ز عمر باج ستاند می دو ساله ما

ز عمر باج ستاند می دو ساله ما به آفتاب شبیخون زند پیاله ما ز بی قراری ما دردسر کشد بالین شبی که دختر رز…

ادامه مطلب

ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد

ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد مرا ز گرمی پرواز بال و پر سوزد چو لاله می شود از باد صبح روشنتر چراغ هرکه…

ادامه مطلب

ز سرو و گل چمن مینا و جام آورد مستان را

ز سرو و گل چمن مینا و جام آورد مستان را ز بلبل مطرب رنگین کلام آورد مستان را مکرر بود وضع روز وشب، آن…

ادامه مطلب

ز روشنی جگر داغدار دارد شمع

ز روشنی جگر داغدار دارد شمع ز راستی مژه اشکبار دارد شمع چراغ روز ندارد ز پرتو خورشید خجالتی که ز رخسار یاردارد شمع تمام…

ادامه مطلب

ز درد و داغ، دل تیره دیده ور گردد

ز درد و داغ، دل تیره دیده ور گردد زمین سوخته روشن به یک شرر گردد چنان که می شود آتش بلند از دامن ز…

ادامه مطلب

ز داغ عشق مرا چون شودجگر دلگیر؟

ز داغ عشق مرا چون شودجگر دلگیر؟ که هیچ سوخته ای نیست از شرر دلگیر ز درد و داغ دل عاشقان به تنگ آید فقیر…

ادامه مطلب

ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست

ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست ز برق حسن، سیاهی بر این نگین ننشست به گرد راه تو بیباک، چشم بد مرساد! که…

ادامه مطلب

ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا

ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا سیاه خیمه لیلی است دود آه مرا ز داغ زیر نگین من است روی زمین ز اشک و…

ادامه مطلب

ز جویای سخن گر این چنین گردد جهان خالی

ز جویای سخن گر این چنین گردد جهان خالی ز مرغان سخنگو هم شود هندوستان خالی به قدر درد اگر می ساختم دل از فغان…

ادامه مطلب

ز پند ناصحان بی نمک پرشور شد گوشم

ز پند ناصحان بی نمک پرشور شد گوشم ازین بیهوده گویان خانه زنبور شد گوشم شنیدم پوچ چندان زین سبک مغزان بی حاصل که پوچ…

ادامه مطلب

ز بس که طاعت خلق جهان خدایی نیست

ز بس که طاعت خلق جهان خدایی نیست قضا کنند نمازی که آن ریایی نیست! شود شکستگی ماه از آفتاب درست شکسته بندی دل، کار…

ادامه مطلب

ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمی آید

ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمی آید به دود تلخ، اشک از دیده مجمر نمی آید مگر یاقوت سیرابش به داد من رسد،…

ادامه مطلب

ز آستان تو کرد آن که پای ما کوتاه

ز آستان تو کرد آن که پای ما کوتاه به تیغ، رشته عمرش کند قضا کوتاه! کجا به دامن آن قبله مراد رسد؟ که هست…

ادامه مطلب

ریخت چون دندان، شود افزون غم نان خلق را

ریخت چون دندان، شود افزون غم نان خلق را سد راه شکوه روزی است دندان خلق را در جوانی گر چه فارغ از غم نان…

ادامه مطلب

روی زمین به زلف معنبر گرفته ای

روی زمین به زلف معنبر گرفته ای با این سپه چه ملک محقر گرفته ای چشم ستمگر تو کجا، مردمی کجا بادام تلخ را چه…

ادامه مطلب

روشندلان به هر که رسیدند همچو صبح

روشندلان به هر که رسیدند همچو صبح دادند جان، نفس نکشیدند همچو صبح شکر خدا که عاقبت کار، عاشقان پیراهنی به صدق دریدند همچو صبح…

ادامه مطلب

روزی که خط سر از لب دلبر برآورد

روزی که خط سر از لب دلبر برآورد از موج بال چشمه کوثر برآورد با عشق حسن در ته یک پیرهن بود آتش ز بال…

ادامه مطلب

روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست

روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست موج را قسمت ز دریا پیچ و تابی بیش نیست گر چه شد تنگ شکر ز احسان او…

ادامه مطلب

رو نهان از دل بی کینه نمی باید کرد

رو نهان از دل بی کینه نمی باید کرد اینقدر ناز به آیینه نمی باید کرد در جوانی ز می ناب گذشتن ستم است شنبه…

ادامه مطلب

رموز سرگذشت عاشقان گر دیدنی دارد

رموز سرگذشت عاشقان گر دیدنی دارد خدا را سرسری مگذر ز اوراق خزان ما اگر در ملک صورت نیست ما را گوشه ای صائب سواد…

ادامه مطلب

رفت آن عهدی که من بی یار ساغر می زدم

رفت آن عهدی که من بی یار ساغر می زدم بر کمر دارم کنون دستی که بر سر می زدم بود طرق قمریان انگشتر پا…

ادامه مطلب

رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود

رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود فارغ از چین جبین موجه دریا بود از دو عالم در گذشتم تا شدم فرد از…

ادامه مطلب

رخسار تو روز سیه ریش ندیده است

رخسار تو روز سیه ریش ندیده است زلف سیهت مفلسی دل نکشیده است بر برگ گلت گرد کسادی ننشسته است دنبال خریدار، نگاهت ندویده است…

ادامه مطلب

رتبه زمزمه عشق ندارد زاهد

رتبه زمزمه عشق ندارد زاهد بگذارید که آوازه جنت شنود روزگاری است که تصدیق نمی باید کرد اگر از صبح کسی حرف صداقت شنود نیست…

ادامه مطلب

راز ما را ناله شبگیر بیرون می دهد

راز ما را ناله شبگیر بیرون می دهد شورش دیوانه را زنجیر بیرون می دهد نیست از سنگین دلیها گر نگریم در وداع زخم تیغ…

ادامه مطلب

دین و دل در کار آن زلف دو تا خواهیم کرد

دین و دل در کار آن زلف دو تا خواهیم کرد عمر اگر باشد به عهد خود وفا خواهیم کرد قصه شبهای هجران نیست اینجا…

ادامه مطلب

آمد بهار وخلق به گلزار می روند

آمد بهار وخلق به گلزار می روند دیوانگان به دامن کهسار می روند گلها که دوش رو ننمودندی از حجاب امروز دسته دسته به بازار…

ادامه مطلب

دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟

دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟ شبنمی چون خرمن گل را در آغوش آورد؟ در گلستانی که شمشاد تو آید در خرام بهر سرو…

ادامه مطلب

اگر وطن به مقام رضا توانی کرد

اگر وطن به مقام رضا توانی کرد غبار حادثه را توتیا توانی کرد جهان ناخوش اگر صد کدورت آرد پیش ز وقت خوش همه را…

ادامه مطلب

دولت حسن ز خط زیر و زبر می گردد

دولت حسن ز خط زیر و زبر می گردد این ورق از نفس سوخته بر می گردد چشم خورشید که در خیره نگاهی مثل است…

ادامه مطلب

اگر کسی متوسل به چاره ساز شود

اگر کسی متوسل به چاره ساز شود هم از طبیب و هم از چاره بی نیاز شود هلال سعی کند در کمال خود غافل که…

ادامه مطلب

زلف تو نفس در جگر باد کند مشک

زلف تو نفس در جگر باد کند مشک آهوی تو خون در دل صیاد کند مشک در هیچ سری نیست که سودای ختن نیست تا…

ادامه مطلب

اگر چون نرگس نادیده بر کف جام زر داری

اگر چون نرگس نادیده بر کف جام زر داری همان بر خرده گل از تهی چشمی نظر داری ترا چون سبزه زیر سنگ دارد کاهلی،…

ادامه مطلب

زسوز عشق داغی بر دل افگار می باید

زسوز عشق داغی بر دل افگار می باید چراغی بر سر بالین این بیمار می باید زلعل آبدار او تمنایی که من دارم مرا در…

ادامه مطلب

اگر چه در چمن روزگار خار و خسم

اگر چه در چمن روزگار خار و خسم چو لاله داغ بود گل ز گرمی نفسم درین ریاض من آن بلبلم که می آید صدای…

ادامه مطلب

شکفتگی ز می ناب تازگی دارد

شکفتگی ز می ناب تازگی دارد نشاط در ره سیلاب تازگی دارد درین زمانه که خون خوردن است بیدردی شراب خوردن احباب تازگی دارد درین…

ادامه مطلب

اگر به لاله شوی هم پیاله در صحرا

اگر به لاله شوی هم پیاله در صحرا شود دو آتشه رخسار لاله در صحرا خمار نرگس لیلی به چشم مجنون شد یکی هزار ز…

ادامه مطلب

شرمی که بود ساخته مطلوب نباشد

شرمی که بود ساخته مطلوب نباشد شهباز نظر دوخته محجوب نباشد یوسف صفتی را که زلیخا برداز راه پروای نظربازی یعقوب نباشد از چهره بی…

ادامه مطلب

اگر آن غمزه خونریز مصور می شد

اگر آن غمزه خونریز مصور می شد آب آیینه چو شمشیر بجوهر می شد بود شیرازه اش اندیشه آن موی میان پاره های دلم آن…

ادامه مطلب

شده است هرسو برتنم فتیله داغ

شده است هرسو برتنم فتیله داغ که خانه زاد بود عشق را وسیله داغ دگر که دست گذارد مرا به دل، که شده است ز…

ادامه مطلب

افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست

افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست خرده انجم سپند روی آتش فام اوست ذکر او دل زنده دارد چرخ مینا رنگ را جان…

ادامه مطلب

شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد

شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد هرکسی حاجت خود را به دری…

ادامه مطلب

اشکی که گوهرش ز نژاد جگر بود

اشکی که گوهرش ز نژاد جگر بود هرقطره اش ستاره صبح اثر بود در حسرت قلمرو آرام سوختیم چون آفتاب چند کسی دربدر بود گوهرنمای…

ادامه مطلب

شد جدا از زخم من آن خنجر سیراب سبز

شد جدا از زخم من آن خنجر سیراب سبز چون بماند ازروانی، زود گردد آب سبز آب بی یاران مخور کز خجلت تنها خوری خضر…

ادامه مطلب

آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما

آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما فانوس گردباد شود بر چراغ ما چون خون مرده در گل سرخش نشاط نیست گویا که ریخت ماتمیی رنگ…

ادامه مطلب

شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه داشت

شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه داشت شمع پیش چشم دست از شهپر پروانه داشت می کند خون در دل اکنون پنجه خورشید را…

ادامه مطلب

استخوان من اگر رزق هما خواهد شدن

استخوان من اگر رزق هما خواهد شدن سایه بال هما ابر بلا خواهد شدن تا قیامت دل نخواهد ماند در زندان جسم عاقبت این نافه…

ادامه مطلب

شانه چون بر زلف خود آن عنبرین مو می زند

شانه چون بر زلف خود آن عنبرین مو می زند در بیابان داغهای لاله را بو می زند در تپیدنهای دل عاشق ندارد اختیار بال…

ادامه مطلب

ازان از سیر صحرا خاطرم خشنود می گردد

ازان از سیر صحرا خاطرم خشنود می گردد که داغم از سواد شهر مشک اندود می گردد زما اندیشه دارد خصم بی حاصل، نمی داند…

ادامه مطلب

سینه ام از داغ رنگارنگ صحرای گل است

سینه ام از داغ رنگارنگ صحرای گل است پای من از زخم خار خونچکان پای گل است برنمی آرد مرا جوش بهاران از قفس بی…

ادامه مطلب