
آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد چون آب ایستاده به آب روان رسد ابروی شوخ اوست ز مژگان زننده تر از تیر پیشتر به…
گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه من
گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه من پرده چشم غزال است سیه خانه من گرد هستی نشسته است به کاشانه من می رود سیل…
این سرشک آتشین کز دیده می بارد چراغ
این سرشک آتشین کز دیده می بارد چراغ تخم مهری در دل پروانه می کارد چراغ گریه ظاهر ندارد جنگ با سنگین دلی می کشد…
گلگونه چه حاجت بود آن روی نکو را؟
گلگونه چه حاجت بود آن روی نکو را؟ با پیرهن گل نبود کار، رفو را در کوتهی دست نهفته است درازی زنهار به یک دست…
ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت
ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت گردون مطوق یکی از فاختگانت بر کوتهی بینش خود داد گواهی آن کس که نشان داد برون…
گل بس که شرم ازان رخ پر خط و خال داشت
گل بس که شرم ازان رخ پر خط و خال داشت آیینه در کف از عرق انفعال داشت از چشم دام می کند امروز خوابگاه…
ای فکر تو نقشبند جانها
ای فکر تو نقشبند جانها یک حلقه ذکرت آسمانها در بحر تو کشتی خرد را از لنگر صبر، بادبانها شد هاله آفتاب تابان از نام…
گشاده رویی من برد دست خصم از کار
گشاده رویی من برد دست خصم از کار شراب شیشه شکن در پیاله شد هموار کباب سینه گرم من است داغ جنون زمین سوخته جان…
ای زلف و عارض تو ز هم دیده زیب تر
ای زلف و عارض تو ز هم دیده زیب تر خطت ز خال و خال ز خط دلفریب تر چشم بدت مباد، که حسن لطیف…
گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است
گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است سهیل سیب زنخدان شراب گلرنگ است میان ما و نمکدان بوسه دشمن او همیشه بر سر حلوای آشتی، جنگ…
ای دل مرا به عالم امکان چه می بری؟
ای دل مرا به عالم امکان چه می بری؟ دیوانه را به حلقه طفلان چه می بری؟ چون شکر این فشار که من خورده ام…
گردون صدف گوهر یکدانه عشق است
گردون صدف گوهر یکدانه عشق است خورشید جهانتاب، نگین خانه عشق است هم کعبه اسلام و هم آتشکده کفر ویران شده جلوه مستانه عشق است…
ای خطت رهنمای سوختگان
ای خطت رهنمای سوختگان لب لعلت دوای سوختگان خواب مخمل شود ز همواری خار در زیر پای سوختگان می کند آب تلخ، کار گلاب در…