غزلیات – صائب تبریزی
خنده کردی درگلستان تازه شد ایمان گل
خنده کردی درگلستان تازه شد ایمان گل آتش بیطاقتی بالا گرفت از جان گل رخنه ای تا هست فیض آفتاب حسن هست بلبل ما در…
خمار من نشکست از ایاغ چشم غزال
خمار من نشکست از ایاغ چشم غزال فزود داغ جنونم ز داغ چشم غزال به داغ لاله کجا التفات خواهد کرد رمیده ای که ندارد…
خطش دمید وبه عشاق مهربان گردید
خطش دمید وبه عشاق مهربان گردید ازین بهار چه گلهای خوش عیان گردید هزار تشنه جگر را به آب خضر رساند خطی که گرد لب…
خط غزال چشم را آهوی مشکین می کند
خط غزال چشم را آهوی مشکین می کند چهره های ساده را بتخانه چین می کند در گلستانی که چشم بلبلان بیدار نیست پای خواب…
خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است
خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است دفتر دعوی خورشید به هم پیچیده است برگریزان تو خوشتر بود از گلریزان در بهار آن…
خط تلخ ساخت آن دهن همچو قند را
خط تلخ ساخت آن دهن همچو قند را این مور برد چاشنی نوشخند را زنگار می برد برش از تیغ آبدار خط می کند رحیم…
خضر راه حقیقت است مجاز
خضر راه حقیقت است مجاز مکن این در به روی خویش فراز دل محمود اگر همی خواهی دست کوته مکن ز زلف ایاز عاشق از…
زر و بال منعمان روز قیامت می شود
زر و بال منعمان روز قیامت می شود عاقبت هر فلس ماهی داغ حسرت می شود تا برآمد از وطن یوسف عزیز مصر شد دانه…
زدام عشق عاشق را سفر بیرون نمی آرد
زدام عشق عاشق را سفر بیرون نمی آرد زدریا ماهیان را بال و پر بیرون نمی آرد نباشد پختگی را آتشی چون نور بینایی زخامی…
زخم تو تیغ بر جگر ماه می زند
زخم تو تیغ بر جگر ماه می زند داغ تو خیمه بر دل آگاه می زند طوفان طناب خیمه خورشید را گسیخت شبنم بر این…
زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد
زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد اگرچه نفس از آیینه بی صفا گردد به شیوه های تو هرکس که آشنا شده است به…
زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را
زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را که رو بر خاک مالد پرفشانی بسته بالان را چو نتوانی شدن شیرازه جمعیت خاطر مده زحمت…
زآه عاشقان اندیشه ای اختر نمی دارد
زآه عاشقان اندیشه ای اختر نمی دارد زدود تلخ پروا دیده مجمر نمی دارد به تلخی صبر کن تا معدن گوهر توانی شد که آب…
زان پیش کآفتاب بگیرد گلوی صبح
زان پیش کآفتاب بگیرد گلوی صبح روی خود از می شفقی کن چو روی صبح زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود لبریز کن…
ز نقشهای غریب آنچه جام جم دارد
ز نقشهای غریب آنچه جام جم دارد دل شکسته ما بی زیاد و کم دارد ز صدق و کذب سخن سنج را گزیری نیست چو…
ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را که افزاید رسایی از گره در رشته باران را ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را…
ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم
ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم شکسته کشتیم از سعی ناخدا خجلم من خراب کجا جام لاله رنگ کجا چو دست ماتمی از بیعت…
ز فرمان قضا گردنکشی دیوانگی باشد
ز فرمان قضا گردنکشی دیوانگی باشد درین میدان سپر انداختن مردانگی باشد زعجز من دلیر آن کس که می گردد نمی داند که پشت دست…
ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت
ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت فغان که تشنه ما در کنار زمزم سوخت گذشت پرتو روی تو بر بساط چمن عقیق لاله…
ز زلف پرشکن بتخانه چین است پنداری
ز زلف پرشکن بتخانه چین است پنداری ز خال مشکبو آهوی مشکین است پنداری چنان شد از شراب لعل رنگین چشم مخمورش که هر مژگان…
ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را
ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را که چندین عقده در کار از سپند افتاد آتش را مرا در وادیی می جوشد از دل…
ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم
ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم ز روی تلخ دریا دامن از وصل گهر چیدم میزان نظر سنگین تر آمد پله خوابم چو…
ز خوی نازک آن سیمبر چندان حذر دارم
ز خوی نازک آن سیمبر چندان حذر دارم که یاد سر کند دستی که با او در کمر دارم چو خواهد گشت آخر بیستون لوح…
ز خط صفای دگر روی یار پیدا کرد
ز خط صفای دگر روی یار پیدا کرد ز داغ، حسن دگر لاله زار پیدا کرد ز خط کشید رخش گرد خویش دایره ای فغان…
ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را؟
ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را؟ که هست مرهم کافور، جان سوخته را ز بس که اهل سعادت گرسنه چشم شدند هما به…
ز چاک سینه خود هر که قبله گاهش نیست
ز چاک سینه خود هر که قبله گاهش نیست به هیچ وجه به درگاه قرب راهش نیست ز آه سرد بود بادبان کشتی دل به…
ز پستی بر فلک از پاکی گوهر شود شبنم
ز پستی بر فلک از پاکی گوهر شود شبنم ز چشم پاک با خورشید هم بستر شود شبنم به از همصحبت شایسته اکسیری نمی باشد…
ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب
ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب توان مقام مرا یافتن به بوی شراب گل امید من آن روز رنگ می گیرد که…
ز آه من ندارد هیچ پروا کج کلاه من
ز آه من ندارد هیچ پروا کج کلاه من ز شوخی می کند چون زلف خود بازی به آه من به استغنا دل از عاشق…
ز اتحاد کجا عشق کامیاب شود
ز اتحاد کجا عشق کامیاب شود کدام ذره شنیدی که آفتاب شود فسردگی است عنان تاب سالک از مقصود گره به سینه نگردد دلی که…
رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است
رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور هر چند روی…
روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست
روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست در گرانجان تبت وارونه را تأثیر نیست خودنمایی در غبار خط نمی آید ز خال دانه را…
روشنائی که درین دایره صاحب دیدند
روشنائی که درین دایره صاحب دیدند همه چون شبنم گل آینه خورشیدند اگر از عقده گشایان اثری باقی هست دست جمعی است که در دامن…
روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت هر رخنه قفس دری از فیض بوده است صد…
روز روشن گل و شمع شب تارست شراب
روز روشن گل و شمع شب تارست شراب برگ عیش و طرب لیل و نهارست شراب تا بوی در دل خم، هست فلاطون زمان محفل…
رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب
رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب عیب پوشیدن از آیینه عریان مطلب تا دلت سرد ز اسباب تعلق نشود آتش از کوچه ما خانه به…
رگ لعل است ازدلهای خونین قد دلجویش
رگ لعل است ازدلهای خونین قد دلجویش زجانهای پریشان رشته جان است هرمویش قبای اطلس افلاک شد پیراهن یوسف زبس پیچید درمغز پریشان جهان بویش…
رغبت می را کند چندان که نوشیدن زیاد
رغبت می را کند چندان که نوشیدن زیاد می شود شوق لب میگون زبوسیدن زیاد می کند دل را پریشان شادی بی عاقبت رخنه در…
رزق ملایک است نوای رسای ما
رزق ملایک است نوای رسای ما چون می شود بلند نگردد نوای ما؟ با آن که عمرهاست ازان بزم رفته ایم بتوان سپند سوخت ز…
رخسار ترا خط نتوانست نهان کرد
رخسار ترا خط نتوانست نهان کرد بی پرده تر این آینه را آینه دان کرد می شد به شکر پسته ازین پیش حصاری شکر لب…
رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست
رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست ریشه کرده است آشیان ما چو سنبل در چمن بلبل ما را…
راز عشق از دل غمناک نیاید بیرون
راز عشق از دل غمناک نیاید بیرون دانه سوخته از خاک نیاید بیرون لفظ پیچیده به زنجیر کشد معنی را دل ازان طره پیچاک نیاید…
دیگر از پرده برون نغمه طنبور آمد
دیگر از پرده برون نغمه طنبور آمد باز ناخن زن دلهای پر از شور آمد از دم سرد خزان بر گل صد برگ نرفت آنچه…
امروز رخ نشسته به خون جگر سخن
امروز رخ نشسته به خون جگر سخن از صلب خامه آمده با چشم تر سخن هر نقطه شاهدی است که بر صفحه وجود هرگز نداشت…
دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن
دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن بر چراغ مرده ما شد مسیحا پیرهن گفت پیغمبر مپوشانید تن در نوبهار چون نسازم در بهاران…
اگر نه عاشقی این چهره خزانی چیست؟
اگر نه عاشقی این چهره خزانی چیست؟ اگر نه ماتمی این بخت آسمانی چیست؟ چو گردباد به رقص است ذره ذره خاک تو نیز سنگ…
دولت به لعل پاک گهر زود می رسد
دولت به لعل پاک گهر زود می رسد روشن گهر به تاج وکمر زود می رسد در مغز عاشقان نبود آرزوی خام در آفتابروی، ثمر…
اگر سرای جهان در خور سزا بودی
اگر سرای جهان در خور سزا بودی ز خوان رزق شکر روزی هما بودی اگر به زور تردد شدی فراوان رزق تمام حاصل عالم ز…
زگردون عاقبت جان مصفا سر برون آرد
زگردون عاقبت جان مصفا سر برون آرد که می چون صاف شد در خم زمینا سر برون آرد اگرچه کوچه زنجیر بن بست است در…
اگر چه نیک نیم در پناه نیکانم
اگر چه نیک نیم در پناه نیکانم عجب که تشنه بمانم، سفال ریحانم ز اشک شمع به شبگردی اشک من پیش است ز گریه زمزم…