غزلیات – صائب تبریزی
دل از گناه پاک چو دارالسلام کن
دل از گناه پاک چو دارالسلام کن خاک سیاه بر سر مینا و جام کن چون برق، ذوق باده بود پای در رکاب عیش مدام…
دگر هر ذره خاکم هوای کشوری دارد
دگر هر ذره خاکم هوای کشوری دارد سر آسوده مغزم با پریشانی سری دارد چسان مژگان آسایش به مژگان آشنا سازم؟ به قصد خون من…
دستگاه شور من از دامن هامون فزود
دستگاه شور من از دامن هامون فزود چشم آهو پرده ها بر وحشت مجنون فزود می نماید گوهر شب تاب در شب خویش را از…
دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند
دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند گرد ره در دامن افلاک می باید فشاند اتصال بحر بر بی دست و پایان مشکل است…
درین حدیقه پر میوه تا جگر نخوری
درین حدیقه پر میوه تا جگر نخوری ز نخل زندگی خویشتن ثمر نخوری ترا به چشمه حیوان گذار خواهد بود جگر ز رفتن این عمر…
درریاض آفرینش صد دل بی برگ را
درریاض آفرینش صد دل بی برگ را با تهیدستی رعایت چون صنوبر می کنم بر دل من کلفتی از درد وداغ عشق نیست بستر و…
درآن محفل که از می برفروزد روی گلفامش
درآن محفل که از می برفروزد روی گلفامش می لعلی تراود چون لب جام ازلب بامش شراب صرف در پیمانه اش ممزوج می گردد فتاده…
در نمود نقشها بی اختیار افتاده ام
در نمود نقشها بی اختیار افتاده ام مهره مومم به دست روزگار افتاده ام ز انقلاب چرخ می لرزم به آب روی خویش جام لبریزم…
در محبت راز سر پوشیده نتوان یافتن
در محبت راز سر پوشیده نتوان یافتن در قیامت نامه پیچیده نتوان یافتن مور را ملک سلیمان درنمی آید به چشم در قیامت دیده نادیده…
در گذر از گفتگو تا ساغر هوشت دهند
در گذر از گفتگو تا ساغر هوشت دهند جنت در بسته از لبهای خاموشت دهند سرمپیچ از گوشمال آن دو زلف عنبرین تا لبی خندانتر…
در قلزم می همچو حباب است دل ما
در قلزم می همچو حباب است دل ما از خانه به دوشان شراب است دل ما موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما چون برگ…
در عالم بالاست تماشایی اگر هست
در عالم بالاست تماشایی اگر هست بیرون ز مکان است و زمان جایی اگر هست چیزی که بجا مانده همین ترک تمناست در خاطر عشاق…
در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما
در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما چون گردباد ریشه ندارد نهال ما ذاتی است روشنایی ما همچو آفتاب نقصی نمی رسد…
در زیر تیغ یار که سرها در او گم است
در زیر تیغ یار که سرها در او گم است داریم حیرتی که نظرها در او گم است زین آب زیر کاه، که چرخ است…
در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود
در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود پرده بیگانگی باشد به قدر آشنا وقت آن کس…
در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند
در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند از ثابت وسیارنیابی نظری چند از خانه زنبور حوادث نخوری شهد تا در رگ جانت ندود نیشتری…
در جوش لاله و گل، دیوانه را عروسی است
در جوش لاله و گل، دیوانه را عروسی است چون تابه گرم گردد، این دانه را عروسی است از سینه های گرم است هنگامه جهان…
در پیری ارتکاب می ناب می کنی
در پیری ارتکاب می ناب می کنی این صبح را تصور مهتاب می کنی مویت سفید گشت و همان از شراب تلخ در شیر زندگانی…
در بهاران دل دیوانه نگیرد آرام
در بهاران دل دیوانه نگیرد آرام تا به چون گرم شود دانه نگیرد آرام مرکز از دایره غافل نتواند گردید شمع استاده که پروانه نگیرد…
دخل و تحسین بجا باعث احیای من است
دخل و تحسین بجا باعث احیای من است هر که را درد سخن هست مسیحای من است گر چه صد پایه ز نقش قدم افتاده…
دامن دولت دنیا نتوان سخت گرفت
دامن دولت دنیا نتوان سخت گرفت سایه بال هما را به قفس نتوان کرد اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است زندگانی به…
داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست
داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست زیر بار منت گرد نمکدان تو نیست دست گستاخ نسیم از گلستانت کوته است هرزه خندی شیوه چاک…
دارند اگر سر رشته ای در کف به ظاهر چنگ ها
دارند اگر سر رشته ای در کف به ظاهر چنگ ها در پنجه مطرب بود سر رشته آهنگ ها از من مدان چون باغ اگر…
خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می دارد
خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می دارد زمین تشنه را امید باران تازه می دارد چه باشد قسمت ما نامرادان از وطن یارب چو…
خون دل است باده گلفام عاشقان
خون دل است باده گلفام عاشقان چون لاله داغدار بود کام عاشقان گلبانگ عاشقان ز ثریا گذشته است گردون چگونه حلقه کند نام عاشقان؟ موجی…
خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش
خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش که از آیینه پیشانی صبح است میدانش گلش بار نسیم صبحگاهی برنمی تابد نفس دزدیده عیسی می…
خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد
خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد آواره خویش را به هوای گهر نکرد موجی ازین محیط سیه کاسه برنخاست کز جلوه فریب مرا…
خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند
خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند غبار دیده خودرا به توتیا ندهند عطا ومنع جهان را ز هم جدایی نیست به هر…
خواب وقت فیض در محراب می گیرد مرا
خواب وقت فیض در محراب می گیرد مرا چون سگان در صبح دام خواب می گیرد مرا در مسبب گر چه از اسباب رو آورده…
خنده بر حال گرانباران دنیا می زنم
خنده بر حال گرانباران دنیا می زنم از سبکباری چو کف بر قلب دریا می زنم بادبان کشتی من شهپر پروانه است سینه بر دریای…
خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود
خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود از خامشی هزار زبان یک سخن شود در دیده ای که سرمه وحدت کشید عشق داغ پلنگ، چشم…
خط نمی سازد طراوت زان سمن رخسار کم
خط نمی سازد طراوت زان سمن رخسار کم آبروی گل نمی گردد ز قرب خارکم شمع را از پرده شب گشت رعنایی فزون نخوت جانان…
خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم
خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم من این تقویم پارین را به از امسال می دانم تو کز کیفیت حسن چمن…
خط را به دور عارض او شان دیگرست
خط را به دور عارض او شان دیگرست هر مور ازین سپاه سلیمان دیگرست از نوشخند گل دل من وا نمی شود صبح امید من…
خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است
خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است مور در دست سلیمان به سخن آمده است در هوای لب یاقوت فروغ تو، سهیل اشک…
خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست؟
خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست؟ آب را گر پا به گل رفته است بارانی کجاست؟ چند لرزد شمع من بر خود ز بیداد…
زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید
زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید گشاد تیر از سوفار چون پیکان نمی آید ندارد اختیاری چشم من در محو گردیدن نظر…
زخنده تو گره در دلی نمی ماند
زخنده تو گره در دلی نمی ماند تو چون گشاده شوی مشکلی نمی ماند اگر بهارتویی شوره رار گلزارست اگر کریم تویی سایلی نمی ماند…
زخشکی در دهانم آب گردآلود می گردد
زخشکی در دهانم آب گردآلود می گردد درین ساغر شراب ناب گردآلود می گردد بر آرم چون سر از خجلت میان خانه پردازان؟ که از…
زبیتابی عنان خواهش دل را چسان پیچم
زبیتابی عنان خواهش دل را چسان پیچم که من چون تاب می خواهم بر آن موی میان پیچم چنان گستاخ گشتم چون نسیم از پاکدامانی…
زبان شکوه اگر همچو خار داشتمی
زبان شکوه اگر همچو خار داشتمی همیشه خرمن گل در کنار داشتمی هزار خانه چو زنبور کردمی پر شهد اگر گزیدن مردم شعار داشتمی ز…
زان کمان ابرو سر تسلیم پیچاندن نداشت
زان کمان ابرو سر تسلیم پیچاندن نداشت رو به مرگ از قبله آن تیغ گرداندن نداشت از نگاهی بود ممکن کشتن ما عاجزان دست و…
زآب دیده من بید مجنون سبز می گردد
زآب دیده من بید مجنون سبز می گردد به جای غنچه دلهای پر از خون سبز می گردد در آن وادی که دود از دانه…
ز ناروایی خود این چنین که خوار شدم
ز ناروایی خود این چنین که خوار شدم به حیرتم که چسان خرج روزگار شدم درین قلمرو آفت ز ناتوانیها به هر کجا که نشستم…
ز مطلب در حجابی تا نظر بر مدعا داری
ز مطلب در حجابی تا نظر بر مدعا داری نگردی آشنای خویش تا یک آشنا داری گهی از آسمان داری شکایت، گاه از انجم به…
ز گفت و گو سبک چون موج طوفان دیده می گردم
ز گفت و گو سبک چون موج طوفان دیده می گردم ز خاموشی گران چون گوهر سنجیده می گردم ز چشم شور آب زندگانی تلخ…
ز عاشق حرف درد و داغ پرس، از دل چه می پرسی
ز عاشق حرف درد و داغ پرس، از دل چه می پرسی حدیث راه بسیارست از منزل چه می پرسی؟ خدا داند دل آواره ما…
ز سیما می شود روشندلان را مهر و کین پیدا
ز سیما می شود روشندلان را مهر و کین پیدا که در دل هر چه پوشیده است، گردد از جبین پیدا نسازد پرده شب، گوهر…
ز زلف آه آخر روی جانان می شود پیدا
ز زلف آه آخر روی جانان می شود پیدا درین ابر سیه آن برق جولان می شود پیدا محبت می کند ظاهر عیار طاقت دلها…
ز رفتن تو دل خاکسار رفت به گرد
ز رفتن تو دل خاکسار رفت به گرد بنای صبر و شکیب و قرار رفت به گرد ز بیقراری، سنگی به روی سنگ نماند تو…