غزلیات – صائب تبریزی
با دختر رز دگر نشستی
با دختر رز دگر نشستی پیمان خدای را شکستی دنبال هوای نفس رفتی سررشته عهد را گسستی گر توبه ترا شکسته می بود کی توبه…
گوهر کامل عیاران چشم نمناک است وبس
گوهر کامل عیاران چشم نمناک است وبس تحفه روشندلان آیینه پاک است وبس هرگروهی قبله ای دارند ارباب نیاز قبله حاجت روای مادل چاک است…
آیینه را سیاه کند با غبار بحث
آیینه را سیاه کند با غبار بحث گو آسمان مکن به من خاکسار بحث در عالم شهود ندارد دلیل راه حیران عشق را نکند بیقرار…
گوش از برای نغمه تر آفریده اند
گوش از برای نغمه تر آفریده اند وز بهر روی خوب نظرآفریده اند چشم از برای گریه ولب از برای آه وز بهر داغ لخت…
این ناکسان که فخر به اجداد می کنند
این ناکسان که فخر به اجداد می کنند از رو به پشت نامه دلی شاد می کنند بخل از کرم به است که بی حاصلان…
گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد
گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد هزار مرحله افزون به رنگ و بو دارد خبر کسی که ازان حسن عالم آرا یافت به…
آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست
آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست نقطه چون خال تو در دایره امکان نیست محک آدمیان چهره گندم گون است دست رد هر…
گل داده هرزه نالی چمن دهد
گل داده هرزه نالی چمن دهد گوش گران سزای لب پر سخن دهد برگ خزان رسیده شمارد سهیل را لعلش که گوشمال عقیق یمن دهد…
ای قامت بلندت معراج آفریدن
ای قامت بلندت معراج آفریدن یک شیوه خرامت در پیش پا ندیدن پرواز طایر شوق مقراض قطع راه است صد ساله راه طی شد دل…
گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود
گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود پوچ گو گردد کهنسالی که بی دندان شود مگذران در خواب غفلت زندگانی را که عمر چون فلاخن…
ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت
ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت این گناه سهل، بر انگشت پیچیدن نداشت شکوه ننوشتن مکتوب را طی می کنیم نامه ما ای فرامشکار…
گریبان دلم را نعره مستانه ای دارد
گریبان دلم را نعره مستانه ای دارد سر زنجیر این دیوانه را دیوانه ای دارد ترا سامان کاوش نیست از کوتاهی بینش وگرنه هر شراری…
ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار
ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار چشم مخمور تو گیرنده تر از خواب بهار ابر خشکی است که در شوره زمین می گردد…
گردون که زهر می چکد از روی شکرش
گردون که زهر می چکد از روی شکرش خون نقابدار بود شیر مادرش هر ساده دل که شهد تمنا کند ازو گردد زنیش، خانه زنبور…
ای دفتر حسن ترا فهرست خط و خال ها
ای دفتر حسن ترا فهرست خط و خال ها تفصیل ها پنهان شده در پرده اجمال ها آتش فروز قهر تو، آیینه دار لطف تو…
گرچه از جان نیست چیزی بابدن نزدیکتر
گرچه از جان نیست چیزی بابدن نزدیکتر باشد آن جان جهان ازجان به تن نزدیکتر می کشم دوری ز حیرت ،ورنه با یوسف بود چشم…
ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار
ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار این می به حریفان تنک حوصله بگذار درچشمه سوزن نبود راه گره را از سر بگذر، پای درین…
گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن
گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن ممکن بود از دل غم صدساله ستردن هر مایده از خوردن بسیار شود کم جز مایده غم که…
اول ثنای عشق فصیحان اداکنند
اول ثنای عشق فصیحان اداکنند آری طعام را به نمک ابتدا کنند نقش مراد طرح به اقبال می دهند جمعی که تکیه گاه خود از…
گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم
گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم می کشیدم ناله از دل تا نفس می داشتم سود من در پله نقصان ز بی سرمایگی است…
اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود
اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود شب زشکر خواب ما را خط بیزاری بود سنگ راهی نیست چون تعجیل در راه طلب ریگ…
گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم
گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم پیشتر از برق رفتاران به منزل می رویم وصل دادیم شوق را افسرده سازد…
آه با دیده اختر چه تواند کردن؟
آه با دیده اختر چه تواند کردن؟ دود با روزن مجمر چه تواند کردن؟ حسن فولاد بود گردن باریک اینجا تیزی تیغ به جوهر چه…
گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا
گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا شوق چون خورشید تابان دربدر دارد مرا نیست از کوتاهی پرواز برجا ماندنم تنگنای آسمان…
اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را
اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را گیرد ز هوا کشتی من موج خطر را از صحبت ناجنس به کامل نرسد نقص از تلخی بادام…
گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد شانه را دست در آن زلف نگارین گردد کار عشاق کند صورتی آخر پیدا تیشه کوهکن آیینه…
آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می شود
آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می شود غنچه چون افتاد بازیگوش خود وا می شود حسن بالادست را مشاطه ای در کار نیست…
گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری
گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری کعبه مقصود را در هر سیاهی بنگری چشم وحدت بین به دست آری اگر چون آفتاب در…
آن کف نظارگی، این از دو عالم می برد
آن کف نظارگی، این از دو عالم می برد در میان این دو یوسف فرق ای بینا ببین گر ندیدی ترجمان رازهای غیب را آن…
گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی
گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی دمید صبح و تو چون سبزه در ته سنگی دید پرده گوش فلک ز ناله صور همان تو…
آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد
آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد سهل باشد غنچه گل بشکفد یا نشکفد گر به ظاهر سرکش افتاده است، اما در لباس یوسف مغرور…
کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟
کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟ نی مگر دست نوازش ز آستین بیرون کند خارخاری هر که را در دل بود چون…
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم کو قوت پا تا به خیال سفر افتم من کز جگر شیر بود توشه راهم تا کی…
کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟
کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟ شمع هیهات است پای خویش را روشن کند سوختم ز افسردگیها، آتشین رویی کجاست؟ کز نگاه گرم شمع…
حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
حضور خاطر اگر در نماز معتبرست امید ما به نماز نکرده بیشترست به گرمی جگر ما دل که خواهد سوخت؟ درین بساط که خورشید آتشین…
کی به سنگ از مغز مجنون می رود سودا برون؟
کی به سنگ از مغز مجنون می رود سودا برون؟ چون برد انجم سیاهی از دل شبها برون؟ خاک نرگس زار خواهد گشتن از چشم…
حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد
حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد به نسیمی ورق لاله و گل برگردد گل رویی که نیاید ز لطافت به خیال چه خیال است…
کوثر زنده دلی چشم تر مردان است
کوثر زنده دلی چشم تر مردان است دل پر آبله درج گهر مردان است صبح اقبالی اگر در افق امکان هست رخنه سینه و چاک…
حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست
حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست یوسف بی جرم را از چاه و زندان چاره نیست بی سیاهی نیست ایمن آب خضر از…
که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟
که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟ که می سوزد که دود از خرمن ما برنمی خیزد؟ عبث ای ابر زحمت می…
حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود
حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود روی بنما تا سواد طوطیان روشن شود دل چه خونها می خورد دور از شراب لاله…
که با قد دو تا از مرگ غافل می تواند شد؟
که با قد دو تا از مرگ غافل می تواند شد؟ که ایمن زیر این دیوار مایل می تواند شد؟ درین بستانسرا هر برگ سبزی…
حجاب آسمان کی مانع ما می تواند شد؟
حجاب آسمان کی مانع ما می تواند شد؟ فلک مار ا کجا انگشتر پا می تواند شد؟ به قرب لاله و گل کی چو شبنم…
کلکم از سیر بدخشان سخن می آید
کلکم از سیر بدخشان سخن می آید سرخ رو از سر میدان سخن می آید شور غیرت به نمکدان مسیح افکندن از شکر خنده پنهان…
چینی که طراز جبهه یارست
چینی که طراز جبهه یارست بندی است که بر زبان اغیارست حسن از تمکین دوام می گیرد گوش سنگین حصار گلزارست سیری ز نظاره نیست…
کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون
کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون کبوتری است که می آید از حرم بیرون دلیل راحت ملک عدم همین کافی است که…
چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟
چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟ هست گلبن به نظر، خانه صیاد مرا تا شد از علم نظر شمع سوادم روشن جنبش هر مژه…
کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟
کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟ کسی تا چند بی لنگر درین دریای خون گردد؟ پریشان گشت دلها تا بریدی زلف مشکین را…
چون غافل است دل ز حق از دل چه فایده؟
چون غافل است دل ز حق از دل چه فایده؟ بی لیلی از نظاره محمل چه فایده؟ سیری ز مال نیست تهی چشم حرص را…
کدامین آتشین سیما به این ویرانه می آید؟
کدامین آتشین سیما به این ویرانه می آید؟ که از دیوار و در بوی پر پروانه می آید مرا این خونبها بس از شهیدان کان…