سینه ای چاک نکردیم درین فصل بهار

سینه ای چاک نکردیم درین فصل بهار صبحی ادراک نکردیم درین فصل بهار گریه ای از سر مستی به تهیدستی خویش چون رگ تاک نکردیم…

ادامه مطلب

از وصال یار داغ حسرت من تازه شد

از وصال یار داغ حسرت من تازه شد همچو صبح از مهر تابان قسمتم خمیازه شد تا تو رفتی برگ عیش باغ بی شیرازه شد…

ادامه مطلب

سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم

سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم ابر سیرابم ز روی تلخ دریا فارغم پیش پا دیدن نمی آید زمن چون گردباد از خس و…

ادامه مطلب

از نمکدان تو محشر گرد بیرون رانده ای

از نمکدان تو محشر گرد بیرون رانده ای برق پیش خوی تندت پای در گل مانده ای پیش ابرویت مه نو یوسف زندانیی پیش رویت…

ادامه مطلب

سوختم چند از هوای نفس بی لنگر شوم

سوختم چند از هوای نفس بی لنگر شوم تا به کی چون خار و خس بازیچه صرصر شوم از بلندی کم نگردد فیض من چون…

ادامه مطلب

از نسبت عذار تو گل نازمی کند

از نسبت عذار تو گل نازمی کند سنبل به بال زلف تو پرواز می کند از بس که مرغ من زقضا طبل خورده است گل…

ادامه مطلب

سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است

سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است نه لباس تندرستی، نه امید پختگی میوه خامم به…

ادامه مطلب

از ملامت دل روشن گهران شاد شود

از ملامت دل روشن گهران شاد شود دیو در شیشه این جمع پریزاد شود دشمنان گر ز پریشانی من خوشوقتند چه ازین به که دلی…

ادامه مطلب

سری که در ره او بی کلاه می گردد

سری که در ره او بی کلاه می گردد فلک سوار چو خورشید و ماه می گردد ز داغ لاله سیراب می توان دریافت که…

ادامه مطلب

از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست

از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست از شور بحر در صدف ما گهر نبست چشمی که شد به روی سخن باز چون قلم یک…

ادامه مطلب

سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود

سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود طوق گلوی فاخته گرداب می شود عکس تو چون به خانه آیینه می رود در…

ادامه مطلب

از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک

از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک درجام سفالین می پرزور شود خشک شهدی که توان کرد لب خشکی ازو تر حیف است که…

ادامه مطلب

سرفرازی را نباشد جنگ با افتادگی

سرفرازی را نباشد جنگ با افتادگی دولت خورشید را دارد بپا افتادگی از تواضع دولت افزاید سعادتمند را خوش بود چون سایه از بال هما…

ادامه مطلب

از کاوکاو آن مژه ام بیخبر هنوز

از کاوکاو آن مژه ام بیخبر هنوز نگرفته خون من به زبان نیشتر هنوز باآن که عمرهاست که از سر گذشته ام صندل نمی برد…

ادامه مطلب

سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد

سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد از غبار هستی من دامن افشان بگذرد دل زمن می گیرد و روی دلش با دیگری…

ادامه مطلب

از غیرت رکابت از دیده خون روان است

از غیرت رکابت از دیده خون روان است اما چه می توان کرد پای تو در میان است! سر جوش نوبهارست روی شکفته تو رنگ…

ادامه مطلب

سر چو دود از روزن اختر برون آورده ام

سر چو دود از روزن اختر برون آورده ام شعله شوخم سر از مجمر برون آورده ام تیغ می مالد زبان بر خاک پیش جراتم…

ادامه مطلب

از عذار او بپوشان دیده امید را

از عذار او بپوشان دیده امید را تکمه از شبنم مکن پیراهن خورشید را در بهشت عافیت افتادم از بی حاصلی شد حصاری بی بری…

ادامه مطلب

سخن عشق مدار از دل افگار دریغ

سخن عشق مدار از دل افگار دریغ که ندارند چراغ از سر بیمار دریغ قطره را سلسله موج رساند به محیط دل مدارید ازان طره…

ادامه مطلب

از شکر خنده ات آتش به جهان افتاده است

از شکر خنده ات آتش به جهان افتاده است این چه شورست که در عالم جان افتاده است؟ نیست در جاذبه عشق مرا کوتاهی پله…

ادامه مطلب

سخن آن است که از جای درآرد دل را

سخن آن است که از جای درآرد دل را حدی آن است که دیوانه کند محمل را باده آن است که خشت از سر خم…

ادامه مطلب

از شراب ارغوانی چهره را گلرنگ ساز

از شراب ارغوانی چهره را گلرنگ ساز بر نسیم از جوش گل جای نفس راتنگ ساز می رسد روزی که بر بالینت آید آفتاب همچو…

ادامه مطلب

سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست

سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست چه عشرتی است که پروانه کم، چراغ پرست ز هرزه خندی گل غنچه بی دماغ شده است ز…

ادامه مطلب

از سرم چون شمع آخر سوز پنهان سر کشید

از سرم چون شمع آخر سوز پنهان سر کشید ز آنچه دامن می کشیدم از گریبان سر کشید می شود روشنتر از آبی که افشاند…

ادامه مطلب

سبزی که سیاه است ازو روز من این است

سبزی که سیاه است ازو روز من این است سروی که منم فاخته اش این نمکین است زان شمع نسوزم که ز فانوس حصاری است…

ادامه مطلب

از سبکروحی ز بوی گل گرانی می کشم

از سبکروحی ز بوی گل گرانی می کشم از پری آزار سنگ از شیشه جانی می کشم چون نگردد استخوان درپیکر من توتیا سالها شد…

ادامه مطلب

سالکان خودنما قطع بیابان می کنند

سالکان خودنما قطع بیابان می کنند و اصلان چون آسمان در خویش جولان می کنند گوشه عزلت گلستان است بر ارباب فقر شیر مردان در…

ادامه مطلب

از زر و سیم جهان پاس نظر باید داشت

از زر و سیم جهان پاس نظر باید داشت دل به چیزی مگذارید که برباید داشت یوسف مصر شنیدی که ز اخوان چه کشید چه…

ادامه مطلب

ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند

ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند به ازان است که صد میکده آباد کند چشم خفته است غزالی که ندارد شوخی من و…

ادامه مطلب

از دو عالم دل اگر رو به سویدا می کرد

از دو عالم دل اگر رو به سویدا می کرد سیر پرگار درین نقطه تماشا می کرد ساده لوحی که به دنبال دوا می گردد…

ادامه مطلب

زین گریه ها که هست گره در گلوی من

زین گریه ها که هست گره در گلوی من پیدا شود دو زخم نمایان به روی من نزدیک شد که جوش شکایت برآورم ظرف هزار…

ادامه مطلب

از دشت به حی مردم دیوانه نسازند

از دشت به حی مردم دیوانه نسازند با گور بسازند وبه کاشانه نسازند این قوم سخنساز که هستند درین دور سخت است سخن از لب…

ادامه مطلب

زیر سپهر خواب فراغت چه می کنی؟

زیر سپهر خواب فراغت چه می کنی؟ در خانه شکسته اقامت چه می کنی؟ در کاسه کبود فلک نقش جود نیست خواری به آبروی قناعت…

ادامه مطلب

از خویش برآورد تمنای تو ما را

از خویش برآورد تمنای تو ما را سر داد به فردوس تماشای تو ما را خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است هر جلوه ای از…

ادامه مطلب

زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد

زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد خار را نخل برومند ثمر می سازد سر ما گرد سر دار فنا می گردد میوه چون پخته…

ادامه مطلب

از خصم کجروست چه غم راست خانه را؟

از خصم کجروست چه غم راست خانه را؟ تیر کج است آیه رحمت نشانه را اشک از دل دو نیم شود با اثر که خاک…

ادامه مطلب

زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم

زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم به جای گرد مجنون خیزداز دامان صحرایم ریاض دردمندی را من آن نخل برومندم که می ریزد…

ادامه مطلب

از حسن غریب تو جهان صبح وطن شد

از حسن غریب تو جهان صبح وطن شد این شوره زمین از گل روی تو چمن شد کامت شکرین باد که هر رخنه ای از…

ادامه مطلب

زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست

زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست از غبار لشکر موران سلیمانی شکست کشتی ما گر چه از موج خطر صد پاره شد تخته ای…

ادامه مطلب

از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است

از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است نقش پایی چند از آن طاوس بر جا مانده است در بساط من ز عنقای سبک…

ادامه مطلب

کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت

کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت نافه از ناف غزالان ختن آخر گرفت گر چه عمری کرد کلک تر زبان استادگی گوش…

ادامه مطلب

از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل

از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل می کشد دایم ز حسن خلق خود آزار گل نوبهاران را اگر میخانه در پرده نیست از…

ادامه مطلب

کاری مکن که رو به در آسمان نهم

کاری مکن که رو به در آسمان نهم هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم کاری مکن که پا کشم از آستان تو…

ادامه مطلب

از تحمل خصم را چین از جبین وا می کنم

از تحمل خصم را چین از جبین وا می کنم با کلید موم قفل آهنین وامی کنم بر گشاد عقده دل نیست دستم ورنه من…

ادامه مطلب

قطره آن کس که پی آب به ظلمت می زد

قطره آن کس که پی آب به ظلمت می زد کاش خود را به دم تیغ شهادت می زد دید تا روی تو، چون گل…

ادامه مطلب

از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را

از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را مستی ز یاد بلبل برده است آشیان را از خویش رفتگان را حاجت به راهبر نیست یک…

ادامه مطلب

قدم برون مگذار از حصار خاموشی

قدم برون مگذار از حصار خاموشی که خواب امن بود در دیار خاموشی ز خامشی دهن غنچه مشکبو گردید خوشا لبی که بود مهردار خاموشی…

ادامه مطلب

از بدگهری می شکند گوهر رز را

از بدگهری می شکند گوهر رز را در دل چه گره هاست ز زاهد بر رز را حاشا که گذارد کرم ساقی کوثر در گلشن…

ادامه مطلب

قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم

قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم می روم با آستانش کار یکرو می کنم می نویسم خط بیزاری به طرف عارضش باطل السحری…

ادامه مطلب

از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می آید

از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می آید که چشم باغبان آنجا زخود پوشیده می آید دل از گستاخی من جمع کن کز…

ادامه مطلب