نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز

نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز بر آتش تو جگرها شود کباب هنوز شد آفتاب تو در ابر خط نهان هر چند…

ادامه مطلب

تا سالکان به آبله پایی نمی رسند

تا سالکان به آبله پایی نمی رسند صد سال اگر روند به جایی نمی رسند تا التجا به ناخن تدبیر می برند این عقده ها…

ادامه مطلب

ناله را درد از دل افگار می آرد برون

ناله را درد از دل افگار می آرد برون زخم ناخن نغمه را از تار می آرد برون تنگدستی نفس را در حلقه فرمان کشد…

ادامه مطلب

تا دیده محو روی تو شد کامیاب شد

تا دیده محو روی تو شد کامیاب شد شبنم به آفتاب رسید آفتاب شد حسن تو از دمیدن خط کامیاب شد پیغمبر جمال تو صاحب…

ادامه مطلب

نادان ز حرص درتب و تاب است بیشتر

نادان ز حرص درتب و تاب است بیشتر در شوره زار موج سراب است بیشتر درعالمی که خرج تماشا شود نگاه در چشم باز، پرده…

ادامه مطلب

تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است

تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است راهی به حق ز هر دل در خون…

ادامه مطلب

می نماید صد گره را یک گره زنار عشق

می نماید صد گره را یک گره زنار عشق سبحه داران چون برون آیند ازبازار عشق؟ بوی این می آسمانها را به دور انداخته است…

ادامه مطلب

تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟

تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟ تا کی به گرد مار بگردی به بوی گنج؟ صد بار تا ز پوست نیای برون چو…

ادامه مطلب

می کند گرم طلب شعله آواز مرا

می کند گرم طلب شعله آواز مرا می شود زمزمه بال و پر پرواز مرا سرمه خامشی من بود از تنهایی می شود ناله دو…

ادامه مطلب

تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟

تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟ چون گل از شبنم بزن بر چهره خود آب، صبح شیر مست فیض شو از…

ادامه مطلب

می کند از مهربانی حفظ طفل نوسوار

می کند از مهربانی حفظ طفل نوسوار آن که می دارد عنان اختیار ازمن دریغ آب می بندد به روی تشنگان کربلا هرکه دارد جام…

ادامه مطلب

تا به عزم صید آن بی باک می آید برون

تا به عزم صید آن بی باک می آید برون خون ز چشم حلقه فتراک می آید برون تنگدستی راست لازم گریه بی اختیار وقت…

ادامه مطلب

می شود نقل مجالس چون شود شیرین سخن

می شود نقل مجالس چون شود شیرین سخن همچو خون پنهان نمی ماند چو شد رنگین سخن از تأمل می شود شایسته تحسین سخن پیچ…

ادامه مطلب

تا از خودی خود نبریدند عزیزان

تا از خودی خود نبریدند عزیزان چون نی به مقامی نرسیدند عزیزان چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان دادند…

ادامه مطلب

می شدم بیرون ز خود گر منزل می داشتم

می شدم بیرون ز خود گر منزل می داشتم دست و پایی می زدم گر ساحلی می داشتم بهترست از عقل ناقص چون جنون کامل…

ادامه مطلب

خرد در سر مرا در خم فلاطون است پنداری

خرد در سر مرا در خم فلاطون است پنداری هوس در دل مرا در خاک قارون است پنداری ز اقبال جنون بر سینه هر داغی…

ادامه مطلب

می دهم گر چه به ظاهر چو قلم داد سخن

می دهم گر چه به ظاهر چو قلم داد سخن سر مویی خبرم نیست ز ایجاد سخن بی سخن مسندش از دست سلیمان باشد سایه…

ادامه مطلب

خانه دنیا به سامان گر نباشد گو مباش

خانه دنیا به سامان گر نباشد گو مباش نقش بر دیوار زندان گر نباشد گو مباش حسن گیرا رانباشد حاجت دام و کمند زلف بر…

ادامه مطلب

می پرستان در بهشت نقد ساغر می کشند

می پرستان در بهشت نقد ساغر می کشند دور گردان انتظار آب کوثر می کشند خود حسابان از کتاب و از حساب آسوده اند ساده…

ادامه مطلب

خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟

خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟ زلف یا شیراه جمعیت دلهاست این؟ زلفش از معموره دلها برآورده است گرد یا بهار بی خزان عنبر…

ادامه مطلب

مومنی را می کند آزاد از قید فرنگ

مومنی را می کند آزاد از قید فرنگ هرکه می سازد درین محفل ز خود بیگانه ام تا به کی در خوردن دل روزگارم بگذرد…

ادامه مطلب

خال از دمیدن خط بی انتظارم گردد

خال از دمیدن خط بی انتظارم گردد چون مور پر برآردعمرش تمام گردد از چشم او جهانی دارند مردمی چشم آن آهوی رمیده تا با…

ادامه مطلب

مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را

مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را که سنگ کم نمی باشد ترازوی قیامت را ازان پیوسته دارم بر جگر دندان نومیدی که کافی…

ادامه مطلب

خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند

خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند مرده شو تا به سر دست ترا بر گیرند با فلک کار ندارند سبک پروازان بیضه…

ادامه مطلب

منم که معنی بیگانه آشنای من است

منم که معنی بیگانه آشنای من است نهال خامه من باغ دلگشای من است چو نقش، پا ننهم از گلیم خود بیرون حصار عافیت من…

ادامه مطلب

خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا

خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا چون زنم گستاخ دست عجز در دامن ترا؟ پرتو خورشید را آیینه رسوا می کند چون نهان از…

ادامه مطلب

منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد

منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد این ترازوی سبکروح به یک مو گردد بی سخن می برد از هوش نظربازان را آه ازان روز…

ادامه مطلب

حیرت زدگان را نشود خواب پریشان

حیرت زدگان را نشود خواب پریشان در ساغر گوهر نشود آب پریشان آبی است که آیینه ریحان بهشت است از فکر تو آن را که…

ادامه مطلب

من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام

من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام از هوای خود خطر دارد حباب زندگی در درازی عمر ما از خضر کوتاهی نداشت رشته ما شد…

ادامه مطلب

حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است

حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است خودشناسی، بحر را در قطره پیدا کردن است بی وجود حق ز خود آثار هستی یافتن…

ادامه مطلب

من آن نیم که به گلشن به اختیار روم

من آن نیم که به گلشن به اختیار روم مگر زبیخبریها به بوی یار روم به آب و رنگ مرا نوبهار نفریبد به ذوق داغ…

ادامه مطلب

دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟

دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟ باغ جنت گرد خود دیوار هم می داشته است؟ از هجوم شرم نتوان دید در…

ادامه مطلب

مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟

مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟ که بوی یاسمن دارد فروغ ماهتاب امشب ز نور مه، نظر چون مهر تابان خیره…

ادامه مطلب

دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است

دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است مرغ حریص را گره دام، دانه ای است شور مرا نسیم بهاران بهانه ای است هر شاخ گل،…

ادامه مطلب

مکن به غنچه گره نوبهار عالم را

مکن به غنچه گره نوبهار عالم را تبسمی کن و بگشای کار عالم را به خنده ای گل بی خار می توانی کرد اگر التفات…

ادامه مطلب

دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست

دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست آنجا که درد نیست، سخن سودمند نیست بسیار چاره هست که از درد بدترست صد چشم بد، برابر دود…

ادامه مطلب

مفلس از بزم شراب ما توانگر می رود

مفلس از بزم شراب ما توانگر می رود ابر اینجا تا کمر در آب گوهر می رود چشم ما در حشر خواهد داد شکر خواب…

ادامه مطلب

دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را

دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را مرد می باید نگه دارد عنان آه را! غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است هر…

ادامه مطلب

مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ

مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ ناله بلبل درین بستانسرا بیگانه بود عشق ازین هنگامه مطلب جز شکست دل نداشت گردش نه آسیا…

ادامه مطلب

دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد

دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد حاصل عمر من این سیل گران یکجا برد نه همین تشنه من از میکده بیرون…

ادامه مطلب

مشت آبی بر رخ از اشک ندامت می زنم

مشت آبی بر رخ از اشک ندامت می زنم نیش بیداری به چشم خواب غفلت می زنم پیش ازان کز خواب سنگین توتیا گردد تنم…

ادامه مطلب

دل مست حیرت و سر پرشور درسماع

دل مست حیرت و سر پرشور درسماع موسی به خواب بیخودی وطور درسماع خلقی به یکدیگر کف افسوس می زنند خون ازنشاط دررگ منصوردرسماع جایی…

ادامه مطلب

مستانه سر شیشه می باز گشودیم

مستانه سر شیشه می باز گشودیم دیگر در صد میکده راز گشودیم هر بند طلسمی که در آن زلف درازست چون شانه به سرپنجه اعجاز…

ادامه مطلب

دل غمین ز اندیشه روزی درین عالم مکن

دل غمین ز اندیشه روزی درین عالم مکن بهر گندم پشت بر فردوس چون آدم مکن ریزش خود را ز چشم مردمان پوشیده دار در…

ادامه مطلب

وقت است جوش باده زند لاله زارها

وقت است جوش باده زند لاله زارها میگون شود ز لاله لب جویبارها طوفان لاله از سر دیوار بگذرد گردد نهفته در گل بی خار،…

ادامه مطلب

دل صاف پروای محشر ندارد

دل صاف پروای محشر ندارد که دریاغم از دامن ترندارد بساز ای خردمند با تیره بختی که دریا گزیری ز عنبر ندارد شود تخته مشق…

ادامه مطلب

یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است

یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است پیش این سیلاب آتش را به یک مو بسته است می زند بسیار راه دین و…

ادامه مطلب

دل سودازدگان گوشه نشین می باشد

دل سودازدگان گوشه نشین می باشد دانه سوخته در زیر زمین می باشد ماه در دایره هاله نماید خود را حسن مشتاق پریخانه زین می…

ادامه مطلب

وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت

وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت در بهاران می توان داد دل از صهبا گرفت دست بیداد فلک را زود کوته…

ادامه مطلب

دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش

دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش کور را فرزند بینا می شود غمگین مباش گر ترا از کار کردن فرصت گفتار…

ادامه مطلب