از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت

از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت در خلوت آیینه همان رو به قفا داشت چون معنی بیگانه که وحشت کند از…

ادامه مطلب

سر آزاده ما منت افسر نکشد

سر آزاده ما منت افسر نکشد بیضه ما به ته بال هما سر نکشد هرکه اینجا شود از تیغ شهادت سیراب منت خشک ز سرچشمه…

ادامه مطلب

از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است

از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است دامن صحرا ز یک دیوانه پر مجنون شده است می کنم چون موج در آغوش دریا…

ادامه مطلب

سخن تانگردد چو موی میانش

سخن تانگردد چو موی میانش محال است آید برون ازدهانش به مژگان دگر بازگشتن ندارد نگاهی که افتد به سرو روانش ز بس لطف، چون…

ادامه مطلب

از شراب لعل تا رخسار را افروختی

از شراب لعل تا رخسار را افروختی هر که را بود آرزوی خام در دل سوختی دخل بی اندازه را ناچار خرجی لازم است روی…

ادامه مطلب

سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است

سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است نشاط روی زمین در رکاب صبحدم است صفای چهره شبنم، گل سحرخیزی است نقاب دولت بیدار، خواب صبحدم است…

ادامه مطلب

از سری کوی تو آهنگ جدایی دارم

از سری کوی تو آهنگ جدایی دارم بوسه ای توشه راه از تو گدایی دارم در و دیوار به نومیدی من می گرید کز سر…

ادامه مطلب

سبک جولانتر از برق است حسن لاله زار من

سبک جولانتر از برق است حسن لاله زار من به یک خمیازه گل می شود آخر بهار من اگر شبها خبر یابی ز درد انتظار…

ادامه مطلب

از سر زلف تو بر دل کار مشکل شد مرا

از سر زلف تو بر دل کار مشکل شد مرا این ره پر پیچ و خم بر پا سلاسل شد مرا تخم امیدی که دل…

ادامه مطلب

سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکند

سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکند رعشه چون آب روانش بر رگ جان افکند عشق بالا دست هر کس را که برگیرد…

ادامه مطلب

از زلف او چگونه دل ناتوان کشم؟

از زلف او چگونه دل ناتوان کشم؟ در دست دیگری است عنانم چسان کشم؟ مرکز شود ز تنگی دل در نظر مرا خود را اگر…

ادامه مطلب

ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد

ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد دور اول همه را نشأه دوبالا باشد از هوای شب آدینه مجو صافدلی درد می در قدح آخر…

ادامه مطلب

از رخش خواهند جای بوسه نافهمیدگان

از رخش خواهند جای بوسه نافهمیدگان در حرم محراب می جویند این نادیدگان شوق را افسرده می سازد وصال دایمی می برند از وصل لذت…

ادامه مطلب

ساختم از قتل نادم دلربای خویش را

ساختم از قتل نادم دلربای خویش را عاقبت زان لب گرفتم خونبهای خویش را فکر دلهای پریشان کی پریشانش کند؟ آن که در پا افکند…

ادامه مطلب

از دل خم می گلرنگ به جام آمده است

از دل خم می گلرنگ به جام آمده است آفتاب عجبی بر لب بام آمده است باده در سلسله تاک ندارد آرام لب میگون تو…

ادامه مطلب

زیر سپهر دست دعا موج می زند

زیر سپهر دست دعا موج می زند در خانه کریم گدا موج می زند غفلت نگر که پشت به محراب کرده ایم در کشوری که…

ادامه مطلب

از خویش می رویم و ترا یاد می کنیم

از خویش می رویم و ترا یاد می کنیم در کوه قاف صید پریزاد می کنیم هر قسم بندگی که برآید ز دست ما نسبت…

ادامه مطلب

زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفت

زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفت روزگار دار و گیر شیشه و پیمانه رفت می شود کان بدخشان از شراب لعل رنگ چون…

ادامه مطلب

از خط شبرنگ حسن یار عالمسوز شد

از خط شبرنگ حسن یار عالمسوز شد در ته خاکستر این اخگر جهان افروز شد از کمان حلقه نتوان گرچه تیر انداختن ناوک مژگان او…

ادامه مطلب

زندگی بخشا! روان چند کس خواهی شدن؟

زندگی بخشا! روان چند کس خواهی شدن؟ کشته بسیارست، جان چند کس خواهی شدن؟ شد جگرگاه زمین از کشتگانت لاله زار مرهم داغ نهان چند…

ادامه مطلب

از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم

از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم از دست روزگار برون چون دعا شدم آورد روی عشرت روی زمین به من تا قانع از جهان…

ادامه مطلب

زمن راز دل صدچاک پوشیدن نمی آید

زمن راز دل صدچاک پوشیدن نمی آید زبوی گل، نفس در سینه دزدیدن نمی آید اگرچه خار این بستانم، اما خار دیوارم زدست کوته من…

ادامه مطلب

از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود

از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود خاک هیهات است سیر از طعمه قارون شود حسن را مشاطه ای چون چشم پاک عشق نیست…

ادامه مطلب

کجا آسان زقید جسم پای دل برون آید؟

کجا آسان زقید جسم پای دل برون آید؟ نپوسد دانه تا در خاک کی از گل برون آید؟ عجب رسمی است در دریای بی پایان…

ادامه مطلب

از جلوه تو برگ ز پیوند بگسلد

از جلوه تو برگ ز پیوند بگسلد نشو ونما ز نخل برومند بگسلد طفل از نظاره تو ز مادر شود جدا مادر ز دیدن تو…

ادامه مطلب

کاش من از روز اول بوالهوس گردیدمی

کاش من از روز اول بوالهوس گردیدمی تا ز گلزار تو گستاخانه گلها چیدمی گاه در پای تو بیخود چون زمین افتادمی گاه بر گرد…

ادامه مطلب

از تفرقه پروا دل آزاد ندارد

از تفرقه پروا دل آزاد ندارد از سنگ خطر بیضه فولاد ندارد عام است به ذرات جهان نسبت خورشید یک نقطه بیجا خط استاد ندارد…

ادامه مطلب

قطع امید ز هجران و وصالش کردم

قطع امید ز هجران و وصالش کردم سیر چشمانه قناعت به خیالش کردم پشت دستم هدف زخم ندامت شده است که چرا دست در آغوش…

ادامه مطلب

از پختگی است گر نشد آواز ما بلند

از پختگی است گر نشد آواز ما بلند کی از سپند سوخته گردد صدا بلند از هر دوکون همت والای ما گذشت تا گرد این…

ادامه مطلب

قرار و صبر ندارند عاشقان سماع

قرار و صبر ندارند عاشقان سماع همیشه بر سر کوچ است کاروان سماع چو برق وباد مهیای بیقراری شو که نیست اختر ثابت درآسمان سماع…

ادامه مطلب

از بس که سرکش است قد چون نهال تو

از بس که سرکش است قد چون نهال تو در آب هم نگون ننماید مثال تو از حسن بی مثال کند ناز بر جهان آیینه…

ادامه مطلب

قد تو کجا و قد رعنای قیامت

قد تو کجا و قد رعنای قیامت این جامه بلندست به بالای قیامت ای از مژه شوخ صف آرای قیامت وز زلف دلاویز دو بالای…

ادامه مطلب

از اهل حق اگر نظری یافتی بگو

از اهل حق اگر نظری یافتی بگو بی خون دل اگر گهری یافتی بگو از توتیای اهل نظر خاک مفلس است زین توتیا اگر قدری…

ادامه مطلب

فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم

فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم صرفه در خواب گران بود چو بیدار شدم دستم آن روز گرفتند که رفتم از دست کارم آن…

ادامه مطلب

از آب زندگی به شراب التفات کن

از آب زندگی به شراب التفات کن از طول عمر صلح به عرض حیات کن دست و دل گشاده عنانگیر دولت است ز احسان بنای…

ادامه مطلب

فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد

فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد گرستن از جگر گرم، کوثر انگیزد چه تن به مرده دلی داده ای، بر افغان زن که آه و…

ادامه مطلب

اثر ز غنچه درین گلستان نمی بینم

اثر ز غنچه درین گلستان نمی بینم فغان که اهل دلی در میان نمی بینم چه زهر بود که چشم ستاره ریخت به خاک که…

ادامه مطلب

فروغ زندگانی برق شمشیرست پنداری

فروغ زندگانی برق شمشیرست پنداری نفس عمر سبکرو را پر تیرست پنداری چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی که دریای سراب و…

ادامه مطلب

ابروی او نرفت ز مد نظر مرا

ابروی او نرفت ز مد نظر مرا در زیر تیغ، زندگی آمد بسر مرا دارم چو شمع گردنی از موم نرمتر تیغ برهنه است نسیم…

ادامه مطلب

فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را

فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را فشاندم در غبار خاطر خود دانه خود را فروغ شمع ازان گرد سر پروانه می گردد که…

ادامه مطلب

آب خضر و می شبانه یکی است

آب خضر و می شبانه یکی است مستی و عمر جاودانه یکی است بر دل ماست چشم، خوبان را صد کماندار را نشانه یکی است…

ادامه مطلب

غیرت کن و ز آه برافروز شمع خویش

غیرت کن و ز آه برافروز شمع خویش دریوزه فروغ ز شمس و قمر مکن خواهی که چون شکوفه ازین باغ برخوری با خاک ره…

ادامه مطلب

پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن

پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن می خورم قند از شکست آرزوی خویشتن رشته این تنگ چشمان رنج باریک آورد می کنم از جسم زار…

ادامه مطلب

غنچه هایی که درین سبز چمن خنده زدند

غنچه هایی که درین سبز چمن خنده زدند ای بسا زخم نمایان به دل زنده زدند محو یکتایی نقاش نگردید کسی همه چون آینه بر…

ادامه مطلب

پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم

پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم چون الف کز مد بسم الله بیرون شد…

ادامه مطلب

غمزه اش افزود در ایام خط بیداد را

غمزه اش افزود در ایام خط بیداد را زنگ زهر جانستان شد تیغ این جلاد را حسن بی رحم است، ورنه دود تلخ آه من…

ادامه مطلب

پیر گردیدی و کشت املت زرد نشد

پیر گردیدی و کشت املت زرد نشد بوی کافور شنیدی و دلت سرد نشد آخرین عطر تو کافور ازان می سازند که به مردن دلت…

ادامه مطلب

غم از سنگ ملامت نیست سرگرم محبت را

غم از سنگ ملامت نیست سرگرم محبت را دو بالا خنده این کبک از کوه و کمر گردد دعای بیخودان نومید برگشتن نمی داند اثر…

ادامه مطلب

پوچ شد از دعوی بیهوده مغز خود فروش

پوچ شد از دعوی بیهوده مغز خود فروش آب را کف می کند دیگی که ننشیند ز جوش می کنند از سود، مردم خرج و…

ادامه مطلب

غبار معصیت از عفو پایمال شود

غبار معصیت از عفو پایمال شود چو سیل واصل دریا شود زلال شود درین بساط که نعمت ز هم نمی گسلد ادای شکر کسی می…

ادامه مطلب