غزلیات – صائب تبریزی
بتان که صید به نیرنگ می نمایندت
بتان که صید به نیرنگ می نمایندت کباب آتش بیرنگ می نمایندت اگر برون کنی از دل هوای آزادی بهشت در قفس تنگ می نمایندت…
ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم
ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم در حلقه تقلید گرفتار نگشتیم از کعبه و بتخانه گذشتیم به تعجیل قانع به نگاه در و دیوار نگشتیم…
باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی
باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی کاین براقی است که تا عرش ناستد جایی پای من بر سر گنج است ز جمعیت دل نیست…
ما پرده از حقیقت عالم کشیده ایم
ما پرده از حقیقت عالم کشیده ایم در غورگی به نشأه این می رسیده ایم سرمشق بی نیازی ارباب همت است این خط باطلی که…
باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست
باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست استخوان را پنجه مرجان کند در زیر پوست هست اگر امید وصلی دل نمی ماند غمین…
لوح محفوظ شد آن دیده که حیران تو شد
لوح محفوظ شد آن دیده که حیران تو شد گشت سی پاره دل هر که پریشان تو شد گوی سبقت ز مه و مهر درین…
با وجود مرگ، کی هستی گوارا می شود؟
با وجود مرگ، کی هستی گوارا می شود؟ تلخی ماتم کجا شیرین به حلوا می شود بر سر بازار چون آیینه های ساده لوح جوهر…
لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است
لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است نظر مرحمت و حلقه فتراک یکی است چه گره واکند از خاطر من ابر بهار؟…
با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است
با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است زنده از دریاست ماهی و ز دریا غافل است آسمان سنگدل از گریه ما غافل است…
لب نانی که از دامان سایل باز می دارد
لب نانی که از دامان سایل باز می دارد توانگر کشتی خود را زساحل باز می دارد زقرب یار، جان را جسم کاهل باز می…
با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید
با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید تا نگردی راست چون تیر، این کمان نتوان کشید تا نسازی نفس سرکش را چو عیسی زیر دست…
لب ترا خط سبز آمد از کمین بیرون
لب ترا خط سبز آمد از کمین بیرون چه زهر بود که آمد ازین نگین بیرون به مهر خال شود تنگ جا درین محضر اگر…
با درد بود صاف دل ساغر مستان
با درد بود صاف دل ساغر مستان نخوت نفروشد به خزف گوهر مستان پروای کله گوشه خورشید ندارد از ابر خورد آب، دماغ تر مستان…
گوی سیمین ذقن، زلف چو چوگان را ببین
گوی سیمین ذقن، زلف چو چوگان را ببین در رکاب ماه نو خورشید تابان را ببین گر ندیدی بر لب کوثر هجوم تشنگان گرد لعل…
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب اول بروب خانه دگر میهمان طلب گلمیخ آستانه عشق است آفتاب هر حاجتی که داری ازین آستان طلب ایمن…
گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست
گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست تا خط بغداد، این جام از سبوی من پرست نه همین اهل زمین را پایکوبان کرده است…
این که روزی بی تردد می رسد افسانه است
این که روزی بی تردد می رسد افسانه است پنجه کوشش کلید رزق را دندانه است با هزاران عقده مشکل درین بستان چو سرو دست…
گلگل از می روی آتشناک جانان را ببین
گلگل از می روی آتشناک جانان را ببین گلفشانی را تماشا کن، چراغان را ببین ای که می گویی چرا بی دین و دل گردیده…
ایام بهاران سبک از دیده ما رفت
ایام بهاران سبک از دیده ما رفت از دست به هم سودنی این رنگ حنا رفت شد موسم گل طی به شکرخنده برقی برگ طرب…
گل رخسار تو هرجا که نمودار شود
گل رخسار تو هرجا که نمودار شود باغ بر شبنم گل بستر بیمار شود عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش دایه پرهیز کند…
ای که از شغل عمارت غافل از دل گشته ای
ای که از شغل عمارت غافل از دل گشته ای از سگ خاموش گیر خاک غافل گشته ای دانه با بی دست و پایی سربرآورد…
گل از عذار تو چیدن ز من نمی آید
گل از عذار تو چیدن ز من نمی آید چه جای چیدن دیدن ز من نمی آید چو سطحیان به کف از بحر گوهر قانع…
ای زیاد لعل میگون تو کام جان لذیذ
ای زیاد لعل میگون تو کام جان لذیذ در فراقت در دل شبهای تار افغان لذیذ گر چه در شیرینی و لذت مثل آمد نبات…
گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد
گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد الف در سینه گندم زشوق آسیا باشد چه حاجت دیده بیدار را با رهنما باشد؟ شرر را اولین…
ای ره خوابیده را از نقش پایت بالها
ای ره خوابیده را از نقش پایت بالها از خرامت عالم آسوده را زلزال ها دل که از نقش تمنا در جوانی ساده بود شد…
گرسنه چشم کجا سیر از نوال شود
گرسنه چشم کجا سیر از نوال شود که بر حریص لب نان لب سؤال شود به خار و خس نتوان سیر کرد آتش را که…
ای دل ازان جهان خبری می گرفته باش
ای دل ازان جهان خبری می گرفته باش زآرامگاه جان خبری می گرفته باش تا کی روی چو تیر هوایی به هر طرف؟ گاهی هم…
گرچنین آن چشم جادو رخنه در دل می کند
گرچنین آن چشم جادو رخنه در دل می کند از دلم هر رخنه ای را چاه بابل می کند بس که می آید به ناز…
ای چشم تو پرده دار اعجاز
ای چشم تو پرده دار اعجاز مژگان تو سایه پرور ناز از قافله شکایت ما چون ریگ روان نخیزد آواز پیشانی صبح و آفتاب اوست…
گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس است
گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس است نقش پای ناقه برگ عیش این مجنون بس است گر نسازد یوسفی هر روز گردون جلوه…
اول ما نیستی و آخر ما نیستی است
اول ما نیستی و آخر ما نیستی است هستی پا در رکاب ماست خوابی در میان دست از دنیا و مافی ها به جز می…
گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه را
گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه را زود خواهد کرد خاکسترنشین آیینه را عکس خط و خال عنبربار آن مشکین غزال می کند…
اهل معنی به سخن بلبل بستان خودند
اهل معنی به سخن بلبل بستان خودند به نظر آینه دار دل حیران خودند پای رغبت نگذارند به دامان بهشت همه در سیر گلستان ز…
گر چه محجوب از نظر کرده است بی جایی ترا
گر چه محجوب از نظر کرده است بی جایی ترا همچنان جوید ز هر جایی تماشایی ترا از لطافت فکر در کنه تو نتواند رسید…
آه سردی ناتوانان را به فریاد آورد
آه سردی ناتوانان را به فریاد آورد باد چون شیر این نیستان را به فریاد آورد حسن نازکدل ندارد طاقت تمکین عشق بلبل خامش گلستان…
گر چه در تعمیر جسمم غافل از دل نیستم
گر چه در تعمیر جسمم غافل از دل نیستم دست در گل دارم اما پای در گل نیستم خط شناس جوهر آیینه دل نیستم ورنه…
اندیشه چرا عشق ز کس داشته باشد
اندیشه چرا عشق ز کس داشته باشد پروانه چه پروای عسس داشته باشد در سینه صد چاک نگنجد دل عارف سیمرغ محال است قفس داشته…
گر چنین نشو و نما آن نخل موزون می کند
گر چنین نشو و نما آن نخل موزون می کند سرو را بار خجالت بید مجنون می کند قرب و بعدی در میان عاشق و…
آنان که دل به عقل خدا دور داده اند
آنان که دل به عقل خدا دور داده اند مغز سر همای به عصفور داده اند ما را چه اختیار که ضبط نگه کنیم سر…
گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما گر در آن محراب ابرو نیست ما را…
آن که دارم در نظر دامن به کف پیچیدنش
آن که دارم در نظر دامن به کف پیچیدنش می برد گیرایی از خوانهای ناحق، دیدنش چون تواند دیده گستاخ من بی پرده دید؟ آن…
گذشته است ز تعریف،قد رعنایش
گذشته است ز تعریف،قد رعنایش الف کشد به زمین سرو پیش بالایش زسوزن مژه خویش چشم آن دارم که چشم خویش بدوزم به چشم شهلایش…
آن روی آتشین که جگرها کباب اوست
آن روی آتشین که جگرها کباب اوست نور و صفای شمع و گل از آب و تاب اوست در چهره گشاده صبح بهار نیست فیضی…
کیم من تا سلیمان میهمان خوان من باشد؟
کیم من تا سلیمان میهمان خوان من باشد؟ دل خود می خورد موری اگر مهمان من باشد من و همصحبتی در خلد با زاهد، معاذالله…
آن چشم مست و غمزه هشیار را ببین
آن چشم مست و غمزه هشیار را ببین در عین خواب، دولت بیدار را ببین صبح امید در دل شب گر ندیده ای در زیر…
کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟
کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟ بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا شکر قطع راه را پامال کردن مشکل است…
حصاری آدمی را به زهمواری نمی باشد
حصاری آدمی را به زهمواری نمی باشد دعای جوشنی چون ترک خونخواری نمی باشد مرا از خانه زنبور آتش دیده، روشن شد که حسن عاقبت…
کی به عاشق بوسه آن لعل لب میگون دهد؟
کی به عاشق بوسه آن لعل لب میگون دهد؟ نیست ممکن گوهر شاداب نم بیرون دهد شکوه از دل کی تراود تا نگردد دل دو…
حسن را از چشم بد شرم و حیا دارد نگاه
حسن را از چشم بد شرم و حیا دارد نگاه شمع را فانوس از باد صبا دارد نگاه از توکل می توان آمد سلامت بر…
کوکب سعدی بود از هر شرر پروانه را
کوکب سعدی بود از هر شرر پروانه را اختری پیوسته باشد در گذر پروانه را ذوالفقار شمع باشد بال و پر پروانه را برنمی دارد…