غزلیات – صائب تبریزی
گل به صد دیده شبنم نگران است او را
گل به صد دیده شبنم نگران است او را لاله از جمله خونین جگران است او را نیست حاجت به نقاب آن رخ چون آینه…
ای فدای چشم مخمور تو خواب عاشقان
ای فدای چشم مخمور تو خواب عاشقان وی بلاگردان زلفت پیچ و تاب عاشقان گر به بیداری غرور حسن مانع می شود می توان دلهای…
گشتم غبار و غیرت ناورد من همان
گشتم غبار و غیرت ناورد من همان در چشم خصم خاک زند گرد من همان میخانه را به آب رسانید ساغرم گل می کند خزان…
ای زلف سرکش تو ز بالا کشید ه تر
ای زلف سرکش تو ز بالا کشید ه تر مژگان و چشم شوخ تو از هم رمیده تر از من مپوش چهره که فردوس تازه…
گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی
گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی بود هر تاری از پیراهن او خار ناسازی مکن در دل گره راز محبت را که…
ای دل غافل زمانی از گریبان سر برآر
ای دل غافل زمانی از گریبان سر برآر نیستی از مورکم، از شوق شکر پر برآر نبض هر خاری که می جنبددرین صحرابگیر از گریبان…
گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید
گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید گوش مینا را تهی از پنبه غفلت کنید سوره یاسین چه می خوانید چل نوبت به نار؟…
ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب شبنم گدای گلشن حسن تو آفتاب در محفل تو ناله فرامش کند سپند در آتش تو گریه…
گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند
گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند گرد کسادیم به نظر توتیا کنند جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند چون شمع دل…
ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟
ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟ ای اسب خام، سرکشی از تازیانه چیست؟ چون هر چه می رسد به تو از کرده های توست…
گر کند مادر زخشکی بخل دراعطای شیر
گر کند مادر زخشکی بخل دراعطای شیر اشگ طفلان را ید بیضاست دراجرای شیر ساغرلب تشنه آرد خون مینا را بجوش جذب کودک رادم عیسی…
آهی که ز دلهای هوسناک برآید
آهی که ز دلهای هوسناک برآید دودی است که از بوته خاشاک برآید در سوزش دل کوش که در مزرعه امکان تخمی که شود سوخته…
گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان می کنم
گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان می کنم ترک سرزین رهگذر بر خویش آسان می کنم سایلان از شرم احسان اب می گردند و…
آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار
آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار ناوک دلدوز را آسودگی در کیش نیست گرچه از زخم زبان صائب نیاسودیم ما شکر کز تیغ…
گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست
گر چه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست در نظرها اعتبارم چون چراغ روز نیست دست اگربردارم از دل، می شکافد سینه را هیچ…
آه از دل جویای تو بیتاب برآید
آه از دل جویای تو بیتاب برآید غواص نفس سوخته از آب برآید قانع به شکایت نگشاید لب خود را زین زخم محال است که…
گر چه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب
گر چه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب از ته دل وصل دریا در نظر می دارد آب زود گردد لطف حق،…
آنچه من برتافتم از درد، مجنون برنتافت
آنچه من برتافتم از درد، مجنون برنتافت این قدر کوه گران بر سینه هامون برنتافت راز عشق از پرده دل عاقبت بیرون فتاد خانه تنگ…
گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیم
گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیم رفته رفته پشت بردیوار منزل می دهیم خلوت در انجمن را اعتبار دیگرست ما ز خلوت…
آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است
آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است این ظالم مظلوم نما طرفه بلایی است در چشم تو گل پرده نشین است، وگرنه هر موجه ای…
گر به این دستور قد یار رعنا می شود
گر به این دستور قد یار رعنا می شود ناله بیتابی عاشق دوبالا می شود عمر باقی در زوال عمر فانی بسته است قطره چون…
آن که از بال هما افسر دولت می خواست
آن که از بال هما افسر دولت می خواست کاش از سایه دیوار قناعت می خواست داشت از ریگ روان لنگر آرام طمع آن که…
گذشت عمر ازین خاکدان برآ ای دل
گذشت عمر ازین خاکدان برآ ای دل چه همچو سنگ نشان مانده ای به جا ای دل جدا ز جسم چو بی اختیار خواهی شد…
آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا
آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا در زندگی به تنگی قبرست مبتلا هر چند آب شد دل من بی شعور نیست بیگانه را…
کیست دست من آزاده ز یاران گیرد؟
کیست دست من آزاده ز یاران گیرد؟ سرو را دست مگر ابر بهاران گیرد نقس سوخته اش نقطه حیرت گردد نی سواری که پی برق…
آن ترک که خون می چکد از تیغ نگاهش
آن ترک که خون می چکد از تیغ نگاهش برقی است که از چشم بود ابر سیاهش این زخم نمایان من از شاهسواری است کز…
کی دوبین می شود از سایه تماشایی سرو؟
کی دوبین می شود از سایه تماشایی سرو؟ هر سیه رو نشود پرده یکتایی سرو نشود دیده حق بین دودل از کثرت خلق چه خلل…
حسن نو خط تو سرمایه نازی دارد
حسن نو خط تو سرمایه نازی دارد که ز هر حلقه خط چشم نیازی دارد گر چه از غمزه بیرحم تو دل نومیدست به سر…
کوهکن کیست به گرد من شیدا برسد؟
کوهکن کیست به گرد من شیدا برسد؟ جنبش قاف محال است به عنقا برسد جگر تشنه صحرای علایق ترسم سیل ما را نگذارد که به…
حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود
حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود خاک اطلس پوش گردد تیغ چون عریان شود عشق عالمسوز را تسلیم سازد مهربان بر…
کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست
کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست شاهباز لامکان را آشیان در کار نیست باده بیرنگ از ظرف بلورین فارغ است سرو سیمین را…
حسن آن روز که آیینه مصفا می کرد
حسن آن روز که آیینه مصفا می کرد عشق در پرده زنگار تماشا می کرد از نفس سوختگی خال لب ساحل شد گوهر ما که…
که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟ فرد خورشید که می گفت که باطل گردد؟ می تواند ز رخ شمع کسی گل چیدن…
حرص را تشنگی افزون به زر و مال شود
حرص را تشنگی افزون به زر و مال شود چشم آیینه کجا سیر ز تمثال شود؟ بهره خواجه ز اسباب بجز محنت نیست عرق از…
کنون که با تو مکان در یک انجمن دارم
کنون که با تو مکان در یک انجمن دارم هزار مرحله ره تا به خویشتن دارم مدار رزق به اقبال قسمت است که من در…
حال من از نظر یار نهان می دارند
حال من از نظر یار نهان می دارند خبر مرگ ز بیمار نهان می دارند دردمندان که ز درد دگران داغ شوند درد خود را…
کلفت ز چرخ دیده بیدار می کشد
کلفت ز چرخ دیده بیدار می کشد روزن ز دود بیشتر آزارمی کشد زحمت درین بساط به قدر بصیرت است سوزن ز پای راهروان خارمی…
چین ز جبین در مقام جنگ گشایم
چین ز جبین در مقام جنگ گشایم همچو فلاخن بغل به سنگ گشایم دوست کنم خصم را به چرب زبانی جوی شکر از رگ شرنگ…
کسی که کشته آن تیغ آبدار شود
کسی که کشته آن تیغ آبدار شود اگر چه قطره بود بحر بیکنار شود محیط حسن ز خط عنبرین کنار شود عقیق لب ز خط…
چون کند آن غمزه خونریز عریان تیغ را
چون کند آن غمزه خونریز عریان تیغ را بخیه جوهر شود زخم نمایان تیغ را ریخت خون عالم و مژگان او خونین نشد تیزی سرشار…
کریم اوست که خود را بخیل می داند
کریم اوست که خود را بخیل می داند عزیز اوست که خود را ذلیل می داند درین محیط چو غواص هر که محرم شد نفس…
چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم
چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم بستر وبالین من بود از پروبال هما تا درین…
کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟
کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟ که آتش از عرق شرم، آب گردیده است نفس ز سینه مجروح ما دریغ مدار ترا که خون…
چون سبو تا ما ز دست خویش بالین کرده ایم
چون سبو تا ما ز دست خویش بالین کرده ایم خانه خود از شراب لعل رنگین کرده ایم در خطر گاهی که دامن بر کمر…
کجا دیوانه را دل از ملامت تنگ می گردد؟
کجا دیوانه را دل از ملامت تنگ می گردد؟ که نخل بارور را دل سبک از سنگ می گردد زدست انداز گردون کوته اندیشی که…
چون دهد پیغام تسکین بی قرار بوسه را؟
چون دهد پیغام تسکین بی قرار بوسه را؟ حرف وصوت از دل برد کی خارخار بوسه را آنچنان کز سر خمار می به می بیرون…
وادید کرده است به من تلخ، دید را
وادید کرده است به من تلخ، دید را در رجعت است عادت اعداد، عید را بر گوش و لب ستم نتوان کرد بیش ازین مسدود…
چون تخم سوخته است ز سودا دماغ من
چون تخم سوخته است ز سودا دماغ من کز ابر نوبهار شود تازه داغ من منت کند سیاه، دل روشن مرا دست حمایت است نفس…
هوالغفور ز جوش شراب می شنوم
هوالغفور ز جوش شراب می شنوم صریر باب بهشت از رباب می شنوم تفاوت است میان شنیدن من و تو تو بستن در و من…
چو گل به ظاهر اگر خنده در دهان داریم
چو گل به ظاهر اگر خنده در دهان داریم به دیده خار ز اندیشه خزان داریم جگر شکاف محیط است چون عصای کلیم ز آه…