از جهان تا رشته تابی دسترس باشد ترا

از جهان تا رشته تابی دسترس باشد ترا هر سر خاری درین وادی عسس باشد ترا چند از آمیزش دریای وحدت چون حباب پرده دار…

ادامه مطلب

کام دل ازان چهره افروخته برگیر

کام دل ازان چهره افروخته برگیر درهرنگهی دیده خودرا به گهر گیر دیوانه ما سلسله بسیار گسسته است زنهارزدل در خم آن زلف خبرگیر از…

ادامه مطلب

از تماشایی صفای روی جانان کم نشد

از تماشایی صفای روی جانان کم نشد عالمی گل چید و برگی زین گلستان کم نشد گرچه ذرات جهان را چشم بینش آب داد قطره…

ادامه مطلب

کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن

کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن رو نکردن ترش از تلخ، شکر خندیدن شیوه زنده دلان است درین باغ چو گل همه شب غنچه…

ادامه مطلب

از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست

از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست در ساز، نغمه را خبر از گوشمال نیست آزادگان ز خست افلاک فارغند سرو بهشت را…

ادامه مطلب

قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم

قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم غبارآلود شد آیینه چشم جهانبینم ز غفلت در بهشت بیخودی بودم، ندانستم که دارد تلخی تعبیر…

ادامه مطلب

از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد

از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد آیینه دان چه فیض ز آیینه می برد از مشک خود فروش بگیرید نافه را این…

ادامه مطلب

قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند

قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند پای رفتار شکستند و عنانم دادند آب را در جگر سنگ حصاری کردند جگری تشنه تر از ریگ روانم…

ادامه مطلب

از بس سترد گرد ملال از جبین ما

از بس سترد گرد ملال از جبین ما در زیر خاک ماند چو دام آستین ما چشم ستاره جوهر آزار ما نداشت روزی که بود…

ادامه مطلب

فیض نسیم صبح بود با فغان من

فیض نسیم صبح بود با فغان من بر شاخ گل گران نبود آشیان من ریگ روان بادیه بی نشانیم سرگشتگی است راهبر کاروان من چون…

ادامه مطلب

از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم

از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم اگر به کعبه رود روی برقفاست دلم خبر ز سایه خود نیست صید وحشی را من…

ادامه مطلب

فلک پرواز سازد آه را درد گران ما

فلک پرواز سازد آه را درد گران ما پر سیمرغ بخشد تیر را زور کمان ما ز بی مغزان خدنگش گر چه پهلو می کند…

ادامه مطلب

ادب گذشته بر روی یکدیگر دستم

ادب گذشته بر روی یکدیگر دستم وگرنه همچو صدف نیست بی گهر دستم تهی شود به لبم نارسیده رطل گران ز بس که ریشه دوانده…

ادامه مطلب

فصل شباب رفت ره خانه پیش گیر

فصل شباب رفت ره خانه پیش گیر کنجی نشین و سبحه صد دانه پیش گیر چون جغد در خرابه دنیا گره مشو چون سیل راه…

ادامه مطلب

آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای

آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای جوش جنون ز چشمه داغی ندیده ای پروانه وار سیلی آتش نخورده ای در دودمان آه چراغی…

ادامه مطلب

فروغ حسن یار از چهره گلزار پیدا شد

فروغ حسن یار از چهره گلزار پیدا شد درین گلزار آخر یک گل بی خار پیدا شد زچشم بد خدا آن خط مشکین را نگه…

ادامه مطلب

ابر بهار سینه به گلزار می زند

ابر بهار سینه به گلزار می زند خون شفق علم ز سر خار می زند زودا که خونچکان شود از خار انتقام دستی که گل…

ادامه مطلب

فارغ ز دار و گیر جهان خراب باش

فارغ ز دار و گیر جهان خراب باش مردانه ترک کام بگو،کامیاب باش این شعله های عاریتی نیست پایدار چون لاله زآتش جگر خود کباب…

ادامه مطلب

امشب به آه سرد ره خواب می زدم

امشب به آه سرد ره خواب می زدم در کوی یار، سیر چو مهتاب می زدم در جام دیده پاره دل می گداختم جولانگه خیال…

ادامه مطلب

غوطه در دریا دهد آتش عنانی آب را

غوطه در دریا دهد آتش عنانی آب را رزق خاک مرده می سازد گرانی آب را زنگ بندد تیغ چون بسیار ماند در نیام مانع…

ادامه مطلب

پیش کسی که درد به درمان برابرست

پیش کسی که درد به درمان برابرست هر خنده ای به زخم نمایان برابرست زنهار چاک سینه خود را رفو مکن کاین رخنه قفس به…

ادامه مطلب

غنچه مستور از نقاب برآمد

غنچه مستور از نقاب برآمد گل ز پریخانه حجاب برآمد برخوری از عمر کز نظاره رویت عمرسبکسیراز شتاب برآمد از غم روی که آه سردسحرگاه…

ادامه مطلب

پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت

پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت همچو قمری طوق حکم من به گردن می گرفت گر به سیر خانه آیینه می رفت،…

ادامه مطلب

غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را

غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را طفل مشرب می کند دیوانه من خلق را موجه دریای تحقیق است مد خامه ام مست…

ادامه مطلب

پیچ و تاب آن کمر با موی آتش دیده نیست

پیچ و تاب آن کمر با موی آتش دیده نیست مصرع پیچیده زلف این قدر پیچیده نیست یک دل آسوده نتوان یافت در این نه…

ادامه مطلب

غزال چشم تو ره بر پلنگ می گیرد

غزال چشم تو ره بر پلنگ می گیرد حباب بحر تو باج از نهنگ می گیرد بود مصاف تو ای چرخ با شکسته دلان همیشه…

ادامه مطلب

پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم

پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم بحمدالله نمردم تا ترا بر مدعا دیدم به خواب ناز هم آیینه را از دست نگذاری…

ادامه مطلب

غافلی کز دل نفس بی یاد یزدان می کشد

غافلی کز دل نفس بی یاد یزدان می کشد دلو خود خالی برون از چاه کنعان می کشد در بیابانی که ما سرگشتگان افتاده ایم…

ادامه مطلب

پرده شرم و حیا را باده ناب آتش است

پرده شرم و حیا را باده ناب آتش است بر گل کاغذ، هوای عالم آب آتش است آسمان را عشق آورده است در وجد و…

ادامه مطلب

عیار حسن ز صاحب نظر شود پیدا

عیار حسن ز صاحب نظر شود پیدا که قیمت گهر از دیده ور شود پیدا دهد ثمر ز رگ و ریشه درخت خبر نهفته های…

ادامه مطلب

پرتو مه را قیاس از نور انجم می کنم

پرتو مه را قیاس از نور انجم می کنم در محیط قطره سیر بحر قلزم می کنم نیست از منصور کمتر جوش خون گرم من…

ادامه مطلب

عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است

عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است عهد گل در زود رفتن با وفای او یکی است گر چه در هر گوشه…

ادامه مطلب

پاس درد وداغ عشق از دیده های شوردار

پاس درد وداغ عشق از دیده های شوردار درمیان زنگیان آیینه رامستور دار نیست در دست سبوی می عنان اختیار رازعشق ازدل تراوش گر کند…

ادامه مطلب

عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست

عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست حسن عالمسوز را در آب دیدن خوشترست گردش چشمی مرا زان حسن بی پایان بس است بحر را…

ادامه مطلب

بیرون ز خود کسی که پی مدعا رود

بیرون ز خود کسی که پی مدعا رود بر پشت بام کعبه به کسب هوا رود از محفلی که آینه رو بر قفا رود چشم…

ادامه مطلب

عشق یکسان ناز درویش و توانگر می کشد

عشق یکسان ناز درویش و توانگر می کشد این ترازو سنگ و گوهر را برابر می کشد آفتاب روز محشر بیشتر می سوزدش هر که…

ادامه مطلب

بیا که سوخت مرا هجر بی مروت تو

بیا که سوخت مرا هجر بی مروت تو کباب کرد مرا درد و داغ فرقت تو ازین زیاده توقف مکن که نزدیک است که جان…

ادامه مطلب

عشق شورانگیز اگر جا در دل خارا کند

عشق شورانگیز اگر جا در دل خارا کند کعبه را چون محمل لیلی جهان پیما کند در سر اندیشه او عقل آخر سرگذاشت در دل…

ادامه مطلب

بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را

بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را بر ما و خود ستم کرد هر کس ستود ما را چون موجه سرابیم در شوره…

ادامه مطلب

عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست

عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست راه گم کردن درین ره رهنمای دیگرست بس که حسن شوخ او هر دم به…

ادامه مطلب

بی دل بیدار، سر از خرقه تن برمیار

بی دل بیدار، سر از خرقه تن برمیار پای خواب آلود رااز زیر دامن برمیار پشت برآیینه کن تابرخوری از آب خضر چون سکندر پیش…

ادامه مطلب

عشق اول ناتوانان را به منزل می برد

عشق اول ناتوانان را به منزل می برد خار و خس را زودتر دریا به ساحل می برد نیست سامان تماشا صفحه ننوشته را چهره…

ادامه مطلب

بی تب و تاب به مخمور شرابی نرسد

بی تب و تاب به مخمور شرابی نرسد تا به آتش نرود کوزه به آبی نرسد به چه امید به گرد دل خوبان گردد؟ ناله…

ادامه مطلب

عرق ز شرم تو بر روی آفتاب دوید

عرق ز شرم تو بر روی آفتاب دوید ز شوق لعل تو خون در رگ شراب دوید دهان تنگ تو بر ذره کار تنگ گرفت…

ادامه مطلب

بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت

بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت آه دود تلخکامان کار خود را…

ادامه مطلب

عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست

عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست صفای هر چمن از روی باغبان پیداست مرا که خرمن گل در کنار می باید ازین چه سود…

ادامه مطلب

بوالهوس از خط نظر پوشید زان روی چو ماه

بوالهوس از خط نظر پوشید زان روی چو ماه خط به چشم بی سوادان می کند عالم سیاه گفتم از خط خارخار عشق من کمتر…

ادامه مطلب

عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند

عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند بس که پر زد درقفس این مرغ از پرواز ماند سوختم و زخاطرم زنگ کدورت برنخاست رفت…

ادامه مطلب

بهار می رسد آماده جنون باشید

بهار می رسد آماده جنون باشید ز جوش لاله مهیای جام خون باشید ز هر نسیم به گلزار می توان ره برد چه لازم است…

ادامه مطلب

عاشق ز رفتن دل بیتاب می برد

عاشق ز رفتن دل بیتاب می برد فیضی که خاک از آمدن آب می برد در سینه های صاف نگیرد قرار دل آیینه اختیار ز…

ادامه مطلب