ازان همیشه بود تازه روی درویشی

ازان همیشه بود تازه روی درویشی که متصل به محیط است جوی درویشی ز تندباد حوادث نمی شود خاموش چراغ گوشه نشینان کوی درویشی چو…

ادامه مطلب

سینه را از آرزو چون بی نیازان پاک کن

سینه را از آرزو چون بی نیازان پاک کن از دل بی مدعا خون در دل افلاک کن برنمی آیی به شرم نوبهار رستخیز دانه…

ادامه مطلب

از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم

از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم از کثرت خار از گل بی خار گذشتیم این باده زیاد از دهن ساغر ما بود مخمور ز لعل…

ادامه مطلب

سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند

سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند ای دل بیدرد، چندین درد را صاحب مشو لاله…

ادامه مطلب

از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود

از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود کی از هجوم ذره پریشان نظر شود جایی که هفت پرده حجاب نظر نشد کی آسمان…

ادامه مطلب

سوختم تا ره در آن زلف معنبر یافتم

سوختم تا ره در آن زلف معنبر یافتم خشک چون سوزن شدم کاین رشته را سر یافتم می توانم از نگاهی ذره را خورشید کرد…

ادامه مطلب

از نظر بازی من چشم سخنگو گردد

از نظر بازی من چشم سخنگو گردد پرده خواب ز شوخی رم آهو گردد چون حنا کز سفر هند شود غالیه رنگ خون دل مشک…

ادامه مطلب

سنجد کسی که باده و تریاک را به هم

سنجد کسی که باده و تریاک را به هم نسبت کند سخاوت و امساک را به هم پای مرا به دامن عزلت شکسته است بسته…

ادامه مطلب

از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی

از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی ز شور قلزم ما در صدف گوهر کند بازی عبث خورشید تابان می زند سرپنجه با…

ادامه مطلب

سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست

سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست نفس و بال بود بر دلی که نالان نیست چه نسبت است به عمر ابد شهادت را؟…

ادامه مطلب

از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند

از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند خویش را از آب حیوان در سراب افکنده اند تا گل رخسار شبنم خیز او…

ادامه مطلب

سرو بستان حیا غنچه جبین می باید

سرو بستان حیا غنچه جبین می باید نرگس باغ ادب پرده نشین می باید شوخ چشمی که به صیادی دل می آید نگهش در پس…

ادامه مطلب

از گرد خط، فزود محبت به دل مرا

از گرد خط، فزود محبت به دل مرا پای به خواب رفته فرو شد به گل مرا هر شکوه ای که هست، ز درمان بود…

ادامه مطلب

سرگرم عشقم از غم دستار فارغم

سرگرم عشقم از غم دستار فارغم از کفر و دین و سبحه و زنار فارغم در سینه لاله زار تجلی رسانده ام از جلوه دو…

ادامه مطلب

از قید فلک برزده دامن بگریزید

از قید فلک برزده دامن بگریزید چون برق ازین سوخته خرمن بگریزید یک اوج به اندازه پرواز شررنیست درسینه سنگ ودل آهن بگریزید چون اخگردل…

ادامه مطلب

سر نمی پیچند از تیغ اجل دیوانه ها

سر نمی پیچند از تیغ اجل دیوانه ها گوش بر آواز سیلابند این ویرانه ها از نفس افتاد موج و بحر از شورش نشست همچنان…

ادامه مطلب

از فروغ حسن گل درآشیان می سوختم

از فروغ حسن گل درآشیان می سوختم ماه گرم جلوه و من درکتان می سوختم در خزان دست و دلی کو تاکسی کاری کند کاش…

ادامه مطلب

سر بی مغز را از باده گلرنگ خالی کن

سر بی مغز را از باده گلرنگ خالی کن دل خود را مصفا از شراب لایزالی کن چو نقش بوریا بر خاک نه پهلوی لاغر…

ادامه مطلب

از عزیزان دیده پوشیده من روشن است

از عزیزان دیده پوشیده من روشن است بوی پیراهن کلید خانه چشم من است خون ما بی طالعان را نیست معراج قبول ورنه جای مصرع…

ادامه مطلب

سخنی کز دل بیتاب بود پردارد

سخنی کز دل بیتاب بود پردارد نامه شوق چه حاجت به کبوتر دارد؟ پوست بر پیکر من قلعه آهن شده است رگ ز خشکی به…

ادامه مطلب

از شکر چاشنی ناله نی بیشترست

از شکر چاشنی ناله نی بیشترست اینقدر حسن گلوسوز کجا با شکرست؟ در وطن اهل هنر داغ غریبی دارند در صدف گرد یتیمی به جبین…

ادامه مطلب

سخن بجا چو بود رتبه اش زیاده شود

سخن بجا چو بود رتبه اش زیاده شود کز اعتبار فتد چون نگین پیاده شود ز گریه بستگی کار دل زیاده شود که تر چو…

ادامه مطلب

از سینه صافی دل بی کینه روشن است

از سینه صافی دل بی کینه روشن است دل بی غبار باشد اگر سینه روشن است گوری است تار، خانه تن بی فروغ دل از…

ادامه مطلب

سبکسیر توکل کی پی هر رهنما گیرد؟

سبکسیر توکل کی پی هر رهنما گیرد؟ زمین بی نیازی نیست ممکن نقش پا گیرد (زخورشید اختر ما تیره روزان کی جلا گیرد؟ چه پرتو…

ادامه مطلب

از سرشک گرم زرین است مژگانم هنوز

از سرشک گرم زرین است مژگانم هنوز می چکد آتش چو شمع از رشته جانم هنوز گرچه عمری رفت درکنعان سراسرمی روم بوی پیراهن نرفته…

ادامه مطلب

سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است

سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است خضری که به آدم ندهد آب همین است شوخی که به یک جلوه مستانه جهان را داده است…

ادامه مطلب

از سر این خاکدان چون گرد می باید گذشت

از سر این خاکدان چون گرد می باید گذشت تا نگردی فرد باطل، فرد می باید گذشت پیشدستی کن، سر سبزی برون بر از چمن…

ادامه مطلب

سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند

سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند سیل در بحر چرا یاد ز ویرانه کند؟ می شود جلوه بت راهنمایش به خدا گر به…

ادامه مطلب

از زلف اگر نه حسن تو زنجیر می گرفت

از زلف اگر نه حسن تو زنجیر می گرفت این دل رمیده را به چه تدبیر می گرفت؟ آن عهد یاد باد که آن زلف…

ادامه مطلب

ساقی از یک جرعه می این بینوا را گرم کرد

ساقی از یک جرعه می این بینوا را گرم کرد سردی از دوران نبیند هر که ما را گرم کرد! می توان افروخت شمع از…

ادامه مطلب

از رگ ابر، هوا سینه شهباز شده است

از رگ ابر، هوا سینه شهباز شده است باده پیش آر که قانون طرب ساز شده است نیست خاری کهن باشد مژه گلگونش مگر از…

ادامه مطلب

زین نه صدف به روشنی دل گذشته ام

زین نه صدف به روشنی دل گذشته ام چون بحر بیکنار ز ساحل گذشته ام مجنون به گرد من نرسد در گذشتگی چون گردباد، راست…

ادامه مطلب

از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را

از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را آیینه است سنگ محک، خوب و زشت را بی چهره گشاده به دوزخ بدل کند دربسته…

ادامه مطلب

زیر پای چرخ کجرفتار چون خوابد کسی؟

زیر پای چرخ کجرفتار چون خوابد کسی؟ در ره این سیل بی زنهار چون خوابد کسی؟ خواب مستی از در و دیوار می جوشد چو…

ادامه مطلب

از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما

از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما برگی است خزان دیده سهیل از یمن ما محتاج به شمع مه و خورشید نباشد چون سینه روشن…

ادامه مطلب

زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا

زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا نظر به نور جمال تو مهر دیده حربا به جستجوی تو چندان عنان گسسته دویدم که گشت صفحه…

ادامه مطلب

از خط سبز نشد یک سر مو حسن تو کم

از خط سبز نشد یک سر مو حسن تو کم در ته زنگ ز شمشیر تو جوهر پیداست نبض سیلاب بهارست رگ ابر بهار عالم…

ادامه مطلب

زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو

زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو کبودپوش بو آسمان ز ماتم تو ز اشتیاق تو خورشید داغ می سوزد چه محو لاله و…

ادامه مطلب

از حلقه های آن زلف دل صاحب نظر شد

از حلقه های آن زلف دل صاحب نظر شد این مرغ چشم بسته از دام دیده ور شد حسنی که کامل افتاد ایجاد می کند…

ادامه مطلب

زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است

زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است ابروی او به پشت کمانم گرفته است من چون هدف نمی روم از جای خویشتن پیکان او…

ادامه مطلب

از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب

از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب ما صلح می کنیم به یک سرمه دان شراب! از خشکسال توبه کم کاسه می رسیم…

ادامه مطلب

کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟

کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟ نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید کند مغلوب شیطان را به همت نفس صاحبدل…

ادامه مطلب

از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست

از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست سر به زیر انداختن چون بید مجنون بار ماست پیش ما جز بیخودی دیگر متاعی باب نیست…

ادامه مطلب

کار ما از ساغر پرمی به سامان می شود

کار ما از ساغر پرمی به سامان می شود مجلس ما از گل ابری گلستان می شود ناخن الماس ازکارم سری بیرون نبرد مشکل من…

ادامه مطلب

از ترشرویی ما خاک چه پروا دارد؟

از ترشرویی ما خاک چه پروا دارد؟ می اگر سرکه شود تاک چه پروا دارد؟ نشود زخم زبان گرمروان را مانع دامن برق ز خاشاک…

ادامه مطلب

قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی

قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی دست رد بر هیچ مخلوقی منه گر واصلی گرد هستی در سفر دارد ترا چون گردباد هر…

ادامه مطلب

از بیقراری دل اندوهگین خویش

از بیقراری دل اندوهگین خویش خجلت کشم همیشه ز پهلونشین خویش در وادیی که روبه قفا می روند خلق در قعر چاهم از نظر دوربین…

ادامه مطلب

قرار گیر به دارالقرار درویشی

قرار گیر به دارالقرار درویشی که انقلاب ندارد دیار درویشی پیاده ای است زمین گیر، آفتاب بلند نظر به همت گردون سوار درویشی کند به…

ادامه مطلب

از بس شدند زهره جبینان نهان به خاک

از بس شدند زهره جبینان نهان به خاک گردون نشست تا کمر کهکشان به خاک از آستان عشق غباری است نوبهار سر سبز آن که…

ادامه مطلب

قبول خاطر از نظاره منظور می بارد

قبول خاطر از نظاره منظور می بارد به دل نزدیکی از روی نگاه دور می بارد اثر بگذار تا شمعی بدارد بر سر خاکت که…

ادامه مطلب