غزلیات – صائب تبریزی
قدم برون مگذار از حصار خاموشی
قدم برون مگذار از حصار خاموشی که خواب امن بود در دیار خاموشی ز خامشی دهن غنچه مشکبو گردید خوشا لبی که بود مهردار خاموشی…
از بدگهری می شکند گوهر رز را
از بدگهری می شکند گوهر رز را در دل چه گره هاست ز زاهد بر رز را حاشا که گذارد کرم ساقی کوثر در گلشن…
قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم
قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم می روم با آستانش کار یکرو می کنم می نویسم خط بیزاری به طرف عارضش باطل السحری…
از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می آید
از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می آید که چشم باغبان آنجا زخود پوشیده می آید دل از گستاخی من جمع کن کز…
فکنده شور محبت مرا به صحرایی
فکنده شور محبت مرا به صحرایی که موج می زند از هر کنار دریایی ندانم آن خط سحرآفرین چه مضمون است که در قلمرو دلهاست…
آرزو چند به هر سوی کشاند ما را؟
آرزو چند به هر سوی کشاند ما را؟ این سگ هرزه مرس چند دواند ما را؟ نخل ما را ثمری نیست به جز گرد ملال…
فصل بهار کرد مصور بهشت را
فصل بهار کرد مصور بهشت را پر حور ساخت عالم خاکی سرشت را هر موج سبزه صیقل زنگ کدورت است از کف درین دو هفته…
آتش کباب کرده یاقوت آن لب است
آتش کباب کرده یاقوت آن لب است چشم سهیل در پی آن سیب غبغب است ای خضر چند تیر به تاریکی افکنی؟ سرچشمه حیات نهان…
فروغ روی تو چون از نقاب می گذرد
فروغ روی تو چون از نقاب می گذرد عرق ز پیرهن آفتا می گذرد به خون دل گذرد روزگار سوختگان مدار شعله به اشک کباب…
آب و رنگ حسن بیش از خانه زین می شود
آب و رنگ حسن بیش از خانه زین می شود در نگین دان دانه یاقوت رنگین می شود می شود ناز و غرور نیکوان از…
فانوس حجاب است چراغ سحری را
فانوس حجاب است چراغ سحری را دامن به میان بر زده باید سفری را در دامن منزل نبود بیم ز رهزن همراه چه حاجت سفر…
آب حیات شبنم آن روی چون گل است
آب حیات شبنم آن روی چون گل است عنبر خمیر مایه آن زلف و کاکل است یک چشم پر خمار به از صد قدح شراب…
غیر از دل دو نیم که خندان چوپسته بود
غیر از دل دو نیم که خندان چوپسته بود بر هر دری که روی نهادیم بسته بود قسمت نگر که طوطی بی طالع مرا روی…
پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ترست
پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ترست روی تلخ بحر از آب گهر شیرین ترست رتبه قبض است بیش از بسط پیش عارفان عقده…
غنچه را راه در آن چاک گریبان ندهی
غنچه را راه در آن چاک گریبان ندهی به کف طفل نوآموز گلستان ندهی دست بیعت به گل داغ چو دادی، زنهار فرصت بند گشودن…
پیش ازین حسن مجرد تشنه زیور نبود
پیش ازین حسن مجرد تشنه زیور نبود چشم دریا در خمار شبنم گوهر نبود بلبل ما هر زمان بر شاخساری می نشست بیضه افلاک ما…
غم کجا از سینه بی غمخوار می آید برون؟
غم کجا از سینه بی غمخوار می آید برون؟ کی به پای خویش از پاخار می آید برون؟ عندلیبی را که سر در زیر بال…
پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد
پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد نیست بی سلسله تا آب روان می باشد جان روشن نکند در تن خاکی آرام آب در…
غفلت چه اثر در دل هشیارنماید
غفلت چه اثر در دل هشیارنماید افسانه چه با دولت بیدار نماید با بخت سیه حادثه سهل عظیم است هر خار سنانی به شب تارنماید…
پند ناصح به جنون من افگار افزود
پند ناصح به جنون من افگار افزود شربت تلخ به بدخویی بیمار افزود هیچ کس عقده ای از کار جهان باز نکرد هرکه آمد گرهی…
غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد
غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد به قدر شق سیاهی از زبان خامه می ریزد بر آن عاشق سرشک شمع آب زندگی گردد…
پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟
پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟ یا شده است از ناف آهوی ختن مشک آشکار چشم عیارش لباس شبروان پوشیده است؟ یاز…
عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود در میان شیر خالص موی رسوا می شود زشت در سلک نکویان می نماید زشت تر پای…
پخته می گردند از سودای زلفش خام ها
پخته می گردند از سودای زلفش خام ها این ره باریک، رهرو را دهد اندام ها این غزالی را که من صیاد او گردیده ام…
عمری است حلقه در میخانه ایم ما
عمری است حلقه در میخانه ایم ما در حلقه تصرف پیمانه ایم ما مقصود ما ز خوردن می نیست بی غمی از تشنگان گریه مستانه…
پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد
پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد هر که را سد رمق هست سکندر باشد هرکه چون بحر به تلخی گذراند ایام ظاهر…
علایق دامن آزاده ما را نمی گیرد
علایق دامن آزاده ما را نمی گیرد کمند رشته مریم مسیحا را نمی گیرد کجا مجنون ما گستاخ گیرد دامن لیلی؟ که از پاس ادب…
بیخودی رفتن است دلها را
بیخودی رفتن است دلها را هوش واماندن است دلها را آه بی اختیار از سر درد دامن افشاندن است دلها را چشم پوشیدن از جهان…
عشقبازی بود دایم در جهان آیین من
عشقبازی بود دایم در جهان آیین من چون سمندر بود از آتش بستر و بالین من می شود در بستر تفسیده من گل گلاب می…
بیجا سخن چو طوطی شکرشکن مکن
بیجا سخن چو طوطی شکرشکن مکن آیینه گر به حرف درآید سخن مکن تا ممکن است جامه احرام ساختن دستار صبح را کفن خویشتن مکن…
عشق صیادی است گردون حلقه فتراک او
عشق صیادی است گردون حلقه فتراک او هر دو عالم در رکاب توسن چالاک او تا که را از خاک برگیرد، که را در خون…
بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما
بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما خضر را شمشیر زهرآلود می دانیم ما هستی مطلق بود از خودنمایی بی نیاز هر چه آید…
عشق را پرده ناموس نگهبان نشود
عشق را پرده ناموس نگهبان نشود بادبان پرده مستوری طوفان نشود خط پاکی است ز اوضاع جهان حیرانی وقت آیینه به هر نقش پریشان نشود…
بی روی دل گره ز زبان وا نمی شود
بی روی دل گره ز زبان وا نمی شود طوطی ز پشت آینه گویانمی شود چندان که گرد محمل لیلی است در نظر مجنون غبار…
عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست
عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست از گهر گرد یتیمی بر رخ دریا نشست عشق تن در صحبت ما داد از بی…
بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت
بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت هر رگم در آستین صد نشتر فولاد داشت ذوق خاموشی زبانم را به حرف آورده بود…
عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد
عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد ستاره از فلک فتنه بار می ریزد گره به رشته پرواز من گلی زده است که از…
بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار
بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار تا ز تیغ کیست این زخم نمایان بهار می توان دانست داغ آتشین رخساره ای است زآتشی کز…
عجب دارم که یار این نابسامان را به یاد آرد
عجب دارم که یار این نابسامان را به یاد آرد چه افتاده است کس خواب پریشان را به یاد آرد؟ فراموشی زیاران لازم افتاده است…
بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را
بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را که سهم شیر نگهبان بود نیستان را وصال کعبه کسی را که در نظر باشد به چشم…
عاقبت این مرغ وحشی زین قفس خواهد شدن
عاقبت این مرغ وحشی زین قفس خواهد شدن با نواسنجان قدسی همنفس خواهد شدن پرتو خورشید را زنجیر کردن مشکل است از همان راهی که…
بهار می گذرد ساغر چو لاله بگیر
بهار می گذرد ساغر چو لاله بگیر هزار بوسه ز کنج لب پیاله بگیر ز نشأه پر طاوسی ار نداری رنگ به طاق ابروی قوس…
عاشق سلسله زلف گرهگیرم من
عاشق سلسله زلف گرهگیرم من روزگاری است که دیوانه زنجیرم من نکنم چشم به هر نقش سبکسیر سیاه محو یک نقش چو آیینه تصویرم من…
به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم
به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم نشد قسمت کز آن آهوی وحشی نقش پا…
عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار
عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار چون برق ازین سیاهی لشکر کند گذار از پیچ و تاب جسم، مسیح از فلک گذشت باریک…
به هر کجا که خوری باده تن به خواب مده
به هر کجا که خوری باده تن به خواب مده بنای خانه ناموس را به آب مده ز خیره چشمی تردامنان ملاحظه کن کتان عصمت…
طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم
طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم خیر از خانه در بسته تمنا دارم چون قدح چشم به احسان صراحی است مرا روزی خود…
به نظر بازی از آن تنگ شکر ساخته ام
به نظر بازی از آن تنگ شکر ساخته ام به همین رشته ز دریای گهر ساخته ام زیر یک پیرهنم در همه جا با یوسف…
صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است جام شیری که برد دل ز شکر مهتاب است شمع بالین من خسته تب گرم من است شربت…
به مقدار بصیرت خاطر آگاه می لرزد
به مقدار بصیرت خاطر آگاه می لرزد که خورشید جهان افروز بیش از ماه می لرزد به نسبت می شود سر رشته پیوندها محکم که…