غزلیات – صائب تبریزی
بازآ که بی تو مجلس ما را حضور نیست
بازآ که بی تو مجلس ما را حضور نیست در جبهه صراحی و پیمانه نور نیست از زنده رود زنده دلی آب خورده ایم در…
ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند
ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند ما به سرچشمه و یاران به سراب افتادند ثمر از ماست اگر برگ دگرها بردند گوهر از…
باده بی لعل لب دلبر نمی باید زدن
باده بی لعل لب دلبر نمی باید زدن غوطه در دریای بی گوهر نمی باید زدن با حیا نتوان ز لعل دلبران سیراب شد کوزه…
لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماست
لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماست از هدف استادگی، از تیر جولان خوشنماست صحبت نیکان بود مشاطه بدگوهران خار تا بر دور گل باشد،…
با هر که شکوه از دل افگار می بریم
با هر که شکوه از دل افگار می بریم مجروح را به سیر نمکزار می بریم منت بود بر آینه صاف ما گران از بخت…
لعل از جگر سنگ گر از تیشه برآید
لعل از جگر سنگ گر از تیشه برآید از دل سخن از کاوش اندیشه برآید هر لحظه به رنگی ز دل اندیشه برآید یک باده…
با قرب یار رشته جان در کشاکش است
با قرب یار رشته جان در کشاکش است در عین بحر، موج همان در کشاکش است گویا نسیم راه در آن زلف یافته است کز…
لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میان هیچ
لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میان هیچ چون بید ندارد ثمر آن سرو روان هیچ اندیشه جمعیت دل فکر محال است…
با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما
با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما همچو مرکز پای بر جاییم و سیاریم ما سنگ راه هیچ کس از خاکساری نیستیم زیر پای رهنوردان…
لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد
لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد در مذاق لعل، آب و رنگ را خوناب کرد از نگاه گرم من حسن تو عالمسوز شد…
با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند
با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند گرچه با معشوق باشد یاد تنهایی کند تخته مشق حوادث می شود هر پاره اش کشتی آن…
گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود
گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود نمکی نیست لب او که فراموش شود حلقه ای نیست دو زلفش که برآید از گوش یاد رویش…
آیینه را توجه خاطر به گلخن است
آیینه را توجه خاطر به گلخن است هر جا صفای قلب دهد روی، گلشن است در دور ما که سنگ به سایل نمی دهند دست…
گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است
گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است این صدف پر گوهر سیماب باشد بهترست رتبه خوبی دو بالا می شود از چشم پاک…
این غافلان که جود فراموش کرده اند
این غافلان که جود فراموش کرده اند آرایش وجود فراموش کرده اند آه این چه غفلت است که پیران عهد ما باقد خم سجود فراموش…
گلی که از عرق شرم دیده بان دارد
گلی که از عرق شرم دیده بان دارد خط امان ز شبیخون بلبلان دارد به عشق نسبت خاصی است ناتوانان را گهر علاقه دیگر به…
ای هرنظر خیال ترا منزل دگر
ای هرنظر خیال ترا منزل دگر وز هرنفس به کوی تو راه دل دگر جویای عشق باش که جز دردوداغ عشق نخل حیات را نبود…
گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد
گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد چو نیش و نوش با هم شد زآفت دور می باشد به یک اندازه باشد تلخی…
ای قیامت پیش خیز قامت رعنای تو
ای قیامت پیش خیز قامت رعنای تو فتنه آخر زمان ته جرعه صهبای تو نیست خالی یک سر موی تو از سودای تو پیش یکدیگر…
گشوده است در فیض رخنه دیوار
گشوده است در فیض رخنه دیوار به باغبان چه ضرورست دردسر دادن؟ صدف ز دیده دریانژاد من دارد ز ابر آب گرفتن، عوض گهر دادن…
ای زلفت از کمند تمنابلند تر
ای زلفت از کمند تمنابلند تر مژگان ز زلف و زلف ز بالا بلندتر هر چند عمر رشته شود کوته از گره زلف تو شد…
گریان ز کوی او دل ما می رود برون
گریان ز کوی او دل ما می رود برون زین باغ، آب رو به قفا می رود برون رفتی و رفت روشنی از چشم و…
ای دهان تو و گفتار ز هم شیرین تر
ای دهان تو و گفتار ز هم شیرین تر لب لعل تو و رخسار ز هم رنگین تر درمیان لب لعل و سخنت حیرانم که…
گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد
گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد دلی کز آرزو شد پاک فارغبال می باشد شبیخون نسیم صبح را افسانه می داند سر هر کس…
ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها
ای در آتش از گل روی تو نعل لاله ها ماه رخسار ترا از حلقه خط هاله ها من که صد خونین جگر را داغ…
گربه ما همسفری سلسله از پا بردار
گربه ما همسفری سلسله از پا بردار پشت پا زن دو جهان را و پی ما بردار ماقدم بر قدم سیل بهاران داریم گرتو هم…
ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار
ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار این می به حریفان تنک حوصله بگذار درچشمه سوزن نبود راه گره را از سر بگذر، پای درین…
گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن
گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن ممکن بود از دل غم صدساله ستردن هر مایده از خوردن بسیار شود کم جز مایده غم که…
اول ثنای عشق فصیحان اداکنند
اول ثنای عشق فصیحان اداکنند آری طعام را به نمک ابتدا کنند نقش مراد طرح به اقبال می دهند جمعی که تکیه گاه خود از…
گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم
گر زخود بیرون کسی فریادرسی می داشتم می کشیدم ناله از دل تا نفس می داشتم سود من در پله نقصان ز بی سرمایگی است…
اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود
اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود شب زشکر خواب ما را خط بیزاری بود سنگ راهی نیست چون تعجیل در راه طلب ریگ…
گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم
گر چه ما راه طلب را پای در گل می رویم پیشتر از برق رفتاران به منزل می رویم وصل دادیم شوق را افسرده سازد…
آه با دیده اختر چه تواند کردن؟
آه با دیده اختر چه تواند کردن؟ دود با روزن مجمر چه تواند کردن؟ حسن فولاد بود گردن باریک اینجا تیزی تیغ به جوهر چه…
گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا
گر چه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا شوق چون خورشید تابان دربدر دارد مرا نیست از کوتاهی پرواز برجا ماندنم تنگنای آسمان…
اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را
اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را گیرد ز هوا کشتی من موج خطر را از صحبت ناجنس به کامل نرسد نقص از تلخی بادام…
گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد شانه را دست در آن زلف نگارین گردد کار عشاق کند صورتی آخر پیدا تیشه کوهکن آیینه…
آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می شود
آن لب رنگین سخن بی خواست گویا می شود غنچه چون افتاد بازیگوش خود وا می شود حسن بالادست را مشاطه ای در کار نیست…
گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری
گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری کعبه مقصود را در هر سیاهی بنگری چشم وحدت بین به دست آری اگر چون آفتاب در…
آن کف نظارگی، این از دو عالم می برد
آن کف نظارگی، این از دو عالم می برد در میان این دو یوسف فرق ای بینا ببین گر ندیدی ترجمان رازهای غیب را آن…
گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی
گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی دمید صبح و تو چون سبزه در ته سنگی دید پرده گوش فلک ز ناله صور همان تو…
آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد
آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد سهل باشد غنچه گل بشکفد یا نشکفد گر به ظاهر سرکش افتاده است، اما در لباس یوسف مغرور…
کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟
کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟ نی مگر دست نوازش ز آستین بیرون کند خارخاری هر که را در دل بود چون…
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم کو قوت پا تا به خیال سفر افتم من کز جگر شیر بود توشه راهم تا کی…
کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟
کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟ شمع هیهات است پای خویش را روشن کند سوختم ز افسردگیها، آتشین رویی کجاست؟ کز نگاه گرم شمع…
حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
حضور خاطر اگر در نماز معتبرست امید ما به نماز نکرده بیشترست به گرمی جگر ما دل که خواهد سوخت؟ درین بساط که خورشید آتشین…
کی به سنگ از مغز مجنون می رود سودا برون؟
کی به سنگ از مغز مجنون می رود سودا برون؟ چون برد انجم سیاهی از دل شبها برون؟ خاک نرگس زار خواهد گشتن از چشم…
حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد
حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد به نسیمی ورق لاله و گل برگردد گل رویی که نیاید ز لطافت به خیال چه خیال است…
کوثر زنده دلی چشم تر مردان است
کوثر زنده دلی چشم تر مردان است دل پر آبله درج گهر مردان است صبح اقبالی اگر در افق امکان هست رخنه سینه و چاک…
حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست
حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست یوسف بی جرم را از چاه و زندان چاره نیست بی سیاهی نیست ایمن آب خضر از…
که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟
که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟ که می سوزد که دود از خرمن ما برنمی خیزد؟ عبث ای ابر زحمت می…