ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها

ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها ماه رخسار ترا از حلقه خط هاله ها من که صد خونین جگر را داغ…

ادامه مطلب

گربه ما همسفری سلسله از پا بردار

گربه ما همسفری سلسله از پا بردار پشت پا زن دو جهان را و پی ما بردار ماقدم بر قدم سیل بهاران داریم گرتو هم…

ادامه مطلب

ای ترا در سینه هر ذره پنهان رازها

ای ترا در سینه هر ذره پنهان رازها در میان مهر خاموشی گره آوازها در تلاش جستجویت سر به هم آورده اند مقطع انجام ها…

ادامه مطلب

گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف

گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف سر برون آرد ز شوخی از گریبان صدف نیست ممکن پاک گوهر برزمین ماند مدام زیب گوش…

ادامه مطلب

ای آن که دل به ابروی پیوسته بسته ای

ای آن که دل به ابروی پیوسته بسته ای غافل مشو که در ته طاق شکسته ای ای زلف یار اینقدر از ما کناره چیست؟…

ادامه مطلب

گر سر دنیا نداری تاجدار عالمی

گر سر دنیا نداری تاجدار عالمی گر به دل بیرونی از عالم سوار عالمی از پریشان خاطری در راه سیل افتاده ای گر کنی گردآوری…

ادامه مطلب

اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید

اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید کعبه آن است که در ناف بیابان باشد حیف خود می کشد آخر ز فلک ناله من…

ادامه مطلب

گر چه ما را نیست بر روی زمین ویرانه ای

گر چه ما را نیست بر روی زمین ویرانه ای خانه ها چون گنج در زیر زمین داریم ما از گریبان گل بی خار اگر…

ادامه مطلب

آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را

آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را اشک باشد بهتر از در ثمین عشاق را آب حیوان است خوی آتشین عشاق را آیه رحمت…

ادامه مطلب

گر چه پیریم تمنای جوانی داریم

گر چه پیریم تمنای جوانی داریم نوبهاری به ته برگ خزانی داریم ما اگر هیچ نداریم درین عبرتگاه لله الحمد که چشم نگرانی داریم مست…

ادامه مطلب

اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتن

اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتن تا مبادا ناگه افتی در کمند خویشتن گر چه این تعلیم بهر من ندارد صرفه ای تا شوی واقف…

ادامه مطلب

گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند

گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند بلبل محجوب ما را بال جرأت می دهند حیرتی دارم که کافر نعمتان درد و داغ چون…

ادامه مطلب

آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش

آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش از خون جگر سوختگان است شرابش بیهوشیش از کاوش دل باز ندارد چشمی که بود شوخ چو…

ادامه مطلب

گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب

گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب از هواداران دریاییم ما همچون حباب گر چه هیچ و پوچ می دانند ما را غافلان در حقیقت…

ادامه مطلب

آن کس که نشان داد برون از دو جهانش

آن کس که نشان داد برون از دو جهانش سرگشته تر از تیر هوایی است نشانش مادر چه شماریم، که سر پنجه خورشید در خون…

ادامه مطلب

گذشت از نظرم یار سرگران فریاد

گذشت از نظرم یار سرگران فریاد نظر نکرد به این چشم خونفشان فریاد به یک دهن چه فغان سر کنم، که سینه من تهی ز…

ادامه مطلب

آن راکه چشم مست تو بی اختیارکرد

آن راکه چشم مست تو بی اختیارکرد آسوده اش ز پرسش روز شمار کرد رحمی نکرد بر جگر آتشین ما مشاطه ای که لعل ترا…

ادامه مطلب

کی یاد زلفش از دل بی کینه می رود

کی یاد زلفش از دل بی کینه می رود از یاد طفل کی شب آدینه می رود دارد هنوز شرم حضور مرا نگاه پنهان ز…

ادامه مطلب

آن خانه برانداز که در خانه زین است

آن خانه برانداز که در خانه زین است معمار تمنای من خاک نشین است از شوخی حسن است که آن سرو خرامان بر روی زمین…

ادامه مطلب

کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟

کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟ مرغ وحشی چه نفس در قفس و دم کشد؟ سخت گستاخ شد از وصل دلم، می…

ادامه مطلب

حسنش از خط عالمی زیرو زبر دارد هنوز

حسنش از خط عالمی زیرو زبر دارد هنوز سینه چاکان چون قلم درهرگذر داردهنوز گرچه شددر ابرخط خورشید رخسارش نهان تیغها چون برق در زیرسپر…

ادامه مطلب

کی بخت خفته وا کند از کار ما گره؟

کی بخت خفته وا کند از کار ما گره؟ از رشته هیچ کس نگشاید به پا گره از ناخن هلال طرب وا نمی شود عهدی…

ادامه مطلب

حسن در خانه زین جلوه دیگر دارد

حسن در خانه زین جلوه دیگر دارد در نگین خانه، نگین جلوه دیگر دارد عالم آشوب بود شور قیامت، لیکن خنده های نمکین جلوه دیگر…

ادامه مطلب

کوثر بیداربختی دیده گریان ماست

کوثر بیداربختی دیده گریان ماست گرده صحرای محشر سینه سوزان ماست هر که دارد قطره اشکی، ز ما دارد نظر هر که دارد آه گرمی،…

ادامه مطلب

حسن آن روز که تشریف حیا می پوشید

حسن آن روز که تشریف حیا می پوشید عشق پیراهن یکرنگ وفا می پوشید بال پروانه اگر پاس ادب را می داشت شمع پیراهن فانوس…

ادامه مطلب

که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟

که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟ که یک حلقه اوست چشم سیاهش دل تنگ با جلوه اش چون برآید؟ گه گردون غباری است از…

ادامه مطلب

حرف درشت بردل بی کینه می خورد

حرف درشت بردل بی کینه می خورد گر سنگ گوهرست به آیینه می خورد از من علاج خصمی ایام یادگیر یک شیشه می سر شب…

ادامه مطلب

که با تو حرف شهیدان عشق می گوید

که با تو حرف شهیدان عشق می گوید که خون شبنم از آفتاب می جوید به اشک روی مرا شسته طفل خودرایی که هفته هفته…

ادامه مطلب

حجاب پرده چشم پرآب می گردد

حجاب پرده چشم پرآب می گردد وگرنه دلبر ما بی نقاب می گردد همین ز جلوه آن شاخ گل خبر دارم که اشک در نظر…

ادامه مطلب

کم کم دل مرا غم واندیشه می خورد

کم کم دل مرا غم واندیشه می خورد این باده عاقبت سر این شیشه می خورد مسدود چون کنم که درین تنگنا مرا بادی به…

ادامه مطلب

حاشا که خلق کار برای خدا کنند

حاشا که خلق کار برای خدا کنند تعظیم مصحف از پی مهر طلا کنند این جامه حریر که مخصوص کعبه است پوشند اگر به دیر…

ادامه مطلب

کسی که دل به خیال تو در گرو دارد

کسی که دل به خیال تو در گرو دارد به هر نفس که برآرد حیات نو دارد نمی رسد به زبان خموش آسیبی خط مسلمی…

ادامه مطلب

چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج

چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج می کند یک جانب از خوان تهی سرپوش را…

ادامه مطلب

کسان که جانب هم را نگه می دارند

کسان که جانب هم را نگه می دارند در آفتاب قیامت پناه می دارند هر آنچه قابل دلبستگی است پاکدلان به تیغ قطع تعلق نگاه…

ادامه مطلب

چون طفلان کس به هر افسانه تا کی واکند گوشی؟

چون طفلان کس به هر افسانه تا کی واکند گوشی؟ کند پرپنبه غفلت اگر پیدا کند گوشی زبان مصرع پیچیده اسرار فهمیدن ز گوش سرنمی…

ادامه مطلب

کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را

کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای…

ادامه مطلب

چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست

چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست از توشه به جز دامن خود بر کمرم نیست بال و پر من چون شرر از…

ادامه مطلب

کجا رخسار او تاب نگاه آشنا دارد؟

کجا رخسار او تاب نگاه آشنا دارد؟ که آن گل خار در پیراهن از نشو و نما دارد یکی صد شد فروغ آن لب لعل…

ادامه مطلب

چون دو تا شد قدت از پیری گرانجانی مکن

چون دو تا شد قدت از پیری گرانجانی مکن بیش ازین استادگی با اسب چوگانی مکن پیش دریا قطره را نعل سفر در آتش است…

ادامه مطلب

وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است

وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است پایکوبی زندگی را در ته پا کردن است جوش بیتابی زدن در آتش وجد و سماع…

ادامه مطلب

چون پای خم به دست فتادت کمر گشا

چون پای خم به دست فتادت کمر گشا چون گرم شد سرت ز می ناب، سر گشا از هر که دل گشوده نگردد کناره گیر…

ادامه مطلب

هوش نگذاشت به سر آن لب می نوش مرا

هوش نگذاشت به سر آن لب می نوش مرا با چنان هوش ربایی چه کند هوش مرا؟ گر بدانی چه قدر تشنه دیدار توام خواهی…

ادامه مطلب

چو غنچه نکهت خود از صبا دریغ مدار

چو غنچه نکهت خود از صبا دریغ مدار ز آشنا سخن آشنا دریغ مدار شکستگان جهان را خوش است دل دادن دل شکسته ز زلف…

ادامه مطلب

همین بلبل است خندان، هم باغبان شکفته است

همین بلبل است خندان، هم باغبان شکفته است دیگر چه گل ندانم در گلستان شکفته است یارب که می خرامد بیرون ز خانه کامروز هر…

ادامه مطلب

چو خامه معنی نازک در آستین دارم

چو خامه معنی نازک در آستین دارم چرا ز سرزنش تیغ دل غمین دارم چو آفتاب مرا چرخ خاکمال دهد به جرم این که سخنهای…

ادامه مطلب

همان کسی که به دست کرم سرشت مرا

همان کسی که به دست کرم سرشت مرا به زیر پای خم انداخت همچو خشت مرا به من چو رشته زنار، کفر پیچیده است نمی…

ادامه مطلب

چهره شوخ به یک رنگ مصور نشود

چهره شوخ به یک رنگ مصور نشود عکس روی تو در آیینه مکرر نشود چهره تا از عرق شرم و حیا سیراب است حسن محتاج…

ادامه مطلب

هست چون دلبر بجا، دل گر نباشد گو مباش

هست چون دلبر بجا، دل گر نباشد گو مباش مدعا لیلی است محمل گر نباشد گو مباش می شناشد ذره خورشید جهان افروز را حق…

ادامه مطلب

چه نکهت است که باد بهار می آرد؟

چه نکهت است که باد بهار می آرد؟ که هوش می بدر از دل، قرار می آرد شکوفه ای که ز طرف چمن هوا گیرد…

ادامه مطلب

هرگز به خراش جگری شاد نگردیم

هرگز به خراش جگری شاد نگردیم گر تیشه شویم امت فرهاد نگردیم تا محمل لیلی نشود سلسله جنبان ما همچو جرس مشرق فریاد نگردیم آزادگی…

ادامه مطلب