غزلیات – صائب تبریزی
تا آفتاب رایت گل آشکار شد
تا آفتاب رایت گل آشکار شد از توبه شکسته جهان لاله زار شد مغزی که بود مستند فرمانروای عقل پامال ترکتاز نسیم بهار شد رنگی…
می شود از اشک چشم عاشق دیوانه گرم
می شود از اشک چشم عاشق دیوانه گرم کز شراب تلخ گردد دیده پیمانه گرم برگ عیش ما بود چون لاله داغی از بهار می…
خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد
خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد جنون عشق موجی زد کف از دریا برون آمد به این وارونی طالع درین میخانه چون باشم؟…
می رود با قامت خم در پی دنیی هنوز
می رود با قامت خم در پی دنیی هنوز با چنین محراب، داری پشت برعقبی هنوز برده است از راه، صبح کاذب دعوی ترا غافلی…
خجل ز کوشش تدبیر بایدم بودن
خجل ز کوشش تدبیر بایدم بودن اسیر پنجه تقدیر بایدم بودن شکست جوهر دل را زیاده می سازد چرا ز حاده دلگیر بایدم بودن؟ ز…
می توان گرد خط از آینه حسن زدود
می توان گرد خط از آینه حسن زدود از گهر گرد یتیمی اگر آسان خیزد لعل چون لاله به دور لب رنگین سخنت داغدار از…
خامش نمی شوم چو جرس بادهان خشک
خامش نمی شوم چو جرس بادهان خشک دارم هزار نغمه تربازبان خشک از سایه ام اگر چه به دولت رسند خلق باشد نصیب من چو…
می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار
می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار چشم بندی می کند در بردن دل این غبار زود در دل جای خود رانوخطان وامی کنند…
خال را در زیر زلف آن پری پیکر ببین
خال را در زیر زلف آن پری پیکر ببین گر ندیدی دانه از دام گیراتر ببین می گدازد نور را در چشم حسن بی نقاب…
موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست
موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست سوزد از لب تشنگی هر کس کباب عشق نیست می رساند چون ره خوابیده رهرو را…
خاک سیه روز را شمع شبستان تویی
خاک سیه روز را شمع شبستان تویی نه صدف چرخ را گوهر رخشان تویی جن و ملک وحش و طیر همه چه درین عرصه اند…
منه بر دل زار بار جهان را
منه بر دل زار بار جهان را سبک ساز بر شاخ گل آشیان را نفس آتشین کن به تسخیر گردون که آتش کند نرم، پشت…
خارج از پرده آهنگ نمی باید شد
خارج از پرده آهنگ نمی باید شد تا توان شیشه شدن، سنگ نمی باید شد نقش اقبال و ظفر در سپر انداختن است تا توان…
منصوروار پختگی از چوب دار گیر
منصوروار پختگی از چوب دار گیر این میوه رسیده ازین شاخسار گیر جنگ گریز چندتوان کرد چون سپند؟ یاقوت وار در دل آتش قرار گیر…
حیرتی از چشم مست یار دارم دیدنی
حیرتی از چشم مست یار دارم دیدنی خوابها در دیده بیدار دارم دیدنی گر چه چون مرکز زمین گیرم به چشم غافلان سیرها در خویش…
من ملایم کردم از آه آسمان سخت را
من ملایم کردم از آه آسمان سخت را نرم از آتش می توان کردن کمان سخت را سختی ایام را مردن تلافی می کند عذرخواهی…
حق گوهر چیست، آب و رنگ گوهر یافتن
حق گوهر چیست، آب و رنگ گوهر یافتن نیست تحسینی سخن را بهتر از دریافتن در بساط سینه هر کس که باشد آه سرد می…
من حریف ننگ و عار بیوفایی نیستم
من حریف ننگ و عار بیوفایی نیستم بندبندم کن که من مرد جدایی نیستم تلخ دارد خواب شیران جهان را مور من خاک را ه…
دوری راه طلب بر دل کاهل بارست
دوری راه طلب بر دل کاهل بارست بر دل گرمروان، دیدن منزل بارست بیش ازین بردل دریا نتوان بار نهاد ورنه بر کشتی ما لنگر…
مگر ز موج شراب است رشته سازش؟
مگر ز موج شراب است رشته سازش؟ که می دود به رگ و پی چو روح آوازش کباب مطرب رنگین نوای عشق شوم که ساخت…
دهن بستن ز آفت ها نگهبان است دل ها را
دهن بستن ز آفت ها نگهبان است دل ها را لب خاموش دیوار گلستان است دلها را به ظاهر گر ز داغ آتشین دارند دوزخ…
مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را
مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را به زهر چشم خوبان آب ده تیغ زبانم را تهیدستی ندارد برگریز نیستی در پی نگه…
دم مسیح دل دردمند ما نخورد
دم مسیح دل دردمند ما نخورد اگر هلاک شود بازی دوا نخورد تو ای که از دم عیسی فسانه پردازی بهوش باش که بیمار ما…
مکتوب من به خدمت جانان که می برد
مکتوب من به خدمت جانان که می برد برگ خزان رسیده به بستان که می برد دیوانه ای به تازگی از بند جسته است این…
دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته
دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته آن را که هست شرمی خون خوردن است کارش جز دل…
مطربا صبح است، قانون صبوحی ساز کن
مطربا صبح است، قانون صبوحی ساز کن دانه دل را سپند شعله آواز کن از ته دل چون سحر برکش نوای ساده ای نقش بر…
دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه نیست
دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه نیست شاه با تخت است دایم، تخت اگر با شاه نیست کوه نتوانست پیچیدن عنان سیل را…
مشرق مهر بود سینه بی کینه ما
مشرق مهر بود سینه بی کینه ما صاف چون صبح به آفاق بود سینه ما خون اگر در جگر نافه آهو شد مشک مشک خون…
دل مکدر ز غم یار نگردد هرگز
دل مکدر ز غم یار نگردد هرگز از پری شیشه گرانبار نگردد هرگز به پریشان نفسان راه سخن گر ندهد قسمت آینه زنگار نگردد هرگز…
مست ناز من زساغر تا لبی تر می کند
مست ناز من زساغر تا لبی تر می کند از لب میگون دو چندان می به ساغر می کند بلبل از افغان رنگین سرخ دارد…
دل کجا در سینه ویرانه می گیرد قرار؟
دل کجا در سینه ویرانه می گیرد قرار؟ کوچه گرد زلف کی درخانه می گیرد قرار؟ غنچه منقار مارابر گریز ناله نیست عندلیب است آن…
یک تن دل شکسته ز اهل وفا نیافت
یک تن دل شکسته ز اهل وفا نیافت صد حرف آشنا زد و یک آشنا نیافت محضر به خون بستر گل می کند درست پهلوی…
دل صد چاک اگر دست ز تن برمی داشت
دل صد چاک اگر دست ز تن برمی داشت راه چون شانه در آن زلف معنبر می داشت آن که گریان به سر خاک من…
یاد رویش نه چراغی است که خاموش کنند
یاد رویش نه چراغی است که خاموش کنند نمکی نیست لب او که فراموش کنند نکند باده روشن به خردهای ضعیف آنچه چشمان سیه مست…
دل سنگین ترا هر که به انصاف آرد
دل سنگین ترا هر که به انصاف آرد می تواند به توجه پری از قاف آرد هر که در پرده خورد خون جگر همچو غزال…
وقت جمعی خوش که دفتر را در آب افکنده اند
وقت جمعی خوش که دفتر را در آب افکنده اند مهر گل از دوربینی بر گلاب افکنده اند کرده اند آنها که خود را در…
دل ز پهلوی جنون داد فراغت می دهد
دل ز پهلوی جنون داد فراغت می دهد عالمی را مایه از سنگ ملامت می دهد گر نهالی را دهم از چشمه آیینه آب از…
یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را
یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را می کند بی تابی دل سنگسار آیینه را تا خط سبز تو آمد در کنار آیینه…
دل را نکند گریه ز اندوه جهان پاک
دل را نکند گریه ز اندوه جهان پاک ازداغ به باران نشود لاله ستان پاک از پرتو خورشید دلم داغ و کباب است کآمد به…
یک دم صفای عالم غدار بیش نیست
یک دم صفای عالم غدار بیش نیست آیینه آب سبزه زنگار بیش نیست در پیش چشم پرده شناسان روزگار اقبال، پرده رخ ادبار بیش نیست…
دل دیوانه من از سپاهی بر نمی گردد
دل دیوانه من از سپاهی بر نمی گردد دم شمشیر برق از هر گیاهی بر نمی گردد طلبکار تو از شوق آتشی در زیر پا…
یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد
یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد عافیت گمشده ای نیست که پیدا گردد سنگ اطفال به دیوانگی ما افزود خنده کبک ز کهسار دو…
دل چون آینه را تار نمی باید کرد
دل چون آینه را تار نمی باید کرد پشت بر دولت دیدار نمی باید کرد عارفی را که پر و بال فلک جولان نیست سیر…
دل تاریک من روشن زفیض صبحگاهی شد
دل تاریک من روشن زفیض صبحگاهی شد چراغ من جهان افروز زین نور الهی شد سر خود گوی چوگان حوادث کرد بی مغزی که با…
دل بود مایل به خط عنبرافشان بیشتر
دل بود مایل به خط عنبرافشان بیشتر هست در ابر سیاه امید باران بیشتر خط برون می آورد شیرین لبان را ازحجاب می شود در…
دل آگاه به هر شورشی از جا نرود
دل آگاه به هر شورشی از جا نرود آب گوهر بسر از جوشش دریا نرود غرض اهل دل از سیر و سفر آزارست می کشم…
دل از مشاهده آن خط سیاه شکست
دل از مشاهده آن خط سیاه شکست فغان که پشت مرا گرد این سپاه شکست زمانه چون ورق انتخاب از صد فرد ترا ز جمع…
دگر که را کنم از اهل درد محرم راز؟
دگر که را کنم از اهل درد محرم راز؟ که رنگ من به زبان شکسته شد غماز مباش ایمن ازان چشمهای شرم آلود که چشم…
دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پاک سوخت
دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پاک سوخت شعله خون ها خورد تا این هیزم نمناک سوخت بی گناه است آسمان در…
دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند
دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند این رگ ابر ز سرچشمه میناست بلند محمل لیلی ازین بادیه چون برق گذشت همچنان گردن آهو به…