غزلیات – صائب تبریزی
عمر اگر باشد ز قید تن رها خواهم شدن
عمر اگر باشد ز قید تن رها خواهم شدن بی گره چون موجه آب بقا خواهم شدن بینوا سازد مرا گر چند روزی برگریز در…
بیشتر دست سبکباران به منزل می رسد
بیشتر دست سبکباران به منزل می رسد کف به اندک سعیی از دریا به ساحل می رسد تا نظر بر غیر داری، دوری از درگاه…
عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است
عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است سرو سیمین تو تا یکتای پیراهن شده…
بیاکه عقده زکارجهان گشاد بهار
بیاکه عقده زکارجهان گشاد بهار بهشت سربه گریبان غنچه دادبهار نهشت یک دل افسرده درقلمروخاک برات عیش به خلق ازشکوفه دادبهار زخرمی درودیوارگلستان شدمست زهرگلی…
عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم
عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم نمک شور قیامت به جگر تازه کنیم دست کوتاه کنیم از کمر رشته جان عهد و…
بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟
بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟ شهپر سیمرغ می گردد مگس ران زال را با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟ سیری…
عشق را در تنگنای سینه پنهان کرده ایم
عشق را در تنگنای سینه پنهان کرده ایم شور محشر را حصاری در نمکدان کرده ایم در صفای سینه ما طوطیان را حرف نیست از…
بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند
بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند باده از شیشه سربسته به جامم کردند استخوان در تن من پنجه مرجان گردید زان میی کز لب…
عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست
عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست چون شوددرد طلب کامل کم از مطلوب نیست بوی پیراهن ز مصر آمد به کنعان سینه چاک عصمت…
بی تو گر شاخ گلی دیده تماشا می کرد
بی تو گر شاخ گلی دیده تماشا می کرد مشق نظاره آن قامت رعنا می کرد دل صد پاره ما دفتر اگر وا می کرد…
عشاق سر به جیب نه آسان کشیده اند
عشاق سر به جیب نه آسان کشیده اند جان داده اند و سر به گریبان کشیده اند بهر خدا ز خلق شکایت نکرده اند در…
بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن
بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن باریک نگردد لب ساغر ز مکیدن تا در دل صیاد، تمنای شکارست از خاطر آهو نجهد فکر رمیدن…
عجب که یک دل خوش در جهان شود پیدا
عجب که یک دل خوش در جهان شود پیدا ز شوره زار کجا گلستان شود پیدا؟ مده چو تیر هوایی به باد عمر عزیز کشیده…
بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی
بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی ره به گنجینه اسرار نبرده است کسی من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟…
عاقلانی که ز زنجیر تو سر وا زده اند
عاقلانی که ز زنجیر تو سر وا زده اند غافلانند که بر دولت خود پا زده اند در و دیوار ز شوق تو ندارد آرام…
بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند
بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند به تخم سوخته دلسوزی زمین چه کند گل پیاده اوسرورا خجل دارد اگر سوار شود در میان…
عاشق کجا به شکوه دهن باز می کند
عاشق کجا به شکوه دهن باز می کند این کبک خنده بر رخ شهباز می کند تمکین ترا بجاست ز سنگین دلان که حسن در…
به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من
به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من به یک شبنم نشست از جوش خون لاله زار من شب امیدواری می شمردم خط مشکین…
عارف متابعت نکند قال و قیل را
عارف متابعت نکند قال و قیل را بانگ درا به کار نیاید دلیل را با دوستان حق چه کند خصم شعله خوی؟ باغ و بهارهاست…
به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست
به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست که میهمان لئیم از حیات خود سیرست گهر ز گرد یتیمی تمام می گردد مس و جود…
طومار زلف شرح پریشانی من است
طومار زلف شرح پریشانی من است آیینه فرد دفتر حیرانی من است موجی که نوح را به کمند خطر کشد باد مراد کشتی طوفانی من…
به هر ترنمی از جای می رود دل ما
به هر ترنمی از جای می رود دل ما سبک رکاب چو بوی گل است محمل ما زمین سینه ما درد و داغ پروردست یکی…
طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس
طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس گوشه چشم تو از ملک جهان مارا بس هوس بوس نداریم وتمنای کنار جلوه خشکی ازان سرو روان مارا…
به ملک امن رضا شور وشر نمی باشد
به ملک امن رضا شور وشر نمی باشد که انقلاب در آب گهر نمی باشد سیاه بختی ما رنگ بست افتاده است وگرنه هیچ شبی…
صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است
صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است خال تا خط برنیارد دانه بی حاصل است دستگاه حسرت عاشق ز وصل افزون شود حاصل سرو…
به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید
به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید درین محفل زچوب بید بوی عود می آید مگر بال و پر همت به فریادم رسد، ورنه چه…
صحن گلزار ز گل کاسه پر خون شده است
صحن گلزار ز گل کاسه پر خون شده است لب جو از شفق گل لب میگون شده است ابر چون بال پریزاد به هم پیوسته…
به کار سینه صافان دیده روشن نمی آید
به کار سینه صافان دیده روشن نمی آید که نور خانه آیینه از روزن نمی آید سرافرازی اگر داری طمع سر در گریبان کش کز…
صبح شد ساقی نقاب دختر رز برفکن
صبح شد ساقی نقاب دختر رز برفکن زان لب شیرین، نمک در دیده ساغر فکن آتشی در دل ز عشق لاابالی برفروز آرزوی خام را…
به عزم صید چین سازد چو زلف صیدبندش را
به عزم صید چین سازد چو زلف صیدبندش را رم آهو به استقبال می آید کمندش را که دارد شهسواری این چنین یاد از پری…
صبح از رشک بنا گوشت گریبان چاک کرد
صبح از رشک بنا گوشت گریبان چاک کرد روی گرمت مهر را داغ دل افلاک کرد سهل باشد گر لب از خمیازه نتوانیم بست از…
به سینه هرکه تمنای نوگلی دارد
به سینه هرکه تمنای نوگلی دارد ز هر الف به نظر شاخ سنبلی دارد عزیمت تو فتاده است در توکل سست وگرنه بحر ز هر…
شیشه هایی که درستی ز شکستن دارند
شیشه هایی که درستی ز شکستن دارند پشت بر کوه ز سنگینی دشمن دارند نور آیینه به اندازه خاکستر اوست تیره روزان جهان سینه روشن…
به زنجیر تعلق خلق را دست قضا بندد
به زنجیر تعلق خلق را دست قضا بندد چو صیادی که صید کشتنی را دست و پا بندد شکار لنگ می جویند صیادان کم فرصت…
شوق دیدار تو می بخشد نظر آیینه را
شوق دیدار تو می بخشد نظر آیینه را می دهد در بیضه فولاد پر آیینه را جوهر آسوده را شوق تماشای رخت خارخار عشق سازد…
به ذوقی تکیه بر شمشیر جسم لاغرم دارد
به ذوقی تکیه بر شمشیر جسم لاغرم دارد که شبنم در کنار گل حسد بر بسترم دارد به دریای پر از شور حوادث آن صبورم…
شود ز داغ دل عاشقان خسته درست
شود ز داغ دل عاشقان خسته درست که آفتاب کند ماه را شکسته درست مدار چشم ترحم ز چرخ سنگین دل که هیچ دانه ازین…
به دل زخم نمایانی چو پرگار از دو سر دارم
به دل زخم نمایانی چو پرگار از دو سر دارم که یک پا در حضر پیوسته یک پا در سفر دارم نگردد عقده های من…
شوختر می شود ازخواب گران، مژگانش
شوختر می شود ازخواب گران، مژگانش چون فلاخن که کند سنگ سبک جولانش شهسواری که منم گردره جولانش آفتاب ازمژه جاروب کند میدانش برگ آسایش…
به خط ازان رخ چون برگ لاله ام قانع
به خط ازان رخ چون برگ لاله ام قانع ز صاف باده به درد پیاله ام قانع خوشم به یک نگه دور از سیه چشمان…
شمع با مضطرب از دست حمایت باشد
شمع با مضطرب از دست حمایت باشد مرگ بهتر ز حیاتی که به منت باشد ثمر از بید و گل از شوره زمین می چیند…
به حرف و صوت ز بوس و کنار ساخته ام
به حرف و صوت ز بوس و کنار ساخته ام به بوی گل چو نسیم از بهار ساخته ام توقع خوشی دیگر از جهانم نیست…
مژگان او ز سنگ کند جوی خون روان
مژگان او ز سنگ کند جوی خون روان از سنگ این خدنگ کند جوی خون روان آن بلبلم که دیدن بال شکسته ام از چشم…
به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است
به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است بیاض دیده روشندلان شکرخواب است میان باده کشان بی تکلفی باب است رعایت ادب اینجا خلاف آداب…
مرکز خاک است گردون آسمان عشق را
مرکز خاک است گردون آسمان عشق را لامکان یک پله باشد آستان عشق را تا چه آید، روشن است، از دست این یک قبضه خاک…
به تن علاقه ندارد روان ساده من
به تن علاقه ندارد روان ساده من برنده است چو تیغ آب ایستاده من مرا به شیشه کند چون سپهر مینایی؟ که خشت از سر…
مرا که گفت که دست از عنان یار کشم
مرا که گفت که دست از عنان یار کشم کشد رقیب رکاب و من انتظار کشم مرا که هست میسر سبوکشی در دیر چه لازم…
به اندک فرصتی روشندل از جان سیر می گردد
به اندک فرصتی روشندل از جان سیر می گردد نفس تار است سازد صبح صادق پیر می گردد ندارد کیمیایی چون محبت عالم امکان که…
مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
مرا ز پیر خرابات این سخن یادست که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست تهی است چشم تو از سرمه سلیمانی وگرنه شیشه گردون…
بند و زندان گرامی گهران از جاه است
بند و زندان گرامی گهران از جاه است یوسف ما به عزیزی چو رسد در چاه است راستان از سخن خویش نگردند به تیغ شمع…